چند مواجهه در غرب
آنها که از خاورمیانه به غرب هجرت میکنند، از نظر موضوع دینی دو دستهاند: یا ملتزم به دین هستند یا بیقید. مواجهه این دو دسته هرکدام جداگانه با غرب، بازخوردهایی متفاوت دارد. آن سوی قصه و در غرب نیز از آنجا که اسلامهراسی تبدیل به بخش ناخودآگاه مردمان غرب شده، در مواجهه با مهاجر خاورمیانهای، ذهنشان نه با سنجش ملیت، بلکه ابتدا با معیار کلهسیاهِ مسلمان خاورمیانهای سرند میکند و بعد از ملیت میپرسد. پرسش اولی اما در چنین شرایطی دخالت در حریم خصوصی و دومی مصداقی از نژادپرستی محسوب میشود.

رضا صدیق
آنها که از خاورمیانه به غرب هجرت میکنند، از نظر موضوع دینی دو دستهاند: یا ملتزم به دین هستند یا بیقید. مواجهه این دو دسته هرکدام جداگانه با غرب، بازخوردهایی متفاوت دارد. آن سوی قصه و در غرب نیز از آنجا که اسلامهراسی تبدیل به بخش ناخودآگاه مردمان غرب شده، در مواجهه با مهاجر خاورمیانهای، ذهنشان نه با سنجش ملیت، بلکه ابتدا با معیار کلهسیاهِ مسلمان خاورمیانهای سرند میکند و بعد از ملیت میپرسد. پرسش اولی اما در چنین شرایطی دخالت در حریم خصوصی و دومی مصداقی از نژادپرستی محسوب میشود. نکته دوم خود جای بحث متفاوتی دارد؛ اما مهاجر خاورمیانهای در آن دو دسته ذکرشده در مقابل این سنجش، بسته به اینکه در کدام دسته است، بازخورد میگیرد؛ بازخوردی که یا منزویاش میکند یا به قول آلمانیها اینتگره، یعنی اهلیشده.
دسته اول که تقید دینی دارند یا به عبارت مصطلح متشرعاند، در غرب از هر سو تحت فشار هستند. نه لزوما فقط مردمان غرب بلکه مقصود زندگی عادی است. برای همین است که متشرعان و مسلمانان خاورمیانهای در غرب به دلیل خاستگاه سبک زندگی دینیشان، کلنی و محیطهایی دارند که در آن احیا میشوند. از محیطهایی که برای اقلام خوراکی مثل گوشت حلال است تا مسجد یا غذاخوریهای حلال. با اینکه اینها در حاشیه و در اقلیت موجود است، اما باز سختی زندگی برای مشترعان کم نمیشود؛ زیرا که از نظر هزینه غذاهای معمولی حلال یا گوشت حلال گرانتر است از حتی اقلام گوشتی مرغوب غیرحلال. از سوی دیگر نیز موضوع در ظاهر ساده اما مهم توالت یا همان خلا، به دلیل نبود شیر آب یا آفتابه برای شستوشوی پس از رفع حاجت، خود قصهای سخت است در تنیدگی مدام زندگی روزمره.
برای مردان مسلمان اما قطعا تمام اینها سادهتر از زنان مسلمان است؛ زیرا پوشش آنها هویت مسلمانیشان را عیان میکند و اگر برای مردان این موضوع در این جزئیات یا مواجهههای گاه به گاه مشهود است، برای زنان در تمام لحظات زندگیشان در غرب به دلیل حجاب تنیده است.
