گفتوگو با هرمز همایونپور درباره «سه دنیا: خاطرات یک عربیهودی» نوشتۀ آوی شلایم
دموکراسی انحصاری اسرائیل
آوی شلایم، استاد روابط بینالملل دانشگاه آکسفورد و ازجمله «نو مورخان» اسرائیلی، کتاب «سه دنیا: خاطرات یک عربیهودی» را نوعی «رسالۀ تجدیدنظرطلبانه» میخواند که سندی مُتِخَلف یا تاریخی بدیل است. شلایم درباره جنبش صهیونیستی نیز دیدگاهی متفاوت با روایت غالب دارد و آن را جنبش مهاجرنشینی-مستعمراتی میداند، و از «صهیونیسم ستمگر» و ناسیونالیسم افراطی سخن میگوید که صهیونیسم بر پایه آن بنا شده است.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
آوی شلایم، استاد روابط بینالملل دانشگاه آکسفورد و ازجمله «نو مورخان» اسرائیلی، کتاب «سه دنیا: خاطرات یک عربیهودی» را نوعی «رسالۀ تجدیدنظرطلبانه» میخواند که سندی مُتِخَلف یا تاریخی بدیل است. شلایم درباره جنبش صهیونیستی نیز دیدگاهی متفاوت با روایت غالب دارد و آن را جنبش مهاجرنشینی-مستعمراتی میداند، و از «صهیونیسم ستمگر» و ناسیونالیسم افراطی سخن میگوید که صهیونیسم بر پایه آن بنا شده است. شلایم زندگی پرفرازونشیبی داشته است: در یک خانواده مرفه یهودی در بغداد به دنیا میآید، مدتی پس از تأسیس اسرائیل ناگزیر به این سرزمین مهاجرت کرده و نوجوانیِ دشوار و ناامیدکنندهای را در اسرائیل میگذراند، اما سرانجام به هر ترتیب خود را به لندن میرساند و در دانشگاه کیمبریج در رشته تاریخ درس میخواند. او اینک از «نو مورخانِ» منتقد صهیونیسم به شمار میرود که روایت دیگری از تاریخ یهود و اسرائیل به دست میدهد؛ روایتی سراسر متفاوت با روایت غالب تاریخنگاران صهیونیست که با تبلیغات اسرائیلی تفاوت چندانی ندارد. خاطرهنگاری و شرح سرگذشت خانواده شلایم بهعنوان مشتی نمونه خروار، در مستندنگاری روایت این مورخ از تاریخ اسرائیل سهم بسزایی داشته است. آوی شلایم معتقد است این داستان، داستان خانوادهاش، مفاهیمی ضمنی برای درک تاریخ مدرن خاورمیانه به دست میدهد، دقیقتر اینکه تصحیحکننده یا ردیهای است بر این روایت صهیونیستی که اعراب و یهودیان بهطور ذاتی امکان زیست مسالمتآمیز در کنار هم را ندارند و به کشمکش و تنازعِ مدام با یکدیگر محکوماند. ایدۀ کتاب «سه دنیا» رد و انکار نظریهای است که مفهومِ «عرب یهودی» را بهمثابه نوعی عدم امکان هستیشناختی در نظر میگیرند. چهآنکه تجربۀ شلایم از زیستن در عراق و یهودی بودن از نوع دیگری است: «داستان خانواده من در عراق و بسیاری از خانوادههای فراموششده مثل خانواده من، به تصویری بهکلی متفاوت هدایت میکند. دورانی را به یاد میآورد که خاورمیانه کثرتگرا بود، بردباری مذهبی بیشتری داشت و دارای فرهنگی سیاسی بود که همکاری و احترام متقابل را بین اقلیتهای قومی مختلف پاس میداشت. داستان خانواده من یادآور روزگاری است که هویتهای قومی در خاورمیانه شکوفا بودند و بعد بر اثر برنامههای سیاسی ناسیونالیستی به کناری رفتند و حتی سرکوب شدند». پروفسور شلایم در این کتاب نشان میدهد که چطور تجربیاتش او را به گفتمان صهیونیستی مردد و مشکوک میکند و سالهای بعد بر اساس همین تجربیات، به مورخی تجدیدنظرطلب و عضوی از گروه «مورخان نو» بدل میشود. کتاب «سه دنیا» علاوه بر اینکه ثبت گذشتۀ پیچیده شلایم است، جستاری سیاسی و انتقادی علیه صهیونیسم است، اما تفاوت و اهمیت مضاعف آن اینجاست که این بار صدای مخالف از درون برخاسته و در عین حال زاویهای از تاریخ اسرائیل را نشان میدهد که دستکم در اسرائیل بهندرت شنیده شده است. شلایم باور دارد که حتی اگر «تاریخ همیشه گریان یهودیان اروپایی» را بهواسطه هولوکاست بپذیریم، نسبت به تاریخ یهودیان خاورمیانه هم باید عدالت را رعایت کنیم. او با یادآوری «زمانۀ جهانوطنی» و همزیستی مسالمتآمیز یهودیان در کشورهای عربی قبل از 1948، امیدی را پیگیری میکند که در شرایط تیرهوتار خاورمیانه میتواند الگویی برای آینده باشد. دکتر هرمز همایونپور، مترجمِ کتاب «سه دنیا» میگوید تز شلایم این است که صهیونیسم پدیدهای اروپایی و واکنشی است به کشتار یهودیان به دست نازیها. او به گفتهای از شلایم اشاره میکند که «اسرائیل در خاورمیانه است نه بخشی از خاورمیانه»، و میگوید این عبارت یعنی «اسرائیل جزو خاورمیانه و همدردِ خاورمیانه نیست». دکتر همایونپور در پیوست کتاب «سه دنیا»، مقالهای از شلایم با عنوان «آنچه باقی میماند!» را درباره تجاوز اخیر اسرائیل به باریکۀ غزه ترجمه کرده است که به کتاب جامعیت بیشتری میبخشد؛ مقالهای خواندنی و روشنگر که نشان میدهد «تنها راه درک جنگهای بیرحمانه و خودشکن اسرائیل در غزه از طریق فهم زمینه تاریخی است؛ اینکه تأسیس مملکت اسرائیل در مه 1948 متضمن بیعدالتی عظیمی به فلسطینیها بوده است». با دکتر هرمز همایونپور درباره کتاب «سه دنیا» و ایدههای بدیلِ مورخان نو به گفتوگو نشستهایم.
