به مناسبت هشتم مهر روز بزرگداشت مولانا؛
جهانگشایی معنوی مولوی
سال ۲۰۰۷ از سوی یونسکو به عنوان سال مولوی انتخاب شد و به این مناسبت هشتم مهر هر سال به عنوان روز بزرگداشت مولوی در تقویم ایران ثبت شد.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
سال 2007 از سوی یونسکو به عنوان سال مولوی انتخاب شد و به این مناسبت هشتم مهر هر سال به عنوان روز بزرگداشت مولوی در تقویم ایران ثبت شد. در سالهای اخیر بحثهای زیادی درباره این که مولوی شاعر کدام مرز و قلمرو است درگرفته و این بحثها اگرچه در جای خود حایز اهمیت است، اما نمیتوان این واقعیت را انکار کرد که مولوی شاعری است که مرزها را درنوردیده و به عبارتی فراتر از مرزهای امروزی جای میگیرد. در روزگاری که سیاستهای مبتنی بر قدرت عریان امپریالیسم غربی به واضحترین شکلی خود را نشان میدهد یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که شعر و اندیشه مولوی به دور از هرگونه تحمیل و اشغال دههها است که مشغول جهانگشایی است.
محمدرضا شفیعیکدکنی در میانه دهه هفتاد، قرن بیست و یکم را «قرن مولوی» نامیده بود. او در متنی با همین نام نوشته بود که با اطمینان میتوان گفت که قرن بیست و یک، قرن جهانگشایی معنوی مولوی و امپراطوی هنری او بر کره ارض است: «امروز در زبان انگلیسی هیچ شاعری، چه در اصل زبان انگلیسی و چه از طریق ترجمه به این زبان، موفقیتی را که مولانا به دست آورده است ندارد و این هنوز از نتایج سَحَر است.» او میگوید دو دهه پیش از آن تاریخ که در دانشگاه پرینستون بود شهرت مولانا از اندکی خاورشناسان و دوستداران ادبیات ایران فراتر نمیرفت اما با گذشت چند دهه مولوی در بالاترین پایگاهی قرار گرفته که ممکن است یک شاعر در ادبیات جهانی به دست بیاورد.
چنین توجهی به مولوی در دهههای اخیر این پرسش را مطرح کرد که چرا مولوی از پس سدهها دوباره اینگونه مورد توجه قرار گرفته است. محمدعلی موحد در گفتاری با عنوان «نیازهای وجودی انسان معاصر و انعکاس آن در کلام مولانا»، که در کتاب «باغ سبز» منتشر شده، تلاش کرده به این پرسش پاسخ دهد که مولانا چه دارد که مردم دنیا در شرق و غرب اینگونه شیفتهاش هستند؟
مولانا نه فقط در ایران بلکه در بسیاری دیگر از کشورهای جهان شاعری محبوب به شمار میرود و چند سال پیش به عنوان پرفروشترین شاعر در امریکا معرفی شد. درباره مولوی تاکنون کتابهای متعددی نوشته شده و مراکز پژوهشی متعددی برای او در کشورهای مختلف به وجود آمده و نام او در موسیقی و آواز نیز حضوری پررنگ دارد و با اینحال او همچنان محل رجوع است. موحد در گفتارش با اشاره به میزان اقبال مولوی در جهان معاصر پرسیده که مولانا از چه راه و چگونه میتواند با انسان امروزی ارتباط برقرار کند و اقبال عظیمی که مردم دنیا در سالهای اخیر به مولانا کردهاند چه سری دارد؟ او پرسیده که مولانا چه دارد که بر دل مردم امروز دنیا مینشیند یا مردم امروز دنیا چه میخواهند و چه میجویند که پژواک آن را در کلام مولانا مییابند؟ موحد پاسخ میدهد که اقبال مردم نشان نوعی احساس همدلی با مولانا است اما دلیل این همدلی چیست؟ به اعتقاد او، دلیل این همدلی از آنجا است که مردم زمان ما نیازهای وجودی خود را در آثار مولانا منعکس مییابند. منظور موحد از نیازهای وجودی نیز چیزهایی است که انسان امروزی برای کمال و تمامیت خود آنها را طلب میکند به گونهای که بدون دستیابی به آنها خود را ناقص و ناتمام میبیند. اگر به آنها نرسد چنان است که گویی یک پارچه از وجودش را از او ربودهاند. برآورده شدن آن نیازها عطشی است که در درون انسانها میجوشد و آنها را به تکاپو وامیدارد. آن نیازها به تعبیری دیگر آرمانهای بشر امروزی هستند که او برای رسیدن به آنها تلاش میکند و حتی حاضر است در راه آنها قربانی بدهد.
