|

ملت؛ قهرمان گمشده سیاست

بر پایه اصل مترقی «مردم‌سالاری دینی» و تأکیدات مکرر بر اینکه «مردم صاحب اصلی کشور هستند»، این پرسش بنیادین رخ می‌نماید که آیا سیاست امروز، به‌راستی تجلی‌گاه این آرمان والاست؟ ملت، قلب تپنده سیاست است؛ قهرمان گمشده‌ای که هرگاه در متن قرار گرفته، سیاست جان گرفته و هرگاه به حاشیه رانده شده، سیاست از جان افتاده و به آیینی تهی بدل شده است.

بر پایه اصل مترقی «مردم‌سالاری دینی» و تأکیدات مکرر بر اینکه «مردم صاحب اصلی کشور هستند»، این پرسش بنیادین رخ می‌نماید که آیا سیاست امروز، به‌راستی تجلی‌گاه این آرمان والاست؟ ملت، قلب تپنده سیاست است؛ قهرمان گمشده‌ای که هرگاه در متن قرار گرفته، سیاست جان گرفته و هرگاه به حاشیه رانده شده، سیاست از جان افتاده و به آیینی تهی بدل شده است.

امیرکبیر مصداق روشن این حقیقت بود. او سیاست را برای مردم آغاز کرد، نه برای تثبیت قدرت شخصی. او می‌دانست که اگر جامعه آموزش ببیند و عزت یابد، سیاست ریشه می‌دواند. اصلاحات او نه از سر جاه‌طلبی، بلکه از باور به این اصل ساده بود که مشروعیت راستین حکمرانی فقط زمانی پایدار است که ملت در کانون آن باشد. هر بار که این آموزه فراموش شده، سیاست به قالبی توخالی بدل شده است. در تاریخ ایران، هرگاه همگان به صحنه آمده‌اند، سیاست شکوفا شده است. از مشروطه تا نهضت ملی، از حماسه‌های دفاع تا حضور در عرصه‌های بزرگ ملی، همواره این حضورِ زنده بوده که به سیاست معنا بخشیده است. مردم هستند که می‌توانند سیاست را از انحصار گروه‌های خاص بیرون بکشند و آن را به عرصه همگانی بازگردانند. در جهان نیز‌ ماندلا سیاست را به روایت رهایی یک ملت پیوند زد و دوگل عظمت فرانسه را در زبان هم‌وطنانش بازآفرینی کرد.

همه اینها نشان می‌دهد حکمرانی زمانی به اوج می‌رسد که مردم قهرمان آن باشند. امروز اما‌ خطر آن است که این قهرمان بار دیگر به تماشاگری خاموش بدل شود. زبان تکنیک و محاسبات خشک، جایگزین زبان گویای ارتباط با همگان شده است. جامعه در انبوه شاخص‌ها و ارقام محصور می‌شود: نرخ تورم، درصد مشارکت، رشد اقتصادی. حال آنکه هیچ‌کدام از این ارقام نمی‌تواند جای آن حضور گرم و زنده‌ای را بگیرد که سیاست را از اداره صرف، به روایتی انسانی ارتقا می‌دهد. 

ملت قهرمان گمشده است؛ زیرا گاه سیاست‌مداران ترجیح می‌دهند داستان را بدون او روایت کنند. آنها قدرت را میان خود تقسیم می‌کنند، روایت را به زبان نخبگان می‌نویسند و مردم را فقط به ‌عنوان عددی در حاشیه نگه می‌دارند. اما این نیروی زنده، خلاق است. آنان می‌توانند سیاست را انسانی کنند، می‌توانند قدرت را به اخلاق پیوند بزنند و می‌توانند روایت را از سردی محاسبه به گرمای زندگی بازگردانند. بازگرداندن این قلب تپنده به مرکز فقط یک انتخاب نیست، یک تکلیف تاریخی و شرعی است. سیاست باید برای مردم باشد، نه بر آنان.

حکمرانی باید همگان را قهرمان کند، نه ابزار. این تحول نیازمند شجاعت است؛ شجاعت فرمانروایانی که حاضر باشند، روایت را از زبان دیوانسالاری به زبان زندگی ترجمه کنند و سیاست را از بازی سرد محاسبه به داستان گرم امید تبدیل کنند. این تحول همچنین نیازمند بیداری و خودآگاهی همه ماست. مردمی که جایگاه خویش را به یاد آورند و آن را با وقار تمام مطالبه کنند؛ مردمی که سیاست را از قفس آمار و ارقام بیرون کشند و دوباره به آن جان بخشند. جامعه باید بداند که سیاست بدون او قالبی بی‌معناست و فرماندهان باید بدانند که قدرت راستین آنان، ریشه در اعتماد و همراهی همین جمع دارد. تاریخ گواهی می‌دهد که هرگاه ملت در مرکز بوده، سیاست تابناک و پایدار شده و هرگاه به حاشیه رفته، حکمرانی به خزانی سرد دچار آمده است. امروز نیز‌ اگر بخواهیم سیاست را دوباره زنده و تابناک کنیم، چاره‌ای جز بازگرداندن این قهرمان به مرکز آن نیست. باید سیاست را برای مردم تعریف کنیم، نه بر آنان؛ باید آنان را قهرمان کنیم، نه تماشاگر؛ باید سیاست را به داستان یک ملت تبدیل کنیم، نه به بازی قدرت. ملت، قهرمان گمشده سیاست است، اما این چهره محوری می‌تواند دوباره پیدا شود. یافتن او نیازمند بازگشتی آگاهانه به همان آرمان اولیه است؛ اینکه حکمرانی، خدمت است، قدرت، امانت است و سیاست، داستان زندگی مردمی است که قهرمانان اصلی آن هستند. سیاست بدون ملت، قالبی خالی است.

ملت بدون روایتی که شرح‌حالش کند، جماعتی خاموش است. فقط زمانی که ملت و سیاست دوباره در هم بیامیزند، حکمرانی به کمال خویش می‌رسد و ملت به جایگاه راستین خویش بازمی‌گردد. این نوشتار، دعوتی است به این بازآمیزی؛ به بازگرداندن ملت به مرکز سیاست، به بازگرداندن انسان به قلب قدرت، به بازگرداندن زندگی به داستان سیاست. ملت باید دوباره قهرمان شود. این چهره گمشده فقط زمانی پیدا می‌شود که سیاست‌مداران، خدمت را بر معامله قدرت ترجیح دهند؛ فقط زمانی پیدا می‌شود که زبان سیاست، دوباره زبان انسان و زندگی باشد؛ فقط زمانی پیدا می‌شود که همه ما، بیدار و آگاه، جایگاه از یاد رفته خویش را طلب کنیم. سیاست زمانی دوباره زنده خواهد شد که ملت نه در حاشیه، بلکه در متن تاریخ ایستاده باشد.

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.