نگاهی به آثار دفاع مقدس به بهانه نمایش «مجنون»
آینهای از روح انسان معاصر
سینمای ایران از نخستین سالهای پس از جنگ ایران و عراق، همواره کوشیده است تا تصویر و تفسیری از جنگ ارائه دهد که بیشتر به عملیات و فرهنگ شهادت پرداخته شود.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
فرزانه متین: سینمای ایران از نخستین سالهای پس از جنگ ایران و عراق، همواره کوشیده است تا تصویر و تفسیری از جنگ ارائه دهد که بیشتر به عملیات و فرهنگ شهادت پرداخته شود. اما کمتر آثاری برای ما فراتر از گلوله و خاکریز میرفت یا بهتر آن است که بگوییم تصویری انسانی، اخلاقی و در عین حال قهرمانمحور ارائه میداد. اما بعد از گذشت سالها سازندگان دست به تولید فیلمهایی زدند که در واقع تلاشی برای بازآفرینی مفهومی از قهرمان است که با الگوهای هالیوودی تفاوتی بنیادین دارد. در این فیلمها، قهرمان نه یک ابرسرباز شکستناپذیر، بلکه انسانی است خاکی، پر از تردید و احساس که در دل ناامیدی، به وظیفه و ایمان پناه میبرد.
آثاری همچون، «از کرخه تا راین»، «مهاجر»، «چ» و «ایستاده در غبار»، «تنگه ابو قریب» ،«آسمان غرب» و... هریک روایتهایی از قهرمانی ارائه دادهاند که برآمده از درون مردم است. این فیلمها قهرمان را از برج عاج اسطوره پایین میآورند و در میان مردم قرار میدهند. قهرمانان این سینما، گاه رزمندهای گمناماند، گاه مادری صبور، گاه مجروحی تنها در بیمارستانی در غربت. در واقع، سینمای جنگ ایران بیش از آنکه قهرمان بسازد، قهرمانی را کشف میکند که پیشتر در دل جامعه وجود داشته است.
در دهههای اخیر، فیلمسازانی چون ابراهیم حاتمیکیا، احمدرضا درویش و محمدحسین مهدویان با نگاهی تازه، تلاش کردهاند میان واقعیت تاریخی و زبان دراماتیک توازن برقرار کنند. قهرمانان آنان با وجود درونمایه مذهبی یا ملی، از پرداختی انسانی و روانشناسانه برخوردارند. این رویکرد سبب شده نسل جدید مخاطبان نیز بتوانند با آنها همذاتپنداری کنند. اما این دست از بیانهای جنگی فقط بر قهرمانانشان تمرکز دارند و در قاب سینما توجه مخاطب فقط به این کاراکتر است.
سینمای قهرمانپذیر ایران هنوز ظرفیتهای بسیاری برای کاوش دارد. پرداختن به نقش زنان، به رزمندگان غیرنظامی، یا بازتاب پیامدهای روانی و اجتماعی جنگ بر نسلهای بعد، میتواند افقهای تازهای بگشاید. آنچه امروز اهمیت دارد، ادامهدادن به این مسیر با نگاهی صادقانه و معاصر است؛ نگاهی که در آن قهرمان، نه به عنوان نمادی تبلیغاتی، بلکه بهمثابه آینهای از روح جمعی یک ملت جلوهگر شود.
در نهایت، سینمای جنگی ایران، اگر همچنان بتواند از تجربه زیسته مردم تغذیه کند و به عمق انسان ایرانی در شرایط مرگ و امید نفوذ کند، بیتردید یکی از شریفترین و تأثیرگذارترین شاخههای هنری این سرزمین باقی خواهد ماند. در فیلم «مجنون»، ما با یک عملیات مهم جنگی روبهرو هستیم که از دل آن با مقطعی از زندگی قهرمان واقعیاش آشنا میشویم.
حماسهای بیادعا برای عاشقی دوباره با ایران
فقط یک پلان از فیلم «مجنون» کافی است تا بیش از گذشته عاشق ایران شویم؛ همان صحنه عقبکشیدن پیکر شهید با موتور و حملکردن پرچم. در همان لحظه، چیزی در درونمان میلرزد. حس میکنیم، تاریخ هنوز زنده است، هنوز در رگهای این سرزمین میدود.