آقای دکتر همایونپور، چطور با پروفسور آوی شلایم و کتاب «سه دنیا» آشنا شدید، و چرا این کتاب را برای ترجمه انتخاب کردید؟
ابتدا این نکته را بگویم که من با آقای شلایم آشنا نیستم و آشنا هم نشدهام. من از گذشته سوابقی در مسئلۀ اعراب و اسرائیل داشتم که به سالهای 1363-1364 برمیگردد، به این مسائل علاقهمند بودم و دو کتاب در این مورد داشتم: یکی کتاب «ترس، امید و پیشداوری» که فروردین سال 1364 در انتشارات کتابسرا منتشر شد، و دیگری ترجمۀ کتاب «مثلث سرنوشت: امریکا، اسرائیل و فلسطینیها» اثر چامسکی که جلد اولش را انتشارات آگاه درآورد و جلد دومش را انتشارات علمی و فرهنگی. بنابراین دوستان و آشنایانم که میدانستند با این موضوع آشنایی مختصری دارم و به آن علاقهمندم، وقتی کتاب آوی شلایم در لندن منتشر شد با پست برایم فرستادند. کتاب را که خواندم علاقهمند شدم و با یکی از دوستانِ ناشر تماس گرفتم، آنها هم به انتشار کتاب علاقه داشتند، بنابراین ترجمه کردم و در انتشارات فرزان روز منتشر شد. پیش از این شلایم را نمیشناختم، شاید اگر هنوز مثل دو سه سال پیش، مشترک «گاردین» بودم اسم ایشان را دیده بودم، چون شلایم در گاردین مقاله مینویسد.
«سه دنیا»، نوعی خاطرهنگاری و روایتِ سرگذشت خانواده شلایم است، اما در عین حال به تعبیر خود او دربردارندۀ مفاهیمی ضمنی برای فهمِ مسیر تاریخ مدرن خاورمیانه هم است. شلایم تفسیر خود از تاریخ مدرن خاورمیانه را از تأسیس اسرائیل آغاز میکند، آیا این امر را نقطه عطفی در تاریخ مدرن خاورمیانه میداند؟
شلایم به قبلتر، به سالهای 1921 میرود و شرح میدهد که در آن دوران، لبنان و سوریه و عراق و فلسطین تحت قیمومت فرانسه و انگلیس درآمده بودند.1 درواقع خاومیانۀ جدید از آنجا شکل میگیرد. استنباط من این است. البته در سال 1917 است که وزیر خارجه بریتانیا میگوید باید خانهای برای یهودیان باشد. این شروع شیطنت است، اگرچه ظاهراً میگویند نصف برای اسرائیل و نصف برای فلسطین باشد. بسیاری از مفسران معتقدند چون این کشورها میدانستند بالاخره باید از خاورمیانه بروند، پایگاهی در منطقه میخواستند و اسرائیل را بهصورت پایگاهی درست کردند که از بعضی جهات معایب و اشکالاتی دارد.
از نظر شما، ژانر کتاب که نوعی زندگینامه یا خاطرهنگاری است تا چه حد در مستندنگاری و اثبات ایدۀ شلایم درباره ماهیتِ آپارتهید اسرائیل تأثیرگذار بوده است؟
شلایم در بخشی از کتابش میگوید این مسئله به قدری ظریف و پیچیده است که تحقیقات دانشگاهی و آکادمیک که بیطرف و خشک است جواب نمیدهد؛ بنابراین جنبههای آکادمیک را با سرنوشت خانوادۀ خودم ترکیب میکنم. شلایم میگوید برخلاف اینکه گفته میشود بین یهودیان و مسلمانان دشمنیِ قدیم و از بیننرفتنی است، تجربۀ زندگی خانوادۀ من در بغداد نشان میدهد چنین چیزی نیست، ما در آنجا امن و امان بودیم و در کنار اقلیتهای دیگر در عراق از حقوق مساوی برخوردار بودیم و هیچ مسئلۀ خاصی نداشتیم، به صهیونیسم هم اصلاً توجهی نداشتیم.
