تلههای پیچدرپیچ جلوی پای پلنگ ایرانی

ابراهیم احمدیان: پلنگها کم دیده میشوند و برای همین است که آمارگیری از جمعیت آنها سخت است. رفتار پلنگها را از آن لباس استتار که بر تن دارند، میتوان حدس زد؛ پلنگ یک حیوان مخفیکار و غالبا نامرئی است ولی نه برای تله. تا همین اواخر یعنی قبل از آمدن دوربینهای تلهای، پلنگهای ایران خیلی دیده نمیشدند. دوربین تلهای یا تله دوربینی غالبا ما را شاد میکنند؛ چون تصویر بازی یک بچه پلنگ با مادرش را نشان میدهند یا آبخوردن یک پلنگ تنومند از آبشخور را. متأسفانه تلههای دیگری جز دوربین هم در کار است که غم میآفرینند. در روزهای گذشته تلههایی در دو نقطه مختلف از کشور دو پلنگ را گرفتار کردند؛ تلههای مرگباری که دامداران و کشاورزان یا شکارچیان کار گذاشته بودند. خبر مرگ دردناک یکی از آنها و بریدهشدن دست یکی دیگر عواطف عمومی را جریحهدار کرد. پلنگ مقیم ایران، از بزرگجثهترین پلنگهایی است که نسل آنها در جهان ما هنوز منقرض نشده است. میگویند امید آسیا و بلکه جهان برای حفظ این گونه از پلنگ، ایران است و ایران آخرین زیستگاه این حیوان زیبا و نادر خواهد بود و برای همین این پلنگ آسیایی نام خانوادگی
«ایرانی» به خود گرفته و به «پلنگ ایرانی» شهرت یافته است. سایت سازمان حفاظت محیط زیست آماری از جمعیت این حیوان به دست نداده ولی منابع مختلف میگویند بین 800 تا بیش از هزار قلاده پلنگ در نقاط مختلف ایران از شمال تا جنوب کشور زندگی میکنند. پلنگ ایرانی با شرایط محیط بسیار تطبیقپذیر است و تقریبا در هر جایی از ایران که آب، امنیت و طعمه برای پلنگ دارد، زندگی میکند اما او مشکلات زیادی هم دارد؛ مثلا تولید مثلش ضعیف است. یک مشکل دیگر، جداشدن زیستگاههای پلنگ از یکدیگر است. قطع ارتباط زیستگاهها بهواسطه تصرفات انسانی باعث میشود پلنگها تنها با پلنگهایی جفتگیری کنند که نسبت خونی با آنها دارند و معضلات ژنتیکی پیش بیاید؛ اما به نظر سازمان حفاظت محیط زیست ایران، «از مهمترین عوامل مرگ پلنگ در ایران طعمه مسموم و تله است».
بررسی دقیقتر مسئله نشان میدهد که تلهها و طعمههای مسموم علل پیشینی دارند. این تلهها را کشاورزان، دامداران یا شکارچیان کار میگذارند و علل اقتصادی در پشت ماجرای تله است که همین علل اقتصادی هم خود، عللی دیگر دارند. در واقع، خطر اصلی برای بقای پلنگ ایرانی و بلکه حیات وحش ایران، تعارض کشاورزی، دامداری، صنعت و در یک کلام «توسعه» (با نسخه فعلی و جاری ایران) با آن است. به بیانی دیگر، ریشه اصلی و علتالعلل خشونت علیه طبیعت و حیوانات، مسائلی هستند که حل آنها نیازمند اقدامات و تدابیری ریشهایتر و بسیار مهمتر از افزودن بر تعداد محیطبانان و جنگلبانان است. به ظاهر، برنامههای توسعه روی کاغذ کموبیش با حیات وحش و طبیعت ایران همراهاند، ولی در اجرا و بهخصوص با توجه به بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ناشی از مسائلی مانند تحریم، حیات وحش و طبیعت ایران از اولویت افتادهاند و بحرانهای دهههای اخیر راه بهرهبرداری بیقید از طبیعت را باز کردهاند. کشاورز، دامدار یا صنعتگری که به او اجازه دادهاند در قلمرو حیات وحش فعالیت کند، خواهناخواه با حیات وحش درگیر میشود. اولویت در کشور ما فعلا تولید داخلی آنهم
