لذت بدون آسودگی و آسودگی بدون لذت
تردیدی نیست که امروز ما لذاتی داریم که نسل گذشته با آنها آشنا نبوده است یا تصورش را هم نمیکرده است که روزی ما این لذات را تجربه کنیم، اما در عوض ما دردها و رنجهای داریم که گذشتگان اصلا نمیشناختند. شاید گفته شود اندیشه، عقلانیت و علم ما بیشتر شده است و به قول فردوسی شادی از خِرد برمیخیزد و هر جامعهای خرمندتر باشد، شادتر است، اما برخی شادیها وجود دارند که اندیشه مخل آنها است.
تردیدی نیست که امروز ما لذاتی داریم که نسل گذشته با آنها آشنا نبوده است یا تصورش را هم نمیکرده است که روزی ما این لذات را تجربه کنیم، اما در عوض ما دردها و رنجهای داریم که گذشتگان اصلا نمیشناختند. شاید گفته شود اندیشه، عقلانیت و علم ما بیشتر شده است و به قول فردوسی شادی از خِرد برمیخیزد و هر جامعهای خرمندتر باشد، شادتر است، اما برخی شادیها وجود دارند که اندیشه مخل آنها است.
ممکن است بتوان با اندیشه یک مسئله را حل کرد، اما مسائل دیگر هنوز بدون پاسخ باشند. به قول دورکیم، جامعهشناس معروف، با اندیشه ممکن است تردید ما در یک امر برطرف شود اما هنوز جنبههای ناشناختهای باشد که آرامش ما را بر هم بزند. دورکیم مینویسد اگرچه انسان گذشته، خوشیهایی را که زاییده یک زندگی فعال هستند، نمیشناسد اما در عوض در معرض اندوه و ملال که بسیای از جانهای فرهیخته ما گرفتار آناند هم نیست.
شاید تصور شود که زندگی کنونی بشر متنوع وگوناگون شده است. تنوع، خوشی را افزون میکند. ما در جهانی به غایت متکثر، زندگی بهتری داریم و لذتهای بیشتری پیشروی ما است اما برخی جامعهشناسان معتقدند که دنیای جدید همسانی و همشکلی بیشتری را رقم زده است. در ظاهر همه چیز متنوع است، اما خوب که بنگرید، اوضاع و احوال، همه را یک شکل کرده است. محیطهای کاری همشکل و یکنواخت را که رنج و ملال ایجاد میکنند، نمیشود انکار کرد. علاوه بر این زندگی ما آسودگی و امنیت روانی را از دست داده است.
دورکیم معتقد است دستگاه عصبی ما امروزه لطیفتر شده است و در برابر تحریکهای بسیار ضعیفی که دستگاه عصبی پدرانمان که به علت خشن بودن در برابر آنها مقاوم بود، حساسیت بیشتری نشان میدهد ولی از سوی دیگر بسیاری از عوامل برانگیزاننده که در گذشته مطبوع بودند، دیگر از حد طاقت ما درگذشتهاند و در نتیجه برای ما دردناک هستند، یعنی اینکه چیزهایی بوده است که عواطف و احساسات گذشتگان به آن حساس نبودند، اما ما امروزه به آنها حساس هستیم و برعکس مسائلی هستند که ما امروزه به آنها حساس نیستیم، ولی در گذشته برانگیزاننده بودهاند.
در کل، هرچند ما امروزه لذتهای بیشتری به خاطر گسترش تمدن حس میکنیم، اما این به همان نسبت دردهای (نبود آسودگی) بیشتری را هم تحمل میکنیم. دستگاه عصبی ما بسیار حساستر از قبل شده است و به همین خاطر آرامش کمتری حس میکنیم. دورکیم تصور میکند خوشی و لذت بیشتر لزوما به معنای سعادت نیست. سعادت هماهنگی همه نقشهای بدنی و روحی است. هر لذتی نوعی بحران است، پیش میآید، مدتی طول میکشد و میمیرد؛ در حالی که زندگی برعکس، پیوسته است. لذت، جای معینی دارد؛ تأثیری است محدود به نقطه معینی از پیکره زنده یا وجدان ما، اما زندگی جای معینی ندارد و همه جا هست. بشر به سلامت جسمی و اخلاقی در مجموع نیاز دارد، یعنی هماهنگی در همه ابعاد وجودی. به قول دورکیم لذت برای زندگی مهم است و هرچه بیشتر باشد، بهتر است اما لذت سعادت نیست. لذت برخاسته از علتهای گذری است، اما سعادت حالتهای پایدار دارد. براساس این، هرجا فعالیت سالمی وجود داشته باشد، سعادتی هم در کار است.
انسان قدیم همان قدر میتواند سعادتمند باشد که انسان متمدن امروزی. انسان ثروتمند هم میتواند لذتهای بسیاری را تجربه کند اما آسودگی و آرامش (سعادت) نداشته باشد. پیشرفت مادی بشر و توسعه روزافزون امکانات مادی و ابزاری به معنی سعادت بشر نیست، اما یکی از لوازم آن است. انسان مدرن پیوسته به دنبال لذت است. یک لذت اگر تکرار شود، دیگر برای ما کششی ندارد و ما ناگزیر هستیم به لذتهای تازه روی بیاوریم یا شدت لذتهایی را که تکراری شدهاند، چند برابر کنیم.
با این کار آسودگی و تعادل و هماهنگی از دست میرود و ناکامیها و سرخوردگیها هم افزون خواهد شد، اما این به آن معنا نیست که تغییر را نپذیریم و چیزهای نو را دنبال نکنیم، ولی با این تفکر که با دنبال کردن لذت، سعادت و آسودگی بدنی و روحی را ویران نکنیم. ممکن است لذتی را از دست بدهیم، اما آسودگی به دست آوریم که ارزش آن کمتر از لذت نیست. آن آسودگی را که از موسیقی و هنرهای زیبا به دست میآوریم، به هماهنگی درونی ما کمک میکند. شاید همان قدر که به تغییر و چیزهای نو نیاز داریم، به ثبات و بهرهمندی مستمر از چیزهایی که داریم، هم علاقهمند هستیم. در نهایت تعادل در زندگی مهم است، نه لذت بدون آسودگی، یعنی آرامشی که با دنبالکردن مدام لذتها از دست میرود و نه آسودگی و ثبات بدون لذت.