آوی شلایم در بازخوانیِ تاریخ تأسیس اسرائیل، یهودیانِ اروپایی یا «اشکنازی» را از اقلیت یهودیانی که در کشورهای عربی زندگی میکردند یا همان عربیهودها و «میزراهیم»ها جدا میکند و معتقد است اسرائیل به دست یهودیان اروپایی تأسیس شده است. به نظر میرسد این تلقی، خوانشی جدید از یهودیان ارائه میکند.
تز شلایم این است که صهیونیسم پدیدهای اروپایی و واکنشی به کشتار یهودیان به دست نازیها در جنگ جهانی دوم است. شلایم میگوید اسرائیل را درواقع یهودیان اروپایی ساختند و عبارت خوبی دارد؛ اینکه «اسرائیل در خاورمیانه است نه بخشی از خاورمیانه». یعنی اسرائیل جزو خاورمیانه و همدردِ خاورمیانه نیست. کمابیش هم روشن است که اسرائیل موجودیتی است که پایگاهی برای غربیها به شمار میرود. چون اول انگلیسیها آنجا بودند اما بعد امریکاییها بهرغمِ انگلیسیها آمدند و نقش اصلی را به عهده گرفتهاند. از همان اوایلی که آنجا هنوز شکل نداشت، جیرهبندی بود و غذای کافی نبود؛ امریکاییها آمدند با غذایی که روی آن «Made in USA» نوشته بود و به هر حال خودشان را آنجا صاحب عِله کردند.
شلایم به «مسئله یهود» اشاره میکند و معتقد است ضدیت با یهودیان، عارضهای اروپایی بوده که بعدها به خاورمیانه سرایت پیدا میکند. همچنین از ادوارد سعید نقل قول میآورد که گفته بود مسئله یهود در اروپای قرن نوزدهم به مسئله فلسطین در قرن بیستم تبدیل شد. اگر به قول شلایم، صهیونیسم نفیِ آوارگی قوم یهود بوده، پس چرا «مسئله یهود» در طول تاریخ بارها تغییر ماهیت داده و ادامه پیدا کرده است؟
شلایم توضیح میدهد که وقتی اسرائیل در سال 1948 تأسیس میشود، کشورهای عرب حمله میکنند و ظرف مدت کوتاهی شکست میخورند؛ حالا اسرائیل میماند با یک مسئله اصلی، اینکه جمعیتش کم است. درواقع در تاریخ تأسیس اسرائیل، جمعیت عربهای آنجا بیشتر از یهودها بوده است. بنابراین اسرائیل تمهیداتی میکند که یهودیان از کشورهای عربی و آفریقایی به آنجا بیایند. آنطور که آقای شلایم میگوید یهودیانِ عراق بهخاطر سابقۀ طولانی که در منطقه بینالنهرین داشتند اصلاً مایل نبودند به اسرائیل بروند. بخش عمدهای از کتاب «سه دنیا» هم مربوط به توطئهها و انفجارهایی است که عوامل موساد در بغداد راه میاندازند و موجب ترس و وحشت یهودیان عراقی میشوند، بنابراین خیلی از آنها ناگزیر به خروج از عراق میشوند. دولت عراق هم ترتیباتی تعیین میکند که هر عراقی تنها با یک چمدان و پنجاه لیره میتواند عراق را ترک کند.2 به این ترتیب، ثروتِ بسیاری از یهودیان در عراق باقی میماند، چون خیلی از آنها در عراق طبقه متوسط رو به بالا بودند ازجمله خانواده آقای شلایم که بسیار مرفه بودند، اما در اسرائیل یکباره سطح زندگی آنها که شوکت و رفاهی در عراق داشتند به زندگی محدود در یک آپارتمان کوچک بدون خدم و حشم تبدیل میشود. شلایم شرح میدهد که پدرش ملیت عراقی داشته و به همین دلیل همانجا میماند و بعد از فروش خانه و اموالشان به قیمت ناچیزتر، یک سال و نیم بعد قاچاقی عراق را از مرز ترک کرده و در اسرائیل به آنها میپیوندد. آقای شلایم بر این اساس اسم کتابش را «سه دنیا» میگذارد، یعنی سه دنیا را تجربه کرده است: یک دنیای مرفه و خوب در بغداد عراق، یک دنیای گرفته و ناجور و ناپسند در اسرائیل، و دنیای سوم هم لندن است وقتی که خانواده او را به زحمت به انگلیس میفرستند تا در آنجا درس بخواند. بنابراین سه دنیا را میبیند و قضاوتهایش را درباره این سه دنیا مینویسد. نسبت به عراق و زندگی مسالمتآمیز همه اقلیتها ازجمله یهودیان در بغداد نظر مثبت دارد. البته این قضاوت تا حدود پنج شش سالگی او است که در عراق زندگی میکند و ممکن است این امر در مورد سالهای بعد مصداق نداشته باشد. اما در مورد اسرائیل میگوید کتاب تاریخی که به ما درس میدادند تاریخ یهودیان اروپا بود که