برای نیلوفر حامدی
چراکه تو خود عاشقترین زندههایی
هر وقت زنی دامن و پیراهن گلگلی و چیندار میپوشد، یاد تو میافتم. هروقت زنی دوچرخهسوار و موتورسوار میبینم یاد تو میافتم.


فاطمه جمالپور: هر وقت زنی دامن و پیراهن گلگلی و چیندار میپوشد، یاد تو میافتم. هروقت زنی دوچرخهسوار و موتورسوار میبینم یاد تو میافتم.
هر گلدان و گل قشنگی میبینم، یاد تو میافتم. یاد شادمانیات از دیدن هر جوانه تازه. انگار با دیدن هر جوانه زندگی را جشن میگرفتی. یاد گلخانه کوچک و عشقت به گلها. وقتی کسی قشنگ میخندد، آنطور که ردیف دندانهایش بیرون میزند و صدای خندهاش فضا را پر میکند، وقتی کسی ذوق میکند، آنطور که تو ذوق میکنی از دیدن هر چیز ساده و قشنگی، یاد تو میافتم، تویی که نوشته بودی میون این همه مصیبت و خبر بد، عاشق زندگی هستی و هستی. غروب و طلوع میبینم یادت میافتم. آسمان میبینم یادت میافتم. یاد آن هشت ماهی که آسمان را از تو دریغ کردند، از تویی که عاشق آسمان و صعودی. هروقت قله میبینم و کسی صعود کرده، یادت میافتم. هر وقت زن و مردی را میبینم که دردهایشان را میدوند یاد تو و محمدحسین میافتم. تویی که حتی با دمپایی در هواخوری زندان میدوی. چیزکیک، ساقهطلایی و مربای آلبالو میبینم، یادت میافتم. سینی فر، تارت گلاب و هل، سفره حصیری، زندگی میبینم، یاد تو میافتم نیلو. تویی که رنج همه، رنج تو بود. حتی رنج حیوانها و تا آن سر شهر رفتی برای سگهای بیگناه و ممنوعه تا از مراکز خرید و فروش غیرقانونی حیوانات در حاشیه تهران گزارش تهیه کنی.
حالا نیستی، جایت در زندگی همه ما خالیست. از گلدانهای خانهات و گربههای محله بگیر تا مادرجان، محمدحسین، شهرزاد، تحریریه و حوزههای خبریات. حالا اگر داس پدری گردن دختری ۱۴ساله را برید، تو نیستی که از رومیناها بنویسی. تو نیستی تا صدای مادرش شوی. اگر گلولهای شکم بیگناهی را شکافت، نیستی تا صدایش شوی. حالا نیستی تا اگر ظلمی به کسی رفت، از دانشجو تا پزشک و پناهنده و زندانی از آن خبر بدهی. هر وقت هر گزارش خوبی میخوانم، یاد تو میافتم. 9 ماه است دیوارهای زندان تو را از ما گرفتهاند، حالا نیستی تا بروی لب مرز زاهدان از بیپناهی افغانها بنویسی. نیستی تا از زنان بنویسی. میدانم بیرون میآیی و وقتی آمدی هزارها قصه داری از رنج آدمها. منتظریم بیایی و خانه و تحریریه را روشن کنی. میدانم که میآیی و مصممتر کار میکنی و دوباره صدای افغانها، قربانیهای قتلهای ناموسی، دختران ورزشکار و هزاران صدای آرزومند و بیصدای دیگر میشوی. به یادت میافتم اما به جای دلتنگی، رؤیای آزادی میبافم. تصمیم گرفتهام هدیه آزادی برایت یک گلدان قشنگ بنجامین بخرم و روی کارتش بنویسم چراکه تو خود «عاشقترین زندههایی».