بهصورت حداکثری و «به هر قیمتی» است و این بههیچروی با طبیعت نمیسازد. غالبا وقتی خبر از بهدامافتادن یک حیوان ارزشمند مانند پلنگ به گوش میرسد، مردم گلایه میکنند که آموزش و «کار فرهنگی» در میان نیست یا محیطبانی و دستگاه قضائی برخورد بازدارنده با متخلفان ندارند ولی حتی اگر شکارچی انسانی، تله و دامی هم در کار نباشد، آیا پلنگها، گرگها، قوچها و میشها، کلها و بزها و حیوانات وحشی دیگر میتوانند در مناطقی زندگی کنند که منابع آبی این مناطق در دست دامداران یا کشاورزان است و معادن با سروصدا و رفتوآمد بسیار در حال زیرورو کردن منطقهاند یا کارگران راهساز با انفجار و لودر و بولدوزر کوه و کمر را میتراشند و هزاران هکتار زمین، مرتع و جنگل را از انتفاع طبیعی میاندازند؟ آموزش زیستمحیطی، پایش مناطق حیات وحش و برخورد محکم محیطبانی و قوه قضائیه همگی ضرورت دارند ولی در کنار عواملی که برشمردیم، جهد بیهوده و آب در هاون کوبیدن مینمایند. چگونه میتوان هزاران شکارچی پرنده مهاجر در شمال و جنوب ایران را که از شکار پرنده درآمد سالانه مؤثر دارند و راهی دیگر برای جایگزین ندارند، از شکار بازداشت؟ این نکته را هم باید
افزود که بحران اقتصادی و معیشتی فراگیر در کشور باعث میشود مراجعی مانند محیطبانی یا قوه قضائیه در برخورد با تخلفات بهرهبرداری از طبیعت، نتوانند آنگونه که باید، برخورد کنند و معیشت زودگذر حیاتی و فوری مردم را بر منافع درازمدت و بنیادی آنها ترجیح دهند. بدینسان میبینیم که پشت ماجرای بیشتر خشونتها به طبیعت یا حیات وحش کشورمان، عوامل بسیار ریشهایتر یا بهتر است بگوییم «تلههای پیچدرپیچ» نهفته است.
ابراهیم احمدیان: پلنگها کم دیده میشوند و برای همین است که آمارگیری از جمعیت آنها سخت است. رفتار پلنگها را از آن لباس استتار که بر تن دارند، میتوان حدس زد؛ پلنگ یک حیوان مخفیکار و غالبا نامرئی است ولی نه برای تله. تا همین اواخر یعنی قبل از آمدن دوربینهای تلهای، پلنگهای ایران خیلی دیده نمیشدند. دوربین تلهای یا تله دوربینی غالبا ما را شاد میکنند؛ چون تصویر بازی یک بچه پلنگ با مادرش را نشان میدهند یا آبخوردن یک پلنگ تنومند از آبشخور را. متأسفانه تلههای دیگری جز دوربین هم در کار است که غم میآفرینند. در روزهای گذشته تلههایی در دو نقطه مختلف از کشور دو پلنگ را گرفتار کردند؛ تلههای مرگباری که دامداران و کشاورزان یا شکارچیان کار گذاشته بودند. خبر مرگ دردناک یکی از آنها و بریدهشدن دست یکی دیگر عواطف عمومی را جریحهدار کرد. پلنگ مقیم ایران، از بزرگجثهترین پلنگهایی است که نسل آنها در جهان ما هنوز منقرض نشده است. میگویند امید آسیا و بلکه جهان برای حفظ این گونه از پلنگ، ایران است و ایران آخرین زیستگاه این حیوان زیبا و نادر خواهد بود و برای همین این پلنگ آسیایی نام خانوادگی
«ایرانی» به خود گرفته و به «پلنگ ایرانی» شهرت یافته است. سایت سازمان حفاظت محیط زیست آماری از جمعیت این حیوان به دست نداده ولی منابع مختلف میگویند بین 800 تا بیش از هزار قلاده پلنگ در نقاط مختلف ایران از شمال تا جنوب کشور زندگی میکنند. پلنگ ایرانی با شرایط محیط بسیار تطبیقپذیر است و تقریبا در هر جایی از ایران که آب، امنیت و طعمه برای پلنگ دارد، زندگی میکند اما او مشکلات زیادی هم دارد؛ مثلا تولید مثلش ضعیف است. یک مشکل دیگر، جداشدن زیستگاههای پلنگ از یکدیگر است. قطع ارتباط زیستگاهها بهواسطه تصرفات انسانی باعث میشود پلنگها تنها با پلنگهایی جفتگیری کنند که نسبت خونی با آنها دارند و معضلات ژنتیکی پیش بیاید؛ اما به نظر سازمان حفاظت محیط زیست ایران، «از مهمترین عوامل مرگ پلنگ در ایران طعمه مسموم و تله است».
