الهه حسیننژاد آخرین زن قربانی نیست
مرگ الهه حسیننژاد و نیز شرایط قاتل او، بیش از هر چیز پیوندی عمیق با مسائل اجتماعی و اقتصادی دارد. خانه الهه حسیننژاد در اسلامشهر تهران است. اسلامشهر مترو ندارد و ساکنان آن، اغلب کسانی هستند که وسع مالی مناسبی برای خرید یا اجاره خانه در تهران نداشتهاند. محل کار او، آرایشگاهی در سعادتآباد تهران بوده است. یعنی این دختر جوان ۲۴ ساله، برای امرار معاش و چه بسا کمک به خانواده، ناچار بوده هر روز سفری طولانی از شهری به شهری دیگر داشته باشد. شرایط بهمن فرزانه نیز قابل تأمل است.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
زهرا مشتاق: مرگ الهه حسیننژاد و نیز شرایط قاتل او، بیش از هر چیز پیوندی عمیق با مسائل اجتماعی و اقتصادی دارد. خانه الهه حسیننژاد در اسلامشهر تهران است. اسلامشهر مترو ندارد و ساکنان آن، اغلب کسانی هستند که وسع مالی مناسبی برای خرید یا اجاره خانه در تهران نداشتهاند. محل کار او، آرایشگاهی در سعادتآباد تهران بوده است. یعنی این دختر جوان ۲۴ ساله، برای امرار معاش و چه بسا کمک به خانواده، ناچار بوده هر روز سفری طولانی از شهری به شهری دیگر داشته باشد. شرایط بهمن فرزانه نیز قابل تأمل است.
او ماشینخواب بوده است. لهجهاش نشان میدهد شهرستانی است و قدر مسلم به امید پیداکردن شغل و داشتن زندگی بهتر به تهران آمده است. اما معلوم است درآمدش آنقدر نبوده که حتی بتواند اتاقی مشترک اجاره کند. برای همین، در ماشین سمندی که گویا برادرش در اختیار او قرار داده، میخوابیده. درواقع همه زندگیاش آن ماشین بوده، هم خانهاش، هم محل کارش. حتما موقع رانندگی میان شهر درندشت تهران، شاهد شکاف عمیق طبقاتی بوده است. حتما با حسرت به ماشینهای مدلبالا نگاه کرده، حتما گذرش به خانهکاخهای مجلل افتاده، حتما شرایط خودش را با جوانهای همسن و سالش که مرفه بودهاند؛ مورد مقایسه قرار داده. آدمها، ذرهذره از اخلاقیات تهی میشوند. در درونشان خشمی پنهان شکل میگیرد که منشأ و عامل آن تبعیض و بیعدالتی است. گویا نداشتن المانهای ثروت و برخورداری، معنای دیگرش نادیده گرفتهشدن است.
به زبان عامیانه، اگر پول نداری برو بمیر. بهمن و الهه، جدا از تقابل تراژیک خود، حاشیههای مشترکی دارند که آنها را به شکل دردمندانهای به یکدیگر متصل میکند. مردمان فراموششده دوردستنشینی که برای دسترسی به کار، از صبح زود، مسافتهای طولانی و چند ده کیلومتری طی میکنند تا بتوانند زندگیهای خود را بگردانند. درست همان مسیری که بهمن فرزانه را برای داشتن یک زندگی بهتر به تهران کشاند. ذات و قصد او نباید قاتلشدن بوده باشد. تقلیل موقعیت او به عنوان صرف یک قاتل، نادیدهگرفتن تمام تنگناهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که انسانها را در موقعیت خطیر و غیرقابل برگشت جرم قرار میدهد.
نام این اتفاق نه یک قتل ساده، بلکه نشانهای تلخ از سقوط ارزشهای انسانی، بحران عمیق اقتصادی و ریزش و فرسودگی سرمایههای انسانی است. بحرانهای اقتصادی، فقط جیب آدمها را خالی نمیکند، بلکه آنان را میتواند از اخلاق نیز تهی سازد و شاخص سنجش سجایای اخلاقی را به مرز ورشکستگی بکشاند. قتل الهه حسیننژاد نیز از جمله خشونتهای آشکاری است که از سوی برخی مردان، به زنان اعمال میشود. شاید اگر به جای الهه، مسافر یک مرد بود، بهمن فرزانه، به لحاظ فیزیکی، قدرت رویارویی و کشتن او را پیدا نمیکرد. از اینرو، نام الهه حسیننژاد نیز، در کنار فهرست بلندبالای زنانی قرار میگیرد، که توسط مردان، با هر پسزمینهای و با خشونت تمام کشته شدهاند.
به یاد بیاوریم اولین قتل در سال ۱۴۰۴، مرگ فاطمه سلطانی ۱۸ساله به دست پدرش، با ضربات چاقو و در اسلامشهر رخ داد. او نیز در یک آرایشگاه کار میکرد و حالا جدیدترین قتل باز هم در همان حوالی. تقاضای قصاص برای قاتل، پاککردن صورتمسئلهای است که ریشه در اجتماع بیماری دارد که از فرهنگ تا سیاست و اقتصادش، ناسالم و آغشته به فساد است. قاتلی که به واسطه مردبودنش و نیز زنبودن مقتول، تنها در صورتی قصاص میشود که اولیای دم زن کشتهشده، توان پرداخت نصف دیه او را داشته باشند. در غیر این صورت، شخص قاتل، دیه زن کشتهشده را که نصف دیه یک مرد است، پرداخته، حداکثر ۱۰ سال حبس کشیده و سپس از زندان بیرون آمده و به زندگی معمول خود باز میگردد!
الهه، اولین و آخرین زن قربانی نیست. آنچه انجام آن، بیش از هر زمان دیگر، فوری و مهم است، علاوه بر تصویب لایحه منع خشونت علیه زنان، ایجاد قوانینی در حمایت از زنانی است که در صورتهای نابرابر و کاملا مردانه، جان خود را از دست میدهند یا آسیب جدی میبینند. التیام روح جمعی زخمخورده این مردم، مسئولیتپذیری سیاستگذاران و حمایتهای کلان در راستای ترمیم رنجهای اجتماعی و مشقات اقتصادی است.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.