در معرض هولوکاست بودند و برخیشان قهرمانانه مبارزه کرده بودند. همه بحثها در مورد تاریخ یهودیان اروپا بود و اصلاً اثری از تاریخ عربهای یهودی یا تاریخ فرهنگی پرشکوه عربها در آنجا نبود. بنابراین شلایم میگوید من هم ابتدا طبعاً تحت تأثیر این محیط قرار گرفته بودم و مثل خیلیها دست راستی شده بودم، ولی بعد که به انگلیس آمدم و چشم و گوشم باز شد از آن حالت ناسیونالیستیِ صهیونیستی درآمدم. نکتهای که شلایم مطرح میکند تنازع دو ایدئولوژی سکولار رقیب است: تنازع صهیونیسم و ناسیونالیسم عرب. و معتقد است تا زمانی که این ایدئولوژیها و تنازع این دو نبود، زندگیِ یهودیان در مناطق عربی کاملاً راحت و هماهنگ بود، اما بعد از تنازعِ این ایدئولوژیها مشکلات شروع شد که هنوز هم ادامه دارد. صهیونیستها همه اِشکالات را به عربها نسبت میدهند و عربها هم هرآنچه را ناصواب است به صهیونیستها نسبت میدهند. روایت صهیونیستی از نظر شلایم این است که یهودستیزی در ذات اسلام نهفته است، در حالی که شلایم میگوید تجربۀ خانواده ما در بغداد نشان میدهد که یهودستیزی نبود، تا زمانی که صهیونیسم بروز کرده و شروع به شیطنت و ایجاد ترس و وحشت در یهودیان عراق کرد. شلایم میگوید در هر حال گذشت زمان مرا از یک جوان ناپخته که به اینطرف و آنطرف کشیده میشد، به یک مورخ حرفهای تبدیل کرد که بایستی با نوعی پختگی و در عین حال بیطرفی و مستند تحلیل میکرد. آوی شلایم شرح میدهد که چطور بالاخره در انگلیس درس میخواند، به دانشگاه کیمبریج میرود و در آنجا تاریخ میخواند و بعد بهعنوان کارشناس مسائل بینالملل عضو هیئتعلمی دانشگاه آکسفورد میشود.
یکی از نکات قابل تأمل در کتاب شلایم، رد نظریۀ «برخورد تمدنها»ی هانتینگتون است. چرا این نظریه در روایتهای تاریخنگاران صهیونیست تأثیر بسزایی داشته؟ و چرا شلایم تمایزهای فرهنگی را در تنازع اعراب و اسرائیل بلاموضوع میداند و باور دارد که این تمایزها سراسر سیاسی است؟
به گفتۀ شلایم نظریۀ «برخورد تمدنها» در اوایل دهه 1990 رواج بسیار داشت و در روایت تاریخنگارانۀ صهیونیستها هم خیلی مؤثر بود. دانشگاههای اساسی امریکا در مورد وقایع مهم نظریهپردازی میکنند که بعضیهایش درست درمیآید و بعضی هم درست نمیشود. یادمان میآید بعد از اینکه جنگ سرد تمام شد، فوکویاما دانشمند کرهایِ دانشگاه هاروارد، نظریۀ «پایان تاریخ» را آورد که لیبرالیسم بر همه ایدهها پیروز شده است، اما بعد از مدتی دیدیم که اینطور نیست و لیبرالیسم بر همه چیز پیروز نشده است. هانتینگتون هم در نظریه «برخورد تمدنها» میگفت حالا که مقولات ایدئولوژیک و سیاسی به نفع لیبرالیسم گذشته و تمام شده است، دنیا دیگر بین مقولات فرهنگی تقسیم میشود: دنیای غرب، دنیای اسلامی و هندی و غیره. خوب در آن شرایط به نظر برخی از دانشگاهیان و بیشتر ژورنالیستها نظریه جذابی بود که آن را مطرح میکردند. بهخصوص که این نظریه با جنبشهای اسلامی در ایران و کشورهای دیگر مقارن بوده است. اما این را هم دیدیم که عملاً اینطور نشد و تنازعاتی که وجود دارد همچنان در خطوط سیاسی است. الان تنازعی که بین روسیه و چین با امریکا درگرفته، هیچ جنبۀ فرهنگی و مذهبی ندارد و مثل گذشته عمدتاً جنبۀ سیاسی و اقتصادی دارد. تفاوتش با گذشته این است که روسیه در گذشته متکی به یک ایدئولوژی بود که خودبهخود شکست خورد و بیهودگی و ناکارآمدیاش ثابت شد، اما آن جنبۀ مبارزه سیاسی که بود به شکلهای دیگر ادامه دارد. بنابراین ما شاهد نیستیم که «برخورد تمدنها»یی که هانتینگتون میگفت به آن صورتی که معتقد بود انجام شده باشد. به همین دلیل شلایم معتقد است که این نظریه به طرز نومیدکنندهای «غیرتاریخی» بود؛ یعنی متکی به واقعیتهای زمانه نبود، نظریهای ساخته و پرداختۀ ذهن دانشمند برجستهای بود که مدتی طرفدار داشت و بعد هم از بین رفت.
