اعتراض کارگران واگن پارس اراک و چند مسئله دیگر
نه به مسیرهای پیشین
یک ماه از اعتصاب کارگران شرکت واگن پارس اراک میگذرد. آنها خواهان احقاق حقوق اولیه خود و تغییر در شرایط کار و کارخانه هستند، اما تاکنون پاسخی نگرفتهاند و تا آنجایی که میدانم، نهاد پاسخگویی نیز پیدا نشده که اعتراض آنها را به رسمیت بشناسد.
ابوالفضل رجبی
یک ماه از اعتصاب کارگران شرکت واگن پارس اراک میگذرد. آنها خواهان احقاق حقوق اولیه خود و تغییر در شرایط کار و کارخانه هستند، اما تاکنون پاسخی نگرفتهاند و تا آنجایی که میدانم، نهاد پاسخگویی نیز پیدا نشده که اعتراض آنها را به رسمیت بشناسد. آنها احتمالا امیدی برای پاسخ مناسب به مطالبههای خود ندارند، بااینحال به نقطهای رسیدهاند که تنها راه برای آنها اعتراض به حقوق ازدسترفتهشان بوده است. احتمالا تا مدتی دیگر با فشارهای متعدد نهادهای مسئول به شکل مقطعی ساکت خواهند شد؛ بدون آنکه پاسخی به مطالبههای آنها داده شود. این همان مسیر آشنایی است که در این سالها اعتراضات طبقه کارگر و معلمان پیموده است. اعتراضی به وضع نامناسب و تضییع حقوق حقه شکل گرفته و با رویکرد سلبی و «برخورد» این صدا خاموش شده و چند مدت بعد، صدای دیگر در اعتراض به وضع ناعادلانه دیگری بلند شده است. به دهه ۹۰ که بنگریم، این صدای اعتراضی همواره به گوش رسیده است. لحظهای معلمی به خصوصیسازی آموزش و نابرابری حقوق صنفی خود معترض بوده و چندی بعد کارگری از شرم برای سفره خالی خانوادهاش، دست پینهبستهاش دیگر به کار نرفته و خشمش به گرهشدن دستش برای اعتراض بدل شده یا بیآبی و بیصدایی به فریاد مادری تبدیل شده که میگوید «مظاهرات سلمیه» یا به تأثری همراه با خشم بدل شده که به سوگ از دست رفتن جان و جوانی دختری کُرد نشسته است.
مسئله غامض پیشین، امروز تمام نشده است و به نظر میرسد به دلیل تورم مطالبات، به مسئلهای بیش از اندازه همهجانبه و همهشمول با پیچیدگیهای بسیار تبدیل شده است. اعتراض کارگران واگن پارس اراک کلیت بسیار معناداری از اقتصاد و بدنه اجتماعی کشور را بازنمایی میکند و بدون موشکافی خاصی وضعیت بغرنج اقتصاد و جامعه را نشان میدهد. به نظر میرسد تأکید بر مسیرهای پیشین درباره مطالبههای طبقات اجتماعی و اصناف از طریق مکانیسمهای بیپاسخی و رهاسازی، نتایج زیانباری در پی داشته و خواهد داشت.
شرکتهایی مانند واگن پارس، آذرآب، هپکو و... امروز بیشازپیش اهمیت دارند و اگر صدای اعتراض آنها شنیده نشود، با تغییرات سلبی طبقاتی و جابهجایی جایگاه طبقاتی با بحرانهای متعدد در جامعه و ویرانی بخش اعظم اقتصاد تولیدی روبهرو خواهیم بود. در اواخر دهه ۸۰ که با اجرای بزرگترین خصوصیسازی تاریخ ایران در دولت نخست احمدینژاد، شرکتهایی در اندازه واگن پارس و... خصوصیسازی شدند، بسیاری از جامعهشناسان و اقتصاددانان درباره بحرانهای کوتاهمدت و بلندمدت این طرح کلان دولتی هشدار دادند و امروز در نتیجه معیوب آن روند، همگی این کارخانهها و شرکتها و بنگاههای اقتصادی زیانده شده و با تراز منفی تولید روبهرو هستند. آنها امروز مسئلهاند؛ چراکه نه آنقدر کوچک هستند که از بین رفتنشان بیسروصدا باشد و نه آنقدر بزرگ که وقتشان فرارسیده باشد. درحالحاضر به لحظه فروپاشی شرکتهای میانی و متوسط صنعتی رسیدهایم و در نتیجه این ازکارافتادگی بخش اقتصاد، اعتراضات دامنهدار کارگران این کارخانهها را شاهدیم، کارگرانی که بیش از همه از این وضعیت آسیب دیده و زندگی آنها تحتالشعاع قرار گرفته است. این وضعیت در نتیجه انباشت اولیه ثروت به شکل فزاینده با واگذاریهای بیحسابوکتاب بخش دولتی اقتصاد رقم خورده است و این توزیع رانت گسترده در کنار بنبست سرمایهگذاری، بیمعنایی تولید در ایران را به وجود آورده است. بههمینخاطر در این سالها با ورم بدخیم رشد بخش خدمات به نسبت تولید در اقتصاد روبهرو شدهایم و بخش عمده طبقه کارگر صنعتی با انتقال اجباری به بخش خدمات، به خیل جمعیت «تکافتادهها» -که آنها را پریکاریا یا ناپایدارکاران میخوانیم- پیوستهاند. پاسخ بسنده به مطالبه کارگران و توجه به نجات بخش تولید اقتصاد و بازنگری در روندهای خصوصیسازی و دوری از مسیرهای پاسخگویی پیشین شاید بتواند اندک امیدی برای آنها که در این سالها شنیده نشدهاند، به وجود آورد.