از زیستجهان شخصی تا گفتوگوی جمعی
در هنر امروز، گرایش به تجربههای زیسته نزدیک، پاسخی است به منطقهای مسلط بازنمایی که عمدتا بر تصاویر کلان، روایتهای تاریخی تثبیتشده و فضاهای مرکزی تأکید دارند.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
علیرضا جوادی
در هنر امروز، گرایش به تجربههای زیسته نزدیک، پاسخی است به منطقهای مسلط بازنمایی که عمدتا بر تصاویر کلان، روایتهای تاریخی تثبیتشده و فضاهای مرکزی تأکید دارند. این رویکرد با فاصلهگیری از ساختارهای فراگیر، به بافتهای اجتماعی، عاطفی و فردی میپردازد؛ حوزههایی که با وجود اهمیتشان اغلب در حاشیه توجه نهادی قرار گرفتهاند. زیستجهان شخصی، روابط خانوادگی، بدن، جنسیت، اقلیتبودن، طبقه اجتماعی و خاطره، دیگر صرفا مسائل خصوصی نیستند، بلکه حامل ظرفیتهای بازاندیشی و تولید معنا در گسترهای فراتر از فردیاند.
یکی از ارکان این گرایش، مفهوم «مکانمندی (site-specificity)» است که از انتخابی صرفا فرمی به رویکردی زمینهمحور و موقعیتمند تحول یافته است. آثار خلقشده در این بستر، جدا از متنهای اجتماعی و فرهنگی نیستند، بلکه در پیوندی ارگانیک با زمینههای تاریخی، جغرافیایی یا فرهنگی شکل میگیرند. هنرمند در این میان نه ناظری بیرونی، بلکه کنشگری است که از درون موقعیت خویش دست به تولید معنا میزند.
«بازتابمندی» (reflexivity) نیز در این جریان اهمیت ویژه دارد. بسیاری از هنرمندان معاصر فقط به موضوعی بیرونی نمیپردازند، بلکه نسبت خود با آن را نیز آشکار میکنند. تجربه روزمره، خاطره خانوادگی، زبان یا فقدان، از محدوده شخصی فراتر میروند و امکان مشارکت ذهنی و عاطفی مخاطب را فراهم میآورند.
انتخاب رسانه و متریال نیز نقشی اساسی ایفا میکند. بهرهگیری از مواد یافتشده، ابزارهای روزمره یا زبانهای بصری غیررسمی، نه نشانه سادهسازی، بلکه تأکیدی بر اصالت تجربه و پیوند اثر با زندگی روزمره است. آنچه در نگاه نخست ناتمام یا خام مینماید، اغلب حامل لایههایی پیچیده از معناست که در ارتباط با زمینه خلق اثر آشکار میشود.
این تمرکز بر تجربه، بدن و زمینه، به حضور صداها و دیدگاههای متنوعتر در هنر معاصر انجامیده است. بسیاری از آثار بر موقعیتهای کمتر بازنماییشده متمرکز میشوند و در نتیجه ساختار فهم مخاطب و شیوه ارتباط با اثر را دگرگون میکنند. در چنین چشماندازی، مرزهای سنتی میان هنرمند، مخاطب و اثر و همچنین میان هنر و زندگی، به تدریج سیالتر میشوند.
تمایز اصلی این گرایش با سنتهای گذشته، شیوه مواجهه با «نزدیکی» است؛ نزدیکیای که فراتر از صمیمیت شخصی، امکان توجه به آنچه در روایتهای کلان نادیده مانده را فراهم میکند. در این رویکرد، اثر هنری صرفا حامل پیام نیست، بلکه بستری برای دیدن، شنیدن و مشارکت ذهنی و عاطفی مخاطب در فرایند تولید معناست. هنرمند، زمینه و مخاطب سه ضلع گفتوگویی ناتماماند که معنا در آن پیوسته بازتولید میشود.
