گلفروشان کتوشلوار پوش
نبیاله عشقیثانی

تصویر اول
هوا آنقدر سرد است که خیابانها یخ زده و شیشه ماشینها بخار گرفته است. پشت چراغ قرمز بچههای کوچک یا شیشه ماشین را پاک میکنند یا گل میفروشند یا دستشان بیسکویت و آدامس است. همان تصاویر همیشگی درباره کودکان کار. اسپندبهدستها و شیشهشورهای کمسنوسالی که گفته میشود از سوی باندهای آسیب اجتماعی اجیر میشوند تا در خیابانها از صاحبان اتومبیل و عابران پول جمع کنند و به دست اربابان خود یا صاحبکارشان برسانند و در مقابل دستمزد اندکی دریافت میکنند یا اینکه از والدینشان اجاره شدهاند و از درآمدشان جز مبلغ مختصری چیزی به آنان نمیرسد. لباسهایشان مندرس است.
تصویر دوم
جوانان و نوجوانانی سر چهارراه ایستادهاند. لباسهایشان معمولی است، ظاهر فقیرانه ندارند، حتی دستکش به دست دارند. در قیافه و ظاهرشان کمتر نشانهای از فقر به چشم میآید.
****
شاید هر روز با این صحنهها روبهرو شویم. انگار شیشهشورها و گلفروشهای جدید سنشان بیشتر شده است. چه تغییری رخ داده است؟ وضعیت نشاندهنده چه چیزی است؟ آیا فقرا اوضاعشان خوب شده و سرووضع بهتری پیدا کردهاند؟ اگر چنین باشد، باید خوشحال باشیم و خدا را شکر کنیم که امور زندگی این هموطنان عزیز در مسیر بهبودی است و جوانان جایگزین کودکان شدهاند؛ اما سؤال این است که این تغییر نشانه چیست، چه پیامی را منتقل میکند؟ این افراد فقرای معمولی و سنتی نیستند، اینها نوجوانان و جوانانی هستند که از روی استیصال و به دلیل نداشتن شغل و درآمد بهناچار گلفروشی و شیشهشوری را بهعنوان شغل انتخاب کردهاند. بله، اینها متکدی نیستند، اینها متصدی تنها شغلی شدهاند که زمینهاش فراهم است.
از منظری دیگر مدتهاست افراد تحصیلکردهای را میبینیم که بساط دستفروشی کنار خیابان پهن کردهاند، بهعنوان پیک موتوری، راننده تاکسی، کارگر بنایی، شهرداری، نگهبانی و سرایداری مشغول کار هستند؛ کسانی که به دور از تبختر به تحصیلکردگی میدانند همه مشاغل جایگاه ارزشمندی دارند و به سهم خودشان مسئولیتی را پذیرفته و انجام میدهند که مورد نیاز و احترام جامعه است.
آنچه جای سؤال و نگرانی است، باید برای مسئولان و کارشناسان اقتصادی و اجتماعی کشور مایه هشدار و توجه باشد که این افراد سالها درس خوانده و دانشگاه رفتهاند و اکنون ناگزیرند به مشاغلی بپردازند که رابطهای با توانایی و تخصص آنها ندارد. ضمن آنکه والدین این جوانان با زحمت و تلاش بسیار، با سختی و مشقت مخارج تحصیل فرزندشان را تأمین کردهاند، به امید آنکه در آینده دست یاری به آنها دهند و کمکحالشان باشند، اکنون با تأسف به آن انتظارات برآوردهنشده میاندیشند و فرزندان هم از ناتوانی برای کمک به والدین متأثر هستند.
شاید گفته شود که بخشی از این چالش به خاطر پیداشدن ویروس عالمگیر کرونا و تعطیلشدن برخی مشاغل باشد؛ اما بههیچوجه نمیتوان همه آنچه را در این زمینه واقع شده است، به خاطر تأثیر کرونا بر فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی دانست؛ بلکه این انتظار از مسئولان و برنامهریزان وجود دارد که برای آینده جوانان و تحصیلکردگان متناسب با رشد جمعیت و آمار فارغالتحصیلان در مسیر سازندگی و رونق اقتصادی کشور طرح و برنامه استراتژیک داشته باشند که ندارند. در چنین شرایطی حق نداریم از فارغالتحصیلانی که به دیگر کشورها مهاجرت میکنند، خرده بگیریم. باید عملکرد دستگاههای برنامهریزی را بررسی و نقد کنیم. مسئولانی که به این سؤال جواب ندادهاند که چرا چنین شرایط اقتصادیای در کشور فراهم نشده که از توانایی و تخصص فرزندان عزیزی که بخشی از عمرشان را صرف تحصیل کردهاند، در جای مناسب خودش استفاده شود و جامعه از خدمات آنها بهرهمند شود؟ مسئولانی که باید با این واقعیت روبهرو شوند که «خودکرده را تدبیر نیست».