اشاره کردید که آوی شلایم از یک جوان راست به مورخی ضد صهیونیسم تبدیل شده است. شلایم خود را ازجمله «مورخان نو» میداند: «مورخ تجدیدنظرطلبِ» اسرائیلی که به گفتمان صهیونیستی مشکوک شده و اینک مخالف آن است. مورخان نو چه دیدگاهی نسبت به تاریخ دارند؟
اطلاع دقیقی ندارم، اما تا جایی که از کتاب معلوم میشود و چند اسم هم میبرد،3 مورخان نو در روایت صهیونیستها درباره دشمنی یهودیت و اسلام و ترتیباتی که در اسرائیل تبلیغ میکنند یعنی نظریههای مورخان رسمی اسرائیل و تعبیر غالب، شک و تردید ایجاد کرده و نظریه جدیدی ارائه میدهند. نظرات شلایم بسیار تکاندهنده است، او میگوید در آفریقای جنوبی که ظاهراً دموکراسی داشتند، این دموکراسی منحصر به سفیدپوستهای آنجا بود و سیاهان هیچ حقی نداشتند. در سال 1994 که اوضاع عوض شد و ماندلا روی کار آمد، برای بار نخست در آفریقای جنوبی هرکس یک رأی پیدا کرد. شلایم میگوید در اسرائیل هم همینطور است، ظاهراً دموکراسی وجود دارد ولی دموکراسی برای یهودیان اروپایی است. این مسئله از دو جهت مطرح میشود: اولاً که میدانید تعدادی فلسطینی، شهروند اسرائیل هستند که البته اول جمعیتشان بیشتر بوده، اما الان هم گویا حدود بیست درصد جمعیت اسرائیل را تشکیل میدهند. شلایم میگوید اینها درواقع شهروندان درجه دو و سه هستند و حق و حقوق اساسی، مربوط به اینها نیستند. مسئله دوم، عربهایی هستند که از کشورهای عربی و آفریقایی آمدند، اینها هم نسبت به اشکنازیها (اسرائیلیهای اروپایی) شهروند درجه دوم هستند. این دو گروه ظاهراً شهروند مملکت اسرائیل هستند اما از حقوق برابر که لازمۀ دموکراسی است محروماند. بنابراین پیام آوی شلایم و اتهام خیلی تکاندهندهاش هم روشن است؛ او معتقد است اسرائیل هم عین آفریقای جنوبیِ گذشته تبعیض نژادی دارد و نظام آپارتهید است. هرچند نظام آپارتهید در مقررات بینالمللی جرم شناخته شده اما قانون اسرائیل صریحاً میگوید اسرائیل کشوری یهودی است و اقوام دیگر را که در آنجا هستند و سالیانی است که آنجا بودند، نفی میکند. اسرائیل قانون اساسی به آن معنا ندارد، اما در قانون مصوب سال 2018 این موضوع به صراحت آمده است.4 بنابراین شلایم معتقد است همانطور که نظام آپارتهید و تبعیض نژادیِ آفریقای جنوبی باعث بدنامی این کشور شد و بالاخره علیرغم همه مشکلات تغییراتی به وجود آمد و این مسئله از آنجا رفع شد، دنیا باید توجه کند که اسرائیل هم برخلاف تبلیغاتی که با حمایت غربیها بهخصوص امریکا به نفع خودش انجام میدهد و خودش را صاحب علۀ دموکراسی میداند، نظامی است که در آن تبعیض نژادی بهشدت برقرار است. من این نظر شلایم را که میخواندم یاد مستندی در بیبیسی افتادم که چندی پیش دیده بودم، در آن مستند خبرنگار سراغ فلسطینیهای تبعۀ اسرائیل رفته بود و نشان میداد که خیلی از یهودیان میآیند به زور آنان را از خانه و زندگیشان بیرون میکنند، خانههایشان را میگیرند و به آنان توهین میکنند و آنان را میزنند. البته این فلسطینیها طبق قانون به دیوان عالی اسرائیل شکایت میکنند ولی شکایت آنان به جایی نمیرسد. حرف آقای شلایم این است که دو گروه در اسرائیل تحت نظام آپارتهید زندگی میکنند: یکی فلسطینیهایی که شهروند اسرائیلاند، هرچند ظاهراً در انتخابات میتوانند وکیل به مجلس بفرستند اما مرتب حق و حقوقشان پایمال میشود. دیگری عربهای یهودی که از آفریقا، آسیا و خاورمیانه به اسرائیل آمدند و تحت سلطۀ اشکنازیها هستند. شما در همین کتاب «سه دنیا» دیدید که وقتی شلایم در انگلیس درس میخواند و میخواهد وارد کار دولتی شود، مادرش به او میگوید پسرم تو اشکنازی نیستی، اگر وارد خدمات دولتی شوی، تو را به جایی پرت میفرستند و امکان ترقی هم نداری. معلوم است که در ذهن آنان این موضوع مطرح بوده که اقلیتی تحت فشار و محروم از حقوق اساسی هستند. این جنبههای کتاب «سه دنیا» مرا جذب کرد. در شرایط کنونی با اینهمه تبلیغاتی که به نفع اسرائیل میشود، جالب است که یک آدم تحصیلکرده از خود اسرائیل بحثهایی را مطرح میکند که روایت غالب صهیونیستی را رد میکند.
