رویارویی با ناخودآگاه
اتوبیوگرافی یونگ
کتاب «خاطرات، رؤیاها، اندیشهها» خودزندگینامه کارل گوستاو یونگ است که در دوران پیریاش نوشته شد و او در آن شرح حالی از خود و افکارش به دست داده است. او بخشهایی از این کتاب را برای آنییلا یافه شرح داده و بخشهایی را نیز خود نوشته است.


شرق: کتاب «خاطرات، رؤیاها، اندیشهها» خودزندگینامه کارل گوستاو یونگ است که در دوران پیریاش نوشته شد و او در آن شرح حالی از خود و افکارش به دست داده است. او بخشهایی از این کتاب را برای آنییلا یافه شرح داده و بخشهایی را نیز خود نوشته است. بیش از سه دهه پیش این کتاب با ترجمه پروین فرامرزی به فارسی ترجمه شده بود و اخیرا چاپ تازهای از آن همراه با ویراستی تازه در نشر نو به چاپ رسیده است.
مقدمات کتاب «خاطرات، رؤیاها، اندیشهها» در تابستان 1956 در جریان کنفرانس ارانوس در آسکونا فراهم شد. در آنجا یک ناشر از آرزوی خود برای انتشار شرححالی از یونگ صحبت میکند و یکی از همکاران یونگ این کار را به آنییلا یافه محول میکند. اما همه آنها میدانستند که یونگ از نمایشدادن و عمومیکردن زندگی شخصیاش بیزار است، با این حال سرانجام او به انتشار یک کتاب درباره زندگی و آثارش رضایت داد و از آن پس مقدمات تهیه کتاب فراهم شد. یونگ در آن زمان بیش از هشتاد سال داشت و پیشبردن چنین کاری برایش دشوار بود.
آنییلا یافه در مقدمه کتاب درباره شیوه تدوین آن نوشته: «ما در بهار 1957 شروع به کار کردیم. پیشنهاد شده بود که این کتاب نه به صورت بیوگرافی بلکه به صورت اتوبیوگرافی نوشته شود و خود یونگ راوی آن باشد. این طرح شکل کتاب را تعیین کرد و نخستین کار من فقط مطرحکردن سؤال و یادداشتکردن پاسخهای یونگ بود. گرچه یونگ در آغاز کمحرف بود، خیلی زود گرم کار شد و با علاقهای روزافزون، درباره خودش، تحولش، رؤیاها و افکارش قصه آغاز کرد».
در پایان آن سال نگاه مثبت یونگ نسبت به تلاشهای مشترکشان با یافه به مرحلهای قطعی رسید و به قول یافه، پس از دورهای تلاطم درونی، انگارهها و تصاویر ذهنی نهفته از دیرباز، از دوران کودکی او سربرآوردند و به سطح ذهن رسیدند. یونگ ارتباط آنها را با ایدههایی که در ایام کهولت در کارهای خود نوشته بود، احساس کرد، اما نتوانسته بود آن را به روشنی درک کند. تا اینکه یک روز صبح به آنییلا یافه خبر میدهد که قصد دارد خودش خاطرات دوران کودکیاش را بنویسد. در طول آن مدت، یونگ بسیاری از خاطرات کودکیاش را به یافه گفته بود، اما همچنان شکافهای بزرگی در داستان وجود داشت.
این تصمیم یونگ غافلگیرکننده و رضایتبخش اما در عین حال تصمیمی دشوار بود که میتوانست کار را با مانع روبهرو کند؛ چراکه در آن شرایط نوشتن برای یونگ کاری بسیار دشوار بود: «او در سنین پیری، چنین کاری را برنمیتافت مگر آنکه احساس میکرد وظیفهای است که از درون به او تحمیل میشود و این دلیلی بر آن بود که نگارش اتوبیوگرافی، بنا بر زندگی درونی یونگ، کار بجایی است».