«مجنون» اثری است شریف، نجیب، صادق و محترم. فیلمی که شعار نمیدهد، اغراق نمیکند و دوربینش از جنس باور است، نه تقدسنمایی. در ژانر دفاع مقدس، کمتر فیلمی را میتوان یافت که اینچنین صادقانه سخن بگوید؛ بیهیاهو و بیادعا. روایت کلاسیک و تکخطی مجنون در ظاهر ساده است، اما در عمق خود شکوهمندی حماسی دارد. آنگاه که ضرباهنگ نتهای مجید انتظامی بالا میرود و تصویر رشادتها جان میگیرد، بیاختیار به خود میگوییم:
چه افتخاری است زیستن در سرزمینی که مردانی چون مهدی زینالدین از آن برخاستهاند.
اولین ساخته مهدی شاهمحمدی، اشارهای مستقیم دارد به حماسه لشکر ۱۷ علیبنابیطالب(ع) در جزیره مجنون و عملیات خیبر در زمستان ۱۳۶۲. اما تفاوت در نگاه کارگردان است: او قهرمان را بر تخت نمینشاند، بلکه فتح جزیره را مهمتر از قهرمانپروری میبیند. در دل همین نگاه است که ما شجاعت و انسانیت مهدی زینالدین و یارانش را درمییابیم و از خود میپرسیم: اگر آنها نبودند، سرنوشت آن عملیات چه میشد؟ و باز، موسیقی انتظامی اوج میگیرد؛ قهرمان ما نه از جنس افسانه، بلکه از جنس خودِ ماست با همان ترسها، تردیدها، شجاعتها و دودلیها.
مجنون را هر چندبار ببینی، باورت نمیشود که ساخته یک کارگردان فیلماولی است. از دکوپاژ و میزانسن تا شخصیتپردازی، همهچیز در خدمت معناست و هیچچیز تصنعی نیست. موسیقی در فیلم، همچون یک شخصیت در خدمت اثر است.
بازی بهزاد خلج، درخشان است؛ از جنسی کمیاب. او در نقش مکملی ظاهر میشود که بهجای خودنمایی، به قهرمان اصلی فیلم جان میبخشد. رفتار، فرم بدن و سکوتهایش، همه در هماهنگی کامل با روح اثر است. وقتی به شهادت میرسد، انگار عزیزی را از دست دادهایم. مرگش درد دارد، چون او واقعی است و سیمرغش، بیهیچ تردیدی، بحق. اما آنچه مجنون را به اوج میرساند، همین بینیازی از تقدسگرایی است.
فیلم، قداست را طلب نمیکند؛ آن را زندگی میکند. مخاطب، در میان دیالوگها و سکوتها، خود به قداست میرسد. شاید بپرسیم چرا فیلم قهرمانپرور نیست؟ پاسخ ساده است: قهرمان، خودِ حماسه است. فتح جزیره مجنون روایت اصلی فیلم است و از درون همین روایت، مهدی زینالدین برایمان معنا پیدا میکند؛ نه از طریق شعار، بلکه از دریچه حقیقت. در لایههای عمیقتر، مجنون نهفقط بازخوانی یک نبرد که آیینهای از روح انسان معاصر است؛ انسانی میان ایمان و تردید، میان عشق و وظیفه. فیلم، در قابهای خاکیاش، از اشک و خاک و پرچم، شعری میسازد که در آن واژهها جان دارند.
شاهمحمدی با نگاهی انسانی و خالص، مرز میان جنگ و عشق را محو میکند؛ جایی که گلوله و دعا، در یک قاب معنا پیدا میکنند. پایان مجنون نیز چون نامش، خاص و متفاوت است. فیلم در دام کلیشه شهادت قهرمان نمیافتد، بلکه با طعم پیروزی به پایان میرسد؛ پیروزیِ بازپسگیری خاک وطن.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.