به تجربۀ شلایم از درس خواندن در سیستم آموزشی اسرائیل اشاره کردید؛ شلایم درباره این تجربه میگوید تاریخ یهودیان را مبتنی بر آزار و اذیت و رنج طراحی کرده بود و تاریخ اسرائیل بر محور قهرمانی و نجات و رهایی میچرخید. از نظر شما «مورخان نو» ازجمله پروفسور آوی شلایم تا چه میزان توانستهاند این روایت غالب را تغییر داده و از تحریفها پرده بردارند؟
من واقعاً دقیق نمیدانم، اما به هر حال کتاب آوی شلایم در سال 2024 برنده جایزه «پن هسل-تیلتمن»5 (PEN Hessell-Tiltman) در انگلیس شد؛ در بیستوهفتمِ نوامبر اعلام شد که «سه دنیا» بهعنوان بهترین کتاب غیرداستانی در رشته تاریخ شناخته شده است، و آنطور که در اطلاعیه این جایزه آمده مؤسسهای به نام ICAHD) Israeli Committee Against House Demolitions) در بریتانیا هست که طرفدار بازسازی غزه است و از آقای شلایم بهعنوان عضو مؤثر این مؤسسه نام برده شده. این گروه برای بازسازی خانههای ویرانشده فلسطینیها در جنگ غزه فعالیت میکنند. هرچند اطلاع دقیقی ندارم که نظریات مورخان نو تا چه حد روایت صهیونیستی را تغییر داده یا دگرگون کرده است، اما این جایزه نمونهای از توجه به این نوع روایتها است.
شلایم به رمانهایی از مهاجران عراقی به اسرائیل اشاره میکند که از مشکل سازگار شدن شهروندان اسرائیلی میگویند که «نقل و انتقالی دردناک، خشن و تلخ» بود. از رمان سامی مایکل میگوید که در آن این گفتۀ معروف اورول را در مورد ریاکاری مقامات اسرائیلی و رفتار خفتبار با مهاجران عربیهودی، عینیت میبخشد که: «تمام انسانها برابرند -اما بعضی برابرترند». از نظر شما ادبیات تا چه حد توانسته تصویری از واقعیت اسرائیل و جنبش صهیونیسم ارائه دهد؟ اساساً از نظر شما ادبیات و هنر در آشکارگیِ واقعیت چه نقشی بر عهده دارند؟
پاسخ به اینکه ادبیات تا چه حد میتواند تأثیر داشته باشد کار سختی است، اما تجربه نشان داده که ادبیات در نشان دادن واقعیت خیلی مؤثر است. مثلاً آقای شلایم از قول مورخان نو میگوید یهودیان عراق در گتوها زندگی نمیکردند و تجربهای هم از سرکوبگری خشونتبار، شکنجه و آزار و نژادکشی نداشتند. خود ما هم بر اساس اطلاعات کلی که داریم میبینیم که ادبیات مبنای اصلی تحول فرهنگی در اذهان مردم است. البته کتابهای ایدئولوژیک، اجتماعی و سیاسی تأثیر دارند، اما تأثیر ریشهای و دیرپا از ادبیات ناشی میشود. بهعنوان نمونه آنچه در این مورد به ذهن آدم میآید نویسندگان بزرگ روسیه عهد تزار است؛ آثار داستایفسکی تأثیر پایهای دارد و حتی بعدها عدهای میگویند حالت معجزهآسا داشته و انقلاب روسیه را پیشبینی کرده است. نمیدانم این حرف تا چه حد درست است، اما بالاخره آثار داستایفسکی یا تولستوی در تغییر ریشهای اذهان مردم و نشان دادن واقعیت اوضاع بیش از رمانهای دیگر مؤثر بوده است. رمانهای دیگر هم ممکن است اثر کند اما اثرش محدودتر است. ولی آثار پایهای ادبی در همه جا مؤثر بودهاند، نمونه دیگر «کلبه عمو تم» در امریکا است که دیدیم از نظر بهبود وضع سیاهان چه تأثیری داشت و درواقع مقدمۀ رفع کمابیش تبعیضها علیه سیاهان بود، که حدود چهل پنجاه سال پیش به نتیجه رسید. گرچه هنوز بهطور کلی برطرف نشده است، ولی لااقل از لحاظ مبانی قانونی و اصولی ظاهراً تبعیضی وجود ندارد.
شلایم علاوه بر اینکه از نوعی شکاف بین یهودیانِ اروپایی و صهیونیستها و اقلیتِ عربیهودی میگوید، به تخاصم اسرائیل با فلسطین و تجاوز به غزه نیز بیاعتنا نیست و شاهد آن مقالهای با عنوان «آنچه باقی میماند!» است که در آخر کتاب «سه دنیا» ترجمه کرده و آوردهاید. چرا این مقاله را بهعنوان مؤخره انتخاب کردید؟ درباره این مقاله هم بگویید.
