|

نگر تا تو دیوار او نفگنی

در افواه عمومی خراسان پشت ردیفی از نام روستاها افسانه‌ای بود که پدربزرگم در کودکی برایم تعریف کرده و فرصت پژوهش درباره‌اش را نیافته‌ام، اما خود این افسانه افواهی نشانگر است.

نگر تا تو دیوار او نفگنی

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

در طول تاریخ نام ملت‌هایی را می‌خوانیم که در قرون بعدی خبری از آنان نیست. ملت ایران اما با همین نام دست‌کم هزار‌و 700 سال است که در همین جغرافیا پایدار مانده است. با آگاهی از معنای کلمه ملت این را می‌نویسم. اگر نام ایران را برداریم و به اشتراکات دیگر بسنده کنیم، ریشه زیستی مردمان امروز ایران در این آب و خاک به هزاران سال می‌رسد.

برخلاف ملت‌های متأخر اروپایی که حول محور زبان و نژاد شکل گرفته‌اند، در این سرزمین از گذشته‌های دور هم‌زیستی در این آب و خاک ملت را تشکیل داده است و کماکان تشکیل می‌دهد.

الان جای این بحث و استدلال‌ها و ارجاعاتش نیست. این را نوشتم که موضوعی دیگر را پیش بکشم. در تمام این تاریخ بلند، ایران بارها و بارها با هجوم و حتی اشغال بیگانگان روبه‌رو شده و دوباره سربلند ایستاده است. دست‌کم در برخی از مهم‌ترین هجوم‌ها خائنانی بوده‌اند که راه نشان مهاجم داده‌اند، برایش دری گشوده‌اند یا از او کمک خواسته‌اند. فرقی نداشته که حاکم کشور در آن روزگار عادل بوده یا ظالم، مردمدار بوده یا مردم‌آزار، از آنان به نیکی یاد نشده است.

این دست خیانت‌ها چنان گسترده بوده که در داستان نفس‌گیر فردوسی بزرگ، گردآفرید وقتی خود را در چنگ سهراب می‌بیند، از نمایش خیانت و‌ قول گشودن در دژ به عنوان شگردی بهره می‌جوید و سهراب را ناکام می‌گذارد.

سرگذشت برخی از خائنان به افسانه‌ها راه پیدا کرده است. حتی وقتی مهاجم بیگانه بر تخت نشسته است از نگاهش آن خائن موجودی پست و بی‌ارزش بوده و حکم به مجازاتش داده است.

در افواه عمومی خراسان پشت ردیفی از نام روستاها افسانه‌ای بود که پدربزرگم در کودکی برایم تعریف کرده و فرصت پژوهش درباره‌اش را نیافته‌ام، اما خود این افسانه افواهی نشانگر است.

قصه از این قرار بود که دختر حاکمی به خاطر عشق به سردار دشمن به پدر خیانت می‌کرد. دشمن پس از به‌قدرت‌رسیدن گیسوان دختر را به اسب می‌بست و در دشت رها می‌کرد. هر قطعه از بدنش که در جایی افتاده بود، آبادی در آنجا ساخته شده بود که به نحوی به نام آبادی هم ربط داشت. حالا این افسانه را می‌توان نقد فمینیستی کرد و سویه‌های زن‌ستیزانه‌اش را هم بیرون کشید.

نمونه مشهوری از خیانت به نفع شاه ایران داریم که شاید الگوی افسانه‌ها و قصه‌های بعدی باشد. شاهدخت شهر هترا که شاپور ساسانی را می‌بیند، به او دل می‌بندد و به او در فتح شهر کمک می‌کند. شاپور چندی پس از ازدواج با او وقتی متوجه خیانتش می‌شود، او را از پای درمی‌آورد.

سال‌های اخیر به کمک پروژه‌های رسانه‌ای تلاش بسیاری شد که قبح خیانت به کشور ریخته شود، اما کماکان با وجود نارضایتی‌های موجود، در خاطره جمعی‌ مردم، خیانت به کشور قبیح است.

دشمن با خلط دو مفهوم اعتراض علیه حکومت و همکاری با دشمن، خیانت را نوعی اعتراض و در نتیجه موجه جلوه می‌دهد.

در این روزها که مردم فشار روانی گسترده‌ای تحمل می‌کنند و شب را با صدای شلیک و انفجار و خطر جانی می‌گذرانند، باید فهمیده باشید که اگر خرده‌حسابی هم با حکومت داشته باشند، می‌دانند که وقت تسویه‌اش حالا نیست. پیش از این برخی گروه‌ها به سودای قدرت با دشمنی که به ایران لشکر کشیده بود، همدست شدند و از چشم مردم افتادند.

در هجوم اخیر هم گروهی دیگر در این دام افتادند. یکی از آنان فردی بی‌خرد است که در شبکه‌های اجتماعی هشتگ «بزن اسرائیل!» راه انداخته است با این امید که اسرائیل آن‌قدر بزند که مردم به خیابان بریزند و نام همسر او را صدا بزنند و تخت شاهی روی خون ایرانیان بنا کند.

آنان تصویری از زدن دشمن می‌سازند که گویی به مردم عادی کاری ندارند، در حالی که مردم در تهران و بسیاری شهرها زیر فشار روانی و خطر جانی شب و روز می‌گذرانند و تعداد کودکان و زنان جان‌باخته کم نیست.

به‌هرحال این روزها می‌گذرند و ایرانیان عیارها را می‌سنجند و در روز مبادا با این سنجه داوری می‌کنند.

که ایران چو باغی‌است خرم بهار

شکفته همیشه گل کامگار

پر از نرگس و نار و سیب و بهی

چو پالیز گردد ز مردم تهی

سپرغم یکایک ز بن برکنند

همه شاخ نار و بهی بشکنند

سپاه و سلیح است دیوار اوی

به پرچینش بر نیزه‌ها خار اوی

اگر بفگنی خیره دیوار باغ

چه باغ و چه دشت و چه دریا چه راغ

دل و پشت ایرانیان نشکنی.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.