موحد با اشاره به اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید این اعلامیه نسخه نسبتا جامعی از سرفصلهای مهم نیازهای وجودی بشر امروزی است و سه اصل اصیل آن را تاکید بر «ارزش و حرمت کرامت انسانها»، تاکید بر «واقعیت تکثر و پلورالیسم در برداشتها و رویکردها و آیینها و شعایر و رسوم و آداب»، و تاکید بر «مساهله و عدم تعصب در برخورد با عقاید و آرای متخالف» میداند. موحد با ذکر نمونههایی نشان میدهد که این اصول هریک به گونهای در اندیشه و آثار مولوی بازتاب داشته است: «هرکس که با دیدی تازه و از سر تامل در مولانا نظر کند نکتههای فراوان در او کشف میکند. تسلط بیمانند مولانا بر زیروبم و پیچ و خمهای روانشناسی انسانها شگفتانگیز است. نگرش شاعرانه و تعبیرات بکر و بدیع او در بسیاری موارد از مرزهای آشنای سنت فراتر میرود و چشماندازی جادویی مملو از تازگی و سرزندگی ارایه میدهد.»
اگرچه مطالعات متعددی در ایران و بیرون از ایران درباره شعر و اندیشه مولوی منتشر شده اما در شعر او، همچون هر شاهکار کلاسیک دیگری، میتوان نکاتی تازه و بدیع یافت که پیشتر به آن توجه نشده است. برای مثال میتوان به نوع نگاه رضا براهنی به شعر مولوی رجوع کرد. او برخلاف تصور رایج در پی روحی حماسی در شعر مولوی است. براهنی در مقاله «نوعی روح حماسی در مولوی» از گونهای دیگر از شعر حماسی صحبت کرده و آن را در شعر مولوی جستوجو میکند. او میگوید اگر فردوسی در شکل ظاهری و شعرش و در انتخاب مضامین شاعری حماسی به شمار میرود، مولوی از نظر معنوی و شکل باطنی و برداشت ذهنی، شاعر حماسی دیگری است: «گرچه فردوسی نیز از نظر برداشت در همان مضامین خودش، روح کاملا حماسی نشان میدهد ولی مولوی از نظر رفتاری که با اشیا میکند، در قطبی دیگر، نوعی خصوصیت حماسی را روشن میدارد. مثلا مولوی برابر حافظ که اغلب شاعری تغرلی است، روحی حماسی دارد.» براهنی معتقد است که مولوی نفسی عارف و نَفَسی حماسی دارد و عشق او شورانگیزترین عشق دنیا است: «گویی او میخواهد به تمام اشیا جهان نوعی زندگی شکوهمند و نیرومند بدهد و بعد آنها را در پای معبود بریزد. قهرمانهای حماسه او اشیایی هستند که در تشبیهات، استعارات و سمبولهای نوزاد و بکر و کامل او شرکت میکنند. او از همه چیز ظرفیتی پر و کامل و لبالب میخواهد. برق زندگی در هر کلمهای که به کار میبرد، دیده میشود. رقص او رقص سردار جوانی است در میان اشیایی که از معبود او رنگ زندگی یافتهاند. مولوی از میان تمام شاعران جهان، شاعری است در همه حال شاعر، و این به دلیل نَفَسی است حماسی که مثل شعلهای توفانی، همه چیز جهان را با خود مشتعل میکند.»
آخرین اخبار تاریخ و ادبیات را از طریق این لینک پیگیری کنید.