بررسی دقیقتر مسئله نشان میدهد که تلهها و طعمههای مسموم علل پیشینی دارند. این تلهها را کشاورزان، دامداران یا شکارچیان کار میگذارند و علل اقتصادی در پشت ماجرای تله است که همین علل اقتصادی هم خود، عللی دیگر دارند. در واقع، خطر اصلی برای بقای پلنگ ایرانی و بلکه حیات وحش ایران، تعارض کشاورزی، دامداری، صنعت و در یک کلام «توسعه» (با نسخه فعلی و جاری ایران) با آن است. به بیانی دیگر، ریشه اصلی و علتالعلل خشونت علیه طبیعت و حیوانات، مسائلی هستند که حل آنها نیازمند اقدامات و تدابیری ریشهایتر و بسیار مهمتر از افزودن بر تعداد محیطبانان و جنگلبانان است. به ظاهر، برنامههای توسعه روی کاغذ کموبیش با حیات وحش و طبیعت ایران همراهاند، ولی در اجرا و بهخصوص با توجه به بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ناشی از مسائلی مانند تحریم، حیات وحش و طبیعت ایران از اولویت افتادهاند و بحرانهای دهههای اخیر راه بهرهبرداری بیقید از طبیعت را باز کردهاند. کشاورز، دامدار یا صنعتگری که به او اجازه دادهاند در قلمرو حیات وحش فعالیت کند، خواهناخواه با حیات وحش درگیر میشود. اولویت در کشور ما فعلا تولید داخلی آنهم
بهصورت حداکثری و «به هر قیمتی» است و این بههیچروی با طبیعت نمیسازد. غالبا وقتی خبر از بهدامافتادن یک حیوان ارزشمند مانند پلنگ به گوش میرسد، مردم گلایه میکنند که آموزش و «کار فرهنگی» در میان نیست یا محیطبانی و دستگاه قضائی برخورد بازدارنده با متخلفان ندارند ولی حتی اگر شکارچی انسانی، تله و دامی هم در کار نباشد، آیا پلنگها، گرگها، قوچها و میشها، کلها و بزها و حیوانات وحشی دیگر میتوانند در مناطقی زندگی کنند که منابع آبی این مناطق در دست دامداران یا کشاورزان است و معادن با سروصدا و رفتوآمد بسیار در حال زیرورو کردن منطقهاند یا کارگران راهساز با انفجار و لودر و بولدوزر کوه و کمر را میتراشند و هزاران هکتار زمین، مرتع و جنگل را از انتفاع طبیعی میاندازند؟ آموزش زیستمحیطی، پایش مناطق حیات وحش و برخورد محکم محیطبانی و قوه قضائیه همگی ضرورت دارند ولی در کنار عواملی که برشمردیم، جهد بیهوده و آب در هاون کوبیدن مینمایند. چگونه میتوان هزاران شکارچی پرنده مهاجر در شمال و جنوب ایران را که از شکار پرنده درآمد سالانه مؤثر دارند و راهی دیگر برای جایگزین ندارند، از شکار بازداشت؟ این نکته را هم باید
افزود که بحران اقتصادی و معیشتی فراگیر در کشور باعث میشود مراجعی مانند محیطبانی یا قوه قضائیه در برخورد با تخلفات بهرهبرداری از طبیعت، نتوانند آنگونه که باید، برخورد کنند و معیشت زودگذر حیاتی و فوری مردم را بر منافع درازمدت و بنیادی آنها ترجیح دهند. بدینسان میبینیم که پشت ماجرای بیشتر خشونتها به طبیعت یا حیات وحش کشورمان، عوامل بسیار ریشهایتر یا بهتر است بگوییم «تلههای پیچدرپیچ» نهفته است.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.