وقتی دوستان ما در لندن که محبتی به من دارند کتاب «سه دنیا» را فرستادند و باخبر شدند که دارم این کتاب را ترجمه میکنم، این مقاله را هم برایم فرستادند. مقاله «آنچه باقی میماند!» را پروفسور شلایم در ژانویه 2025 یعنی حدود پنج شش ماه پیش در روزنامه «گاردینِ» انگلیس نوشته بود. درست در اوج هجوم اسرائیل به غزه بود، من دیدم در کتاب اشارهای به این فاجعه نشده است، در حالی که این مقاله سابقۀ شش کشتار یهودیان در غزه را نشان میدهد و اطلاعات تکاندهندهای هم داده است. ازجمله شلایم در بخشی از مقاله میگوید وقتی حماس در انتخابات غزه پیروز شده بودند، دستگاه خودگردان فلسطینیها با دستگاه امنیتی مصر و امریکا علیه حماس دست به یکی میکنند که حماس پیشدستی میکند و کنترل غزه را به دست میگیرد. این مقاله نشان میدهد که دستگاه محمود عباس تا چه حد به مواضعی علیه حماس آلوده بوده است. من سعی کردم در پانوشتهای مقاله این نکته را تأکید کنم که شلایم نشان میدهد هدف اسرائیل طبق برنامه صهیونیستها این بوده که آن منطقه را تصاحب کند و حق و حقوقی برای دیگران قائل نیست.6 بنابراین اینکه به قول ادوارد سعید «مسئله یهود» از قرن نوزدهم به قرن بیستم آمد و «مسئله فلسطین» شد، از قبل مطرح بود. در اعلامیۀ «بالفور» 1917 و در توافقنامۀ «اسلو» هم که بین یهودیان و فلسطینیها سازشی برقرار شد پیشبینی شده بود، و آن راهحل دو کشوری بود. در اسلو فلسطینیها از سهمشان در اعلامیۀ «بالفور» که حدود پنجاه و چند درصد بود گذشتند و به حدود بیستوهفت/هشت درصد رضایت دادند. اما همین را هم اسرائیلیها تاکنون قبول نکردند و در جاهایی شهرک ساختند و دارند میسازند که دیگر امکان راهحل دو کشوری را عملاً منتفی کنند. ولی خب، یک بار مجبور شدند غزه را تخلیه کنند و وقتی با هزار منت رفتند، همه تأسیسات و خانههایی را که ساخته بودند خراب کردند و نگذاشتند چیزی به دست فلسطینیها برسد. این ماجرا در مقالۀ شلایم بهخوبی مطرح شده است. من از یکی از دوستانم که تحلیلگر سیاسی و جامعهشناس است پرسیدم این دشمنی جامعۀ اسرائیل نسبت به عربها واقعاً چیست؟ گفت این است که توده مردم یا عوامِ اسرائیلیها با عربها رابطهای بد و کینهای عجیب و غریب نسبت به آنان دارند، اما این نیست که طبقۀ متوسط بهخصوص تحصیلکردههای اسرائیل همه ضد عرب باشند. خیلیها هم هستند که معتقدند باید حق و حقوق اعراب شناخته شود تا این مشکل برطرف شود. از دبیرکل سازمان ملل گرفته تا رجال و نخستوزیران کشورهای دیگر، همه میگویند تا راهحلِ دو کشوری عملی نشود این مشکل باقی میماند. البته آقای شلایم چنانکه خودش توضیح میدهد اول طرفدار راهحلِ دو کشوری بوده، اما الان به دلیل مشکلاتی که در این راه پیش آمده، به یک کشور دموکراتیک معتقد است که همه اقوام بهطور مساوی در آن زندگی کنند. اما خیلیها میگویند این فکر هرچند در نهایت درست است اما آرمانی است و با این کینه و کینهتوزی که بین گروههاست بعید است بتوانند لااقل تا آیندهای قابل پیشبینی کنار هم زندگی کنند.
پروفسور شلایم اخیراً در گفتوگویی خطاب به دنی آیالون، دیپلمات و سیاستمدار اسرائیلی، با دفاع از ایران گفته این اسرائیل است که دروغ میگوید. او اشاره میکند که ایران هرگز به همسایگانش حمله نکرده اما اسرائیل بارها همسایگان خود را مورد حمله قرار داده، ایران به پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای پیوسته اما اسرائیل از امضای آن خودداری کرده، ایران اجازه بازرسی به بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی داده اما اسرائیل همواره از این کار سر باز زده است. بنابراین این اسرائیل است که تهدیدی وجودی محسوب میشود. نظر شما درباره این اظهارنظرها چیست؟
نه متأسفانه ندیدم، اما برای من این موضعگیری شلایم بسیار جالب بود. این مواضع در حدود همین بحثهایی است که در کتاب «سه دنیا» مطرح کرده است؛ اینکه به مشروعیت رژیم اسرائیلیهای اروپایی اعتقادی ندارد و دلایلش را هم مفصل مطرح میکند.