تصویر اول
هوا آنقدر سرد است که خیابانها یخ زده و شیشه ماشینها بخار گرفته است. پشت چراغ قرمز بچههای کوچک یا شیشه ماشین را پاک میکنند یا گل میفروشند یا دستشان بیسکویت و آدامس است. همان تصاویر همیشگی درباره کودکان کار. اسپندبهدستها و شیشهشورهای کمسنوسالی که گفته میشود از سوی باندهای آسیب اجتماعی اجیر میشوند تا در خیابانها از صاحبان اتومبیل و عابران پول جمع کنند و به دست اربابان خود یا صاحبکارشان برسانند و در مقابل دستمزد اندکی دریافت میکنند یا اینکه از والدینشان اجاره شدهاند و از درآمدشان جز مبلغ مختصری چیزی به آنان نمیرسد. لباسهایشان مندرس است.
تصویر دوم
جوانان و نوجوانانی سر چهارراه ایستادهاند. لباسهایشان معمولی است، ظاهر فقیرانه ندارند، حتی دستکش به دست دارند. در قیافه و ظاهرشان کمتر نشانهای از فقر به چشم میآید.
****
شاید هر روز با این صحنهها روبهرو شویم. انگار شیشهشورها و گلفروشهای جدید سنشان بیشتر شده است. چه تغییری رخ داده است؟ وضعیت نشاندهنده چه چیزی است؟ آیا فقرا اوضاعشان خوب شده و سرووضع بهتری پیدا کردهاند؟ اگر چنین باشد، باید خوشحال باشیم و خدا را شکر کنیم که امور زندگی این هموطنان عزیز در مسیر بهبودی است و جوانان جایگزین کودکان شدهاند؛ اما سؤال این است که این تغییر نشانه چیست، چه پیامی را منتقل میکند؟ این افراد فقرای معمولی و سنتی نیستند، اینها نوجوانان و جوانانی هستند که از روی استیصال و به دلیل نداشتن شغل و درآمد بهناچار گلفروشی و شیشهشوری را بهعنوان شغل انتخاب کردهاند. بله، اینها متکدی نیستند، اینها متصدی تنها شغلی شدهاند که زمینهاش فراهم است.
از منظری دیگر مدتهاست افراد تحصیلکردهای را میبینیم که بساط دستفروشی کنار خیابان پهن کردهاند، بهعنوان پیک موتوری، راننده تاکسی، کارگر بنایی، شهرداری، نگهبانی و سرایداری مشغول کار هستند؛ کسانی که به دور از تبختر به تحصیلکردگی میدانند همه مشاغل جایگاه ارزشمندی دارند و به سهم خودشان مسئولیتی را پذیرفته و انجام میدهند که مورد نیاز و احترام جامعه است.
آنچه جای سؤال و نگرانی است، باید برای مسئولان و کارشناسان اقتصادی و اجتماعی کشور مایه هشدار و توجه باشد که این افراد سالها درس خوانده و دانشگاه رفتهاند و اکنون ناگزیرند به مشاغلی بپردازند که رابطهای با توانایی و تخصص آنها ندارد. ضمن آنکه والدین این جوانان با زحمت و تلاش بسیار، با سختی و مشقت مخارج تحصیل فرزندشان را تأمین کردهاند، به امید آنکه در آینده دست یاری به آنها دهند و کمکحالشان باشند، اکنون با تأسف به آن انتظارات برآوردهنشده میاندیشند و فرزندان هم از ناتوانی برای کمک به والدین متأثر هستند.
شاید گفته شود که بخشی از این چالش به خاطر پیداشدن ویروس عالمگیر کرونا و تعطیلشدن برخی مشاغل باشد؛ اما بههیچوجه نمیتوان همه آنچه را در این زمینه واقع شده است، به خاطر تأثیر کرونا بر فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی دانست؛ بلکه این انتظار از مسئولان و برنامهریزان وجود دارد که برای آینده جوانان و تحصیلکردگان متناسب با رشد جمعیت و آمار فارغالتحصیلان در مسیر سازندگی و رونق اقتصادی کشور طرح و برنامه استراتژیک داشته باشند که ندارند. در چنین شرایطی حق نداریم از فارغالتحصیلانی که به دیگر کشورها مهاجرت میکنند، خرده بگیریم. باید عملکرد دستگاههای برنامهریزی را بررسی و نقد کنیم. مسئولانی که به این سؤال جواب ندادهاند که چرا چنین شرایط اقتصادیای در کشور فراهم نشده که از توانایی و تخصص فرزندان عزیزی که بخشی از عمرشان را صرف تحصیل کردهاند، در جای مناسب خودش استفاده شود و جامعه از خدمات آنها بهرهمند شود؟ مسئولانی که باید با این واقعیت روبهرو شوند که «خودکرده را تدبیر نیست».