|

مبانی معرفتی علم اقتصاد

غنی‌نژاد در مقدمه‌‌اش به اقتصاد سیاسی کلاسیک هم پرداخته است. او می‌گوید اقتصاد سیاسی کلاسیک به‌صورت دانش نظم‌یافته، در اواخر سده هجدهم و اوایل سده نوزدهم میلادی، از سوی متفکرانی ترویج یافت که به‌رغم طرح نظریه‌هایی بدیع و عمیق، درک نادرستی از مفهوم ارزش اقتصادی داشتند. دانش اقتصادی نوین با نوشته‌های آدام اسمیت و دیوید ریکاردو عالم‌گیر شد اما درک نادرست آنها از مفهوم ارزش اقتصادی یا ارزش مبادله‌ای و در نتیجه ناتوانی‌شان در تبیین رابطه میان مطلوبیت و قیمت بازار موجب شد مفهومی عمیقا ذات‌گرایانه، تحت عنوان نظریه ارزش-کار، نقش محوری در اقتصاد سیاسی کلاسیک پیدا کند.

مبانی معرفتی علم اقتصاد

شرق: «گفتارهایی در معرفت‌شناسی علم اقتصاد» آن‌گونه که از عنوانش هم برمی‌آید، شامل چند گفتار از موسی غنی‌نژاد حول مبانی معرفتی علم اقتصاد و بررسی اندیشه‌ها و رویکردهای مختلف بر اساس این مبانی است. این کتاب اخیرا توسط نشر مرکز منتشر شده است.

 

«گفتارهایی در معرفت‌شناسی علم اقتصاد»، از یک مقدمه و چهار گفتار و یک پیوست برای گفتار پایانی تشکیل شده است. نویسنده در مقدمه توضیحاتی درباره گفتارهای کتاب و علم جدید داده است، از‌جمله به این نکته اشاره کرده که علم جدید ثمره رویکرد تعقلی خاصی است که ریشه‌های آن به قرون وسطای متأخر در اروپا برمی‌گردد و در اصطلاح فلسفی به آن نومینالیسم گفته می‌شود. در گفتار اول کتاب توضیح داده شده که نومینالیسم اساسا تفکری فرضیه‌ای است و در مقابل رویکرد ذات‌گرایانه قرار دارد که خصلت غالب اندیشه نظری کهن را تشکیل می‌دهد.

 

شیوه تعقل نومینالیستی با تحلیل رابطه میان ذهن شناسنده و موضوع شناخت آغاز می‌شود، از این‌رو در اساس رویکردی معرفت‌شناختی است. غنی‌نژاد می‌گوید که علم اقتصاد همانند سایر علوم جدید، در بستر این تفکر نوین به وجود آمده است و اگر مجموعه به‌هم‌پیوسته دانش اقتصادی را در بیرون از این نوع اندیشه بررسی کنیم، بخش بزرگی از آن معنای خود را از دست می‌دهد. اما اگر توجه کنیم که اقتصاد در مقام علم اجتماعی، کردار انسان در روابط میان افراد را بررسی می‌کند و کردار انسان نهایتا تابعی از شیوه تفکر اوست، پی خواهیم برد که رابطه میان تعقل نومینالیستی و علم اقتصاد رابطه‌ای چندلایه است که در نگاه اول به نظر نمی‌آید.

 

نویسنده در مقدمه‌اش همچنین آورده که برخلاف تصور رایج، موضوع علم اقتصاد، روابط اقتصادی یا تولید و توزیع در هر جامعه‌ای نیست، بلکه نظم‌های ناشی از کردار انسان در جامعه مبتنی بر برخی از ارزش‌های فردگرایانه است؛ ارزش‌هایی که به‌نوبه خود محصول نوعی تفکر فلسفی است. در گفتار اول کتاب با عنوان «مبانی معرفتی علم اقتصاد»، تلاش شده که پس از اشاره به چگونگی شکل‌گیری تفکر مدرن، رابطه میان این تفکر و علم اقتصاد از هر دو جنبه مبانی مفهومی و هستی‌شناسانه بررسی و ریشه‌های عمیق آن در جریان تحول اندیشه دینی در دنیای مسحیت غربی روشن شود.

 

غنی‌نژاد در مقدمه‌‌اش به اقتصاد سیاسی کلاسیک هم پرداخته است. او می‌گوید اقتصاد سیاسی کلاسیک به‌صورت دانش نظم‌یافته، در اواخر سده هجدهم و اوایل سده نوزدهم میلادی، از سوی متفکرانی ترویج یافت که به‌رغم طرح نظریه‌هایی بدیع و عمیق، درک نادرستی از مفهوم ارزش اقتصادی داشتند. دانش اقتصادی نوین با نوشته‌های آدام اسمیت و دیوید ریکاردو عالم‌گیر شد اما درک نادرست آنها از مفهوم ارزش اقتصادی یا ارزش مبادله‌ای و در نتیجه ناتوانی‌شان در تبیین رابطه میان مطلوبیت و قیمت بازار موجب شد مفهومی عمیقا ذات‌گرایانه، تحت عنوان نظریه ارزش-کار، نقش محوری در اقتصاد سیاسی کلاسیک پیدا کند.

