به یاد اشرف بروجردی و «امید لجوجانهاش»
زنی که غم را زندگی کرد
خبر درگذشت دکتر اشرف بروجردی از آن خبرهایی بود که آدمی را یکباره متوقف میکند؛ نهفقط به خاطر رفتن یک چهره شناختهشده، بلکه به خاطر خاموششدن انسانی که حضورش، حتی در سکوت، معنا داشت. او پس از مدتها تحمل بیماری، آرام و بیهیاهو رفت؛ همانطور که سالها با صبوری زیست.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
خبر درگذشت دکتر اشرف بروجردی از آن خبرهایی بود که آدمی را یکباره متوقف میکند؛ نهفقط به خاطر رفتن یک چهره شناختهشده، بلکه به خاطر خاموششدن انسانی که حضورش، حتی در سکوت، معنا داشت. او پس از مدتها تحمل بیماری، آرام و بیهیاهو رفت؛ همانطور که سالها با صبوری زیست.
اشرف بروجردی پیش از آنکه یک عنوان یا مسئولیت باشد، یک «منش» بود. زنی که زندگی با او مهربان نبوده، اما او مهربان مانده بود. زمانی طولانی با بیماری دستوپنجه نرم کرد؛ بیماریای که میتوانست بسیاری را از پا دربیاورد، اما در او، با وجود همه فرسودگیها، چیزی از جنس امید زنده ماند. امیدی آرام، نه پرسروصدا؛ امیدی که نه انکار رنج بود و نه فرار از واقعیت؛ امیدی لجوجانه.
زندگی شخصی او پر از داغ بود. همسرش، از شهدای حادثه هفتم تیر، خیلی زود از کنارش رفت و بار سنگین تنهایی و مسئولیت را بر دوش او گذاشت. سالها بعد، داغِ فرزند نیز به این اندوه اضافه شد؛ دردی که برای هیچ مادری قابل تصور نیست و آنچه اشرف بروجردی را متمایز میکرد، این بود که اجازه نداد این زخمها او را به انزوا یا تلخی بکشاند. غم را زندگی کرد، اما در غم متوقف نشد.
همینجا بود که واژه «صبر» برای او معنا پیدا کرد؛ صبری فعال، نه صبری منفعل. صبری که به کنارهگیری ختم نشد، بلکه به ادامهدادن انجامید.
او باور داشت که حتی در سختترین شرایط هم میتوان مؤثر بود؛ میتوان نقش داشت، میتوان مسئولیت پذیرفت و میتوان برای بهبود اوضاع، هرچند اندک، تلاش کرد.
در عرصه عمومی، مسئولیتهای مهمی بر عهده داشت که در هرکدام اولین بود از اولین معاون زن در وزارت کشور تا اولین رئیس زن سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران.
این «اولینبودن» اتفاق کوچکی نبود؛ نشانهای بود از شکستن سقفهایی که سالها بدیهی فرض شده بودند و او باور داشت که این سقفها قابل شکستن هستند، اگر کسی همت کند و از هزینهاش نترسد.
او از آن زنانی نبود که صرفا در قابهای رسمی دیده شود. دغدغه جامعه داشت، به اصلاح باور داشت و مهمتر از همه، به گفتوگو ایمان داشت. حتی در روزهای پایانی عمر، وقتی جسم خستهتر از همیشه بود، امیدش به تغییر خاموش نشد و شنیدن صدای بیرمق و خستهاش در جلسات حزب اتحاد نشانی از همین باور به ادامه بود و شاید همین امید بود که او را تا آخرین لحظه سر پا نگه داشت؛ امید به اینکه جامعه ما باید عاقلانهتر، منصفانهتر و انسانیتر شود و خواهد شد.
جای خالی اشرف بروجردی، فقط در یک جریان احساس نخواهد شد که این جای خالی، خلأ نوعی از «زیستن» است. زیستنی که در آن، رنج و مسئولیت کنار هم قرار میگیرند؛ زیستنی که نه تسلیم است و نه هیجانزدگی، بلکه متین، اخلاقی و پایدار است. در روزگاری که جامعه ما بیش از هر زمان دیگری به چنین نگاههایی نیاز دارد، رفتن او بیش از پیش دلگیرکننده است.
او رفت، اما چیزی از خود بهجا گذاشت که فراتر از نام و سمت است: تصویری از زنی که با همه زخمها، امیدوار ماند؛ با همه خستگیها، کنار نکشید؛ و با همه تلخیها، به آینده پشت نکرد.
درگذشت او برای همه کسانی که دل در گرو جامعه مدنی و اصلاح دارند، تلخ و غمناک است. برای روحش آرامش آرزو میکنم؛ آرامشی که بیتردید شایسته سالها صبر، نجابت و امید اوست.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.