انتشار اتوبیوگرافی برای یونگ به وظیفهای تبدیل شده بود که دیگر نمیتوانست از آن چشمپوشی کند. به این ترتیب کار نوشتن کتاب «خاطرات، رؤیاها، اندیشهها» متفاوت از آن چیزی که در ابتدا تصور میشد پیش رفت. یونگ خود در یکی از صحبتهایش با یافه گفته بود: «همیشه هر کتاب من حاصل تقدیر است. در جریان نگارش، چیزی پیشبینیناپذیر وجود دارد و من نمیتوانم از قبل راهی برای خود تعیین کنم. به همین دلیل، این اتوبیوگرافی راهی را میرود که کاملا با آنچه قبلا تصور کرده بودم فرق دارد. در نظر من، نوشتن خاطرات اولیهام به صورت ضرورتی درآمده است. اگر فقط یک روز از آن غفلت کنم، فورا نشانههای بیماری جسمی پیدا میشود و به محض آنکه کار را شروع میکنم، محو میشود و ذهنم روشن میشود».
در آوریل 1958، یونگ سه فصل مربوط به ایام کودکی، دوران مدرسه و سالهای دانشگاه را تمام کرد و نخست آنها را «در باب وقایع اولیه زندگی من» نامید. این چند فصل با پایانگرفتن تحصیلات او در رشته پزشکی در 1900 به انجام رسید.
این چند فصل البته تنها همکاری مستقیم یونگ با این کتاب نبود. در ژانویه 1959 او در خانه روستاییاش در بولینگن بود و هر صبح را صرف خواندن فصلهای برگزیده این کتاب میکرد. وقتی او فصل «در باب زندگی پس از مرگ» را به یافه بازمیگرداند، به او میگوید: «چیزی در درونم متأثر شده است؛ یک سراشیبی شکل گرفته و من باید بنویسم». این سرچشمه فصل «افکار بعدی» است که او در آن عمیقترین و شاید وسیعترین افکار خود را فاش کرد.
یونگ در تابستان همان سال 1959 و باز هم در بولینگن، فصل مربوط به کنیا و اوگاندا را مینویسد. بخش «سرخپوستان پوئلبو» از دستنوشته منتشرنشده و ناتمامی گرفته شده است که مربوط به مسائل کلی روانشناسی مردم ابتدایی است. یافه برای کاملکردن فصل «زیگموند فروید» و «رویارویی با ناخودآگاه»، از برخی مطالب مربوط به سمینار 1925 که یونگ در آن برای نخستین بار از رشد درونی خویش سخن گفته بود، بهره گرفته است. همچنین فصل «فعالیتهای روانپزشکی» مبتنی است بر گفتوگوهای میان یونگ و پزشکیاران جوان بیمارستان روانی بورگهوزلی زوریخ در 1956. در آن زمان، یکی از نوادگان یونگ روانپزشک آنجا بود. این گفتوگوها در خانه یونگ در کوشناخت انجام گرفته بود.
سرانجام یونگ دستنوشته این کتاب را میخواند و آن را تأیید میکند و در جایجای آن عباراتی را تصحیح میکند یا مواردی به آن اضافه میکند. طبق توضیحاتی که در مقدمه اثر آمده، طرز تکوین آن تا حدی مضامینش را هم تعیین کرده است: گفتوگو با داستانسرایی فیالبداهه، ناگزیر اتفاقی غیررسمی است و همین آهنگ تا پایان این اتوبیوگرافی ادامه پیدا میکند. در بخشی از فصل «افکار بعدی» میخوانیم: «بیش از بیست سال قبل از این موضوع (در 1918)، در جریان پژوهشهای خود درباره ضمیر ناخودآگاه جمعی، وجود یک نماد ظاهرا جهانی از همانگونه را کشف کردم؛ نماد ماندالا را.
جهت کسب اطمینان در این مورد و پیش از اعلام این اکتشاف برای نخستین بار، بیش از ده سال را صرف جمعآوری اطلاعات بیشتر کردم. ماندالا، انگارهای مثالی است که ظهور آن در طول قرون تصدیق شده است. ماندالا حاکی از تمامیت خویشتن است. این انگاره مدور، نماد تمامیت زمینه روانی و یا به زبان اساطیری، تجسد الهی در انسان است. ماندالاهای جدید برخلاف ماندالای بومه به یگانگی میکوشند، آنها نشان نوعی جبران شکافتگی روانیاند و یا پیشبینی میکنند که این شکافتگی از میان خواهد رفت. از آنجا که این فرایند در ضمیر ناخودآگاه جمعی اتفاق میافتد، خود را در همهجا نشان میدهد. داستانهای رایج در همه جهان راجع به اشیای ناشناس پرنده گواه آن است که نشانه وجود جهانی یک حالت روانیاند».