اسلام هراسی/ستیزی و نگاه رسانهزده و استعماری مردمان غرب در چنین وضعیتی برای زنان محجبه در غرب به مرحلهای میرسد که مصداق آزار و اذیت است؛ زیرا که مدام با اظهار نظر یا به چالش کشیدهشدن یا پرسش و کندوکاو همراه است و گاهی حتی جدل و پرخاش و توهین و ناسزا. این موضوع درست است که در کشورهای اروپایی-آمریکایی بسته به جغرافیا شدت و ضعف دارد، اما مشترک است بین همهشان. وقتی پای صحبت تجربههای زنان مسلمان در غرب بنشینی، از شدت این ماجرا بیشتر آگاه خواهی شد. از اینرو است که مرد و زن مسلمان در غرب، در یک مقابله و جهاد و هجمه مدام قرار میگیرند و در این فرایند یا به دلیل موقعیت سست میشوند یا برعکس، سفتتر و محکمتر در عقیدهشان. بخش اول به دلیل موقعیت به روشنفکری دینی پناه میبرند تا رومی و زنگیشان مختلط باشد و در وضعیت نه مسلمان نه غیرمسلمان باشند و بهمرور در همین فرایند مسیرشان را از تشرع به عرفان و این قضایا میکشند. بخش دوم اما که محکمتر میشوند نیز خود دو دسته میشوند: بخشی که برای استحکام به ایمان و عقل توأمان روی میآورند تا در این مواجهه تنومند شوند و بخش دوم، رو به جذبشدن در گروههای سلفی یا افراطی میآورند. بخش دوم مهمترین دلیل فرایند جذب مسلمانان اروپایی زادهشده در اروپا به داعش یا گروههای سلفی بوده و هست. به عبارتی نوعی انتقامگیری از محیطی که آزارش داده و حالا او به دلیل جذب به این نوع افکار، در سرابی دیگر غرق میشود. شیعیان از این بخش جذبشدن به این نوع افکار منحط مستثنا هستند، اما باقی مصادیق ذکرشده، مشمول حالشان است و حتی شاید وخیمتر از سایر فرق؛ زیرا در میان خود مسلمانان حاضر در غرب به دلیل اغلببودن، اهل سنتشان نیز اقلیت هستند و تحت فشار و بحث و جدل.
بخش دوم لاقیدان به دین اما در غرب قصه و تجربههای متفاوتی دارند. تنها بخش مشترکش با دسته اول شاید در موضوع توالت باشد و این هم به دلیل عادت زندگی و تربیتی خاورمیانه است و از شمول ساحت دینی خارج شده است. این بخش اما به دلیل همین صفت نداشتن قید دین، از غربیها غربیتر میشوند تا مورد پسندتر واقع شوند. البته همین بخش نیز دو دسته میشوند؛ دستهای که به دلیل نوع زیستشان در خاورمیانه علیه دین شدهاند و بخش دیگر که فقط مقید به دین نیستند. بخش اول که علیه دین هستند، تختگاز میروند و شامل خیلی صفتها در فضای غربی میشوند و بخش دوم، مصداق خاطرهای میشوند که در انتهای این روایت به آن اشاره خواهم کرد. از خصوصیات بخش دوم این است که به نسبت اولی در تعادل بیشتری به نسبت مواجهه با غرب به سر میبرند و نقصانهای زندگی غربی را نیز میبینند و همین نیز سبب فهم بیشتری برایشان میشود. به عبارتی، واله و شیدایی و مسخشدگی بخش اول را ندارند.
اما درباره بخش اول، در مقابل مردمان غرب در مواجهه با سنجش دین، ضددینتر از غربیها هستند و برای تبرئه خود از دین، کاتولیکتر از پاپ هستند؛ چه در سبک زندگی و معاشرتها و روابط، چه در مواجهه با موضوعات سیاسی یا حتی دینی. همین نکته نیز برایشان زندگی در غرب را در ظاهر آسانتر میکند؛ اما به این نکته بیتوجهاند که هرچه هم کتمان کنند یا رد، باز هم از دید یک آدمیزاد غربی، خاورمیانهای، کلهسیاه و مسلمان به حساب میآیند، با این تبصره که مسلمانی است که به اسلام باور ندارد و دیگر مسلمان نیست. این قید اما همواره همراه او خواهد ماند تا به مرور برای آنها عادت شود و عادی و خو بگیرند به این نگاه.
این دستهبندیها و نکات در خودش استثنا و نکات دیگر نیز دارد و هدفش سهلالوصولکردن نگاه به موضوع نیست. هدفش بیان کلی یک نکته مهم در هجرت است که برای هر دو طیف میتواند محل تفکری باشد برای پیش از هجرت یا توأمانی مهاجربودن. از استثناهای دسته دوم که بالاتر اشاره شد و قول دادم که به خاطرهای درباره آن اشاره کنم، میتوان به آن دستهای اشاره کرد که با وجود اینکه خود مقید نیستند، تقید دیگری برایشان اهمیت دارد یا از اسلامهراسی و نوع نگاه استعماری غرب به مهاجران خاورمیانهای به تنگ آمده یا مخالفش هستند و در این مخالفت مقابل آن جریان میایستند. در این نمونه، به یاد دارم روزی در کافهای نشسته بودم و به دلیل قیافهام، یک آلمانی که کنار دستم نشسته بود و قهوهاش را میخورد، بدون مقدمه پرسید: مسلمانی؟ در مواجهه با این