از این منظر، گذار از زیستجهان شخصی به گفتوگوی جمعی صرفا تغییر در شیوه بازنمایی نیست، بلکه دگرگونی در الگوهای اندیشیدن و کنش اجتماعی است. در جهانی که با بحرانهای مداوم -از جنگها و مهاجرتهای اجباری گرفته تا تغییرات اقلیمی و شکافهای طبقاتی- روبهروست، روایتهای خرد و تجربههای فردی اهمیتی بنیادین یافتهاند. این روایتها نهتنها وجه مستندساز دارند، بلکه میتوانند بهمثابه ابزارهای مقاومت و بقا عمل کنند.
هنر معاصر بر پایه این تجربهها، امکان تولید «حافظه جمعی» تازهای را فراهم میآورد؛ حافظهای چندصدایی و متکثر که برخلاف تاریخ رسمی، بر همزیستی روایتهای متنوع استوار است. اثر هنری در این چشمانداز میتواند بهمثابه یک «آرشیو زنده» عمل کند؛ جایی برای گردآوری و بازآفرینی خاطرات پراکنده در معرض مشارکت عمومی.
رسانهها و فناوریهای نوین در این روند نقشی انکارناپذیر دارند. شبکههای اجتماعی، پلتفرمهای دیجیتال و امکانات واقعیت مجازی نهتنها صحنه نمایش را متحول کردهاند، بلکه امکان مشارکت گستردهتری نیز فراهم آوردهاند. اگر روزگاری دسترسی به هنر محدود به موزهها و گالریها بود، امروز بسیاری از هنرمندان میتوانند تجربههای زیسته خود را بیواسطه با مخاطبان جهانی به اشتراک بگذارند. این تحول، مرز میان خصوصی و عمومی را بیش از پیش در هم میشکند و بستر تازهای برای گفتوگوهای جمعی فراهم میکند.
بااینحال، این روند خالی از چالش نیست. خطر کالاییشدن تجربههای شخصی، تبدیل روایتهای زیسته به محصولی برای مصرف سریع و از دست رفتن عمق و اصالت، پرسشهای جدی پیش میکشد. نهادهای هنری و بازار جهانی هنر، در حالی که فرصت دیدهشدن را فراهم میکنند، گاه تجربههای حاشیهای را در قالبهایی استاندارد و قابل فروش عرضه میدارند. از همین رو، یکی از وظایف مهم هنرمندان و پژوهشگران، یافتن راههایی برای حفظ رادیکالیته و پیچیدگی این تجربهها در برابر روندهای سادهساز و تجاری است.
نقش مخاطب نیز در این فرایند محوری است. اثری که بر زیستجهان شخصی استوار است، فقط زمانی به معنا میرسد که مخاطب با آن وارد گفتوگو شود؛ چه از طریق همذاتپنداری، چه با مشارکت فعال یا حتی با مقاومت و نقد. اثر هنری در این رویکرد نقطه آغاز یک رابطه است، نه پایانی قطعی؛ فضایی برای ساختن مشترک معنا.
افق آینده این گرایش در پیوند آن با بحرانهای جهانی قابل ردیابی است: مهاجرت، تبعید، تغییرات اقلیمی، پاندمیها و شکافهای دیجیتال، مسائلیاند که در عین جهانیبودن، بر بدن و زندگی فردی اثر مستقیم میگذارند. هنر با تکیه بر زیستجهان شخصی، این امکان را فراهم میکند که این بحرانها از سطحی آماری و انتزاعی به سطحی ملموس و انسانی انتقال یابند. روایتی از آوارگی یا اثری درباره تنشهای روزمره در کلانشهر میتواند نیرویی برانگیزاننده برای بازاندیشی و همبستگی اجتماعی باشد.
در نهایت، ارزش بنیادین این مسیر در ظرفیت آن برای تولید زبانی مشترک نهفته است؛ زبانی که نه به معنای یکنواختی، بلکه به معنای همزیستی تفاوتهاست. این زبان مشترک بر پایه چندصدایی شکل میگیرد و همین چندصداییبودن، آن را با جهان متکثر امروز همسو میسازد. از زیستجهان شخصی تا گفتوگوی جمعی، هنر معاصر یادآور میشود که معنا هرگز ثابت و قطعی نیست؛ بلکه همواره در فرایندی پویا و باز میان هنرمند، مخاطب و زمینه زاده میشود و باززایی مییابد.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.