 

به باور نویسنده تصور ذات‌گرایانه ارزش، ناگزیر دانش نوپای اقتصاد را به تناقض و بحران کشاند و از اینجا به مارکس اشاره می‌کند و می‌نویسد: «کارل مارکس در مقام منتقد نظام اجتماعی مدرن، پاشنه آشیل اقتصاد سیاسی کلاسیک، یعنی نظریه ارزش-کار را هدف قرار داد و درصدد برآمد تا با تکیه بر آن، تناقض درونی نظام سرمایه‌داری را نشان داده و خبر از فروپاشی زودهنگام آن بدهد. مارکس با هشیاری تمام دریافت که علم اقتصاد، علم جامعه بورژوایی یعنی جامعه مبتنی بر ارزش‌های فردگرایانه است، اما تأکید او بر مفهوم ذات‌گرایانه ارزش-کار برای نقادی اقتصاد سیاسی کلاسیک، بخش بزرگی از کار سترگ پژوهشی وی را دچار تناقض و ابهام کرد. مارکس مهم‌ترین نقص و خلل در اقتصاد سیاسی کلاسیک، یعنی نظریه ارزش-کار را، قوی‌ترین رکن آن تصور کرد و این اشتباه معرفت‌شناختی بخش بزرگی از برنامه پژوهشی وی را در خصوص علم اقتصاد به بیراهه کشاند». نویسنده می‌گوید که حاصل این اشتباه نفی رویکرد فرضیه‌ای در پژوهش علمی و روی‌آوردن به روش عمدتا ذات‌گرایانه بود.گفتار دوم کتاب «گفتارهایی در معرفت‌شناسی علم اقتصاد به معرفت‌شناسی مارکسیستی درباره اندیشه اقتصادی اختصاص دارد».

 

گفتار سوم کتاب به تجزیه و تحلیل اندیشه اقتصادی جان ‌مینارد کینز، اقتصاددان تأثیرگذار سال‌های میانی سده بیستم، از منظر مبانی معرفتی اختصاص دارد. نویسنده در مقدمه‌اش اشاره کرده که بحران در زندگی اقتصادی دهه‌های 1920 و 1930 به بحرانی در اندیشه اقتصادی انجامید و در مبانی و فرضیه‌های جریان اصلی اقتصاد نئوکلاسیک آن زمان، سؤال و تردید به ‌وجود آورد. اقتصاد کلان کینزی در واقع کوششی بود در جهت رفع این بحران و ترمیم نواقص اقتصاد نئوکلاسیک. شیوه تفکر کینز از لحاظ معرفت‌شناختی، التقاطی از نومینالیسم و نوع خاصی از ذات‌گرایی تحت عنوان شهودگرایی است. انسجام اندیشه علمی این چنین التقاطی را برنمی‌تابد، از این‌رو اقتصاد کل‌بینانه کینزی حامل تناقض‌های غیرقابل حل است. کوشش در آشتی‌دادن سوسیالیسم و لیبرالیسم، تحت لوای سوسیالیسم لیبرال که جامعه آرمانی کینز است، نتیجه و نمونه بارزی از این تناقض ناشی از التقاط فکری است. اقتصاد کلان کینزی و سیاست‌های اقتصادی ملهم از آن درواقع اسب تروای شیوه تفکر ذات‌گرایانه و سوسیالیستی در اندیشه اقتصادی مدرن است.

 

گفتار پایانی کتاب نیز به اندیشه‌های معرفت‌شناسی اقتصادی از دیدگاه هایک مربوط است. در مقدمه کتاب درباره این گفتار و اندیشه هایک آمده: «هایک در مدت طولانی فعالیت فکری خود، سعی کرد مبانی معرفت‌شناختی دانش اقتصادی را تبیین کند و اشتباهات ذات‌گرایانه و کل‌گرایانه را از دامان دانش اقتصادی مدرن بزداید. هایک از منظر جدیدی چارچوب معرفت‌شناختی علم اقتصاد و جایگاه و اهمیت آن را در اندیشه و خردگرایی نوین مطرح ساخت. از نظر او شناخت نظم بازار، استخوان‌بندی اصلی دانش اقتصادی را تشکیل می‌دهد. نظم بازار رقابتی، از دیدگاه او یک سیستم اطلاعاتی کارآمد، اسلوب اکتشاف و خلاقیت است که تمدن مدرن را امکان‌پذیر ساخته است. اندیشه‌های هایک و رویکرد وی برای تبیین نظریات خود، خصلتی آشکارا معرفت‌شناختی دارد. استدلال‌های وی در رد سوسیالیسم و هرگونه مداخله‌گرایی در اقتصاد و دفاع از نظم بازار به‌عنوان شرط بقای تمدن بشری، حول محور نظریه شناخت می‌چرخد. از نظر این متفکر اتریشی‌الاصل، ضرورت اجتناب‌ناپذیر توسل به قواعد کلی، نظم بازار و نهاد رقابت در همه عرصه‌ها، ناشی از محدودیت‌های ناگزیر توانایی‌های شناخت ذهن انسان است».