وقتی دنیا میلرزد
قصه کودکان اُتیسم در بحران جنگ
در این روزهای شلوغ و بیقرار، جایی میان صدای ممتد آژیرها، سایهروشن بمبها و خبرهای بیپایان، انگار فراموش کردهایم که «آرامش» حق است؛ همان حقی که سالهاست مردم این خاک، خسته و بیصدا، دنبال آن میدوند. جنگ، فقط زخمی بر خاک نیست.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
پگاه پاکزاد - روانشناس
در این روزهای شلوغ و بیقرار، جایی میان صدای ممتد آژیرها، سایهروشن بمبها و خبرهای بیپایان، انگار فراموش کردهایم که «آرامش» حق است؛ همان حقی که سالهاست مردم این خاک، خسته و بیصدا، دنبال آن میدوند. جنگ، فقط زخمی بر خاک نیست.
در دل خیابانهای دودآلود، در داروخانههایی که دارو ندارند، در نگاه پدرهایی که شرمشان بلندتر از صدای موشکهاست. در دل این ویرانی، مادرانی هستند که هر روز، بیصدا فرومیریزند و دوباره از نو خود را جمع میکنند. با لبخندی که از گریهشان جان گرفته و با دستی که میلرزد اما هنوز پناه است. آنها که حتی در تاریکترین لحظهها باید نوری باشند برای فرزندی که جهان را فقط با نگاه مادرش میفهمد. اما چه کسی دست او را میگیرد، وقتی دیگر توان بلندشدن ندارد؟
میان تمام این فشارها، گروهی هستند که نه فریاد میکشند و نه اعتراض میکنند. فقط سکوتشان بیش از هر صدایی فریاد است: کودکان اُتیسم. برای این کودکان، جهان با تکرار معنا میگیرد؛ با ثبات، با لحظههایی که پیشبینیپذیر و امناند. حالا تصور کن این جهان کوچک و دقیق، با صدای انفجار، با تغییر مکان، با یک نور ناگهانی فرو میپاشد. وقتی خانهشان دیگر خانه نیست، مدرسه تعطیل شده و درمانگرشان رفته، تمام آنچه با زحمت ساخته شده، به آنی از هم میپاشد. اضطرابی که نام ندارد اما در تنشان میدود. ترسی که نمیتوان دربارهاش حرف زد، اما میشود از دستها و نگاههای سرگردانشان خواند. بیشتر این کودکان نمیتوانند احساساتشان را با واژه بیان کنند. ترسشان خاموش اما ویرانگر است. و آنسوتر، خانوادهای که باید ستون این جهان لرزان باشد، خودش زیر فشار بیثباتی روانی و اضطراب دائمی خم شده است.
والدین نمیدانند این وضعیت چقدر ادامه خواهد داشت. والدین نمیدانند چه زمانی قرار است به خانه خود بازگردند. والدین نمیدانند مدت این جابهجایی آنقدر هست که به دنبال درمانگر بگردند یا خانهای از نو بنا کنند. آنان حتی از پس پاسخ به سؤال ساده «چه اتفاقی افتاده؟» برنمیآیند و در این لحظات است که چیزی از پناهبودنشان نمیماند. و اینجاست که تروما خودش را نشان میدهد. وقتی مردم یک سرزمین، جدا از دوری و نزدیکی جغرافیایی، یک فاجعه را به طور مشترک احساس میکنند. وقتی جنگ و بحران به خانهها میرسد، فقط خاک نیست که زخمی میشود.
قلب میلیونها ایرانی در هر نقطه جهان، از پایتخت تا کوچکترین شهر و حتی دیاری دورافتاده، زیر بار سنگین ترومای ملی خم میشود. این درد مشترک، حتی در سکوت کودکان اُتیسم و خانوادههایشان هم موج میزند، چون تعلق به وطن، زخمی است که حتی دوری جغرافیایی آن را درمان نمیکند.
در این شرایط، چه میتوان کرد؟ شاید لازم نباشد همهچیز را از نو ساخت، فقط کافی است دوباره ببینیم.
خانه یا مکانی که اکنون در آن پناه گرفته شده را میتوان با کمترین وسایل، به فضایی امنتر تبدیل کرد.
نور ملایم، صداهای کنترلشده، روال تکراری، اشیای آشنا، تصاویر ساده، زمانبندی مشخص برای غذا، خواب و بازی. این نظمهای کوچک، زندگی را برای کودک قابل تحملتر میکند. مهمتر از همه، حضور آرام والد است. والدینی که هرچند زیر بار مشکلات هستند، اما تلاش میکنند مضطرب نباشند. استیصال و اضطراب آنها بیواسطه به کودک منتقل میشود.
ارتباط، حتی اگر حضوری ممکن نیست، میتواند مجازی باشد؛ از گروههای آنلاین والدین اُتیسم تا مشاورههای روانشناسی از راه دور.
دانستن اینکه تنها نیستیم درد را کمتر میکند. و این جامعه است که حتی در این شرایط باید به یاد داشته باشد نیاز خاص فقط روی کاغذ نیست و برنامهریزی برای پشتیبانی از کودکان اُتیسم در شرایط بحران لطف نیست، یک ضرورت انسانی است.
کودکانی که شاید حرف نزنند، اما بیش از همه به بودن ما، به ثبات ما، به پیوستگی ما نیاز دارند. ما مسئولیم، نه فقط به عنوان والد، بلکه به عنوان جامعه صدایشان را بلند کنیم، پیش از آنکه سکوتشان از آنان قربانی بسازد.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.