1. چنانکه شلایم در کتاب مینویسد «جنگ جهانی اول به دو امپراتوری پایان داد: امپراتوری اتریش-مجارستان و امپراتوری عثمانی. منطقههای جانشین اولی به مملکتهای مستقل تبدیل شدند در حالی که منطقههای جانشین دومی از استقلال محروم شدند و تحت حکمرانی استعماری اروپاییها قرار گرفتند، با تعبیهای تازه بهعنوان قیمومت. جامعه ملل قیمومت سوریه و لبنان را به فرانسه داد و سهم بریتانیا عراق و فلسطین شد».
2. شلایم در کتاب تمهیداتی را که دولت عراق برای خروج یهودیان اتخاذ کرد آورده است، ازجمله اینکه پارلمان عراق در 9 مارس 1950 قانون «سلب ملیت» را تصویب کرد و به دولت اختیار داد که برای هر یهودی که با اراده آزاد خود میخواهد مملکت را برای همیشه ترک کند ویزای خروج صادر کند. طبق این قانون، این افراد ملیت عراقی خود را از دست میدادند و دیگر حق بازگشت به عراق را نداشتند. این قانون مسئله اموال این افراد را مسکوت گذاشته بود، اما یک سال بعد قانون دیگری به تصویب رسید که مقرر داشت داراییهای این افراد توقیف میشود.
3. ازجمله سالو بارون (Salo Baron)، تاریخنگار یهودی امریکایی که روایتِ تاریخ یهودیان و شرح پایانناپذیر آزار و تبعیض و سرکوب یهودیان را که در هولوکاست به اوج خود رسید، با تحقیر «مفهوم همیشهگریان تاریخ یهود» میخواند. شلایم از بنی موریس (Benny Morris) هم نام میبرد، بهعنوان یکی از «نو مورخانی» که نشان دادند ایجاد مملکت اسرائیل متضمن بیعدالتی عظیمی نسبت به فلسطینیها بوده است و فلسطینیها اراده آزاد نداشتند بلکه بیرون انداخته شدند.
4. شلایم مینویسد: موقعیت برتر یهودیان در قانون اساسی 2018 تثبیت شده است: «اسرائیل دولت-ملتِ مردم یهودی است». قانون اساسی تأییدی رسمی است بر اینکه اسرائیل یک دولت آپارتهید است. این قانون تصریح دارد که حتی اعمال خودمختاری ملی در اسرائیل «منحصر به مردم یهودی است». بنابراین شلایم معتقد است «اسرائیل درواقع یکی اندک اعضای سازمان ملل متحد است که به نژادپرستی در قانون رسمیت داده است».
5. این جایزه در مراسمی در لندن در 27 نوامبر اعلام شده و «سه دنیا» بهعنوان بهترین کتاب غیرداستانی در رشته تاریخ شناخته شد. در بیانیه این جایزه آمده است: «تا زمان سخنرانی آوی شلایم در سپتامبر 2023 ما درست نمیدانستیم که این کتاب تا چه اندازه بهنگام است و برای درک آنچه امروز بین فلسطین و اسرائیل میگذرد، چه اندازه به ما کمک میکند. بهیقین اثری است تحولبخش که خواندن آن بهشدت توصیه میشود» (مجله «نقد و بررسی کتاب»، شماره 80، زمستان 1403).
6. شلایم در این مقاله از وجهی در جنگ غزه سخن میگوید که در دیگر جنگهای قبلی وجود نداشت و آن «خطر پاکسازی قومی» است. شلایم مینویسد: در جنگهای قبلی، اسرائیل مرتکب کشتار مردم غزه و ویران کردن بخشهایی از آن باریکه میشد، اما اجازه میداد که مردم در خانههایشان بمانند. این بار اسرائیل به ساکنان بخش شمالی غزه، تقریباً نیمی از جمعیت آن باریکه، «دستور» داد به جنوب آن خطه بروند. اما کسانی که چنین کردند در حمله هوایی به جنوب باریکه به قتل رسیدند. اسرائیل با تفسیر غریب خود میگوید غیرنظامیانی که از دستور اطاعت نکرد و در خانههای خود در شمال غزه باقی ماندند، هدفهای نظامی مشروع هستند. شلایم معتقد است هیچ نقطهای از غزه ایمن نیست و اسرائیل ظاهراً طبق برنامهای کار میکند که مردم غزه را بهصورت دائم به شمال و شبهجزیره سینا کوچ دهد. شلایم همچنین از سندی خبر میدهد که مورخ سیزدهم اکتبر به بیرون درز کرد و وزارت اطلاعات اسرائیل برای انتقال کل جمعیت غزه تدوین کرده بود. چنانکه دکتر همایونپور، مترجم مقاله در پانوشت مینویسد: «از همان ابتدا خیلیها عقیده داشتند که دولت کنونی اسرائیل میخواهد غزه را به متصرفات خود بیفزاید. بمباران همه مناطق غزه تأیید میکند که دولت افراطی نتانیاهو چنین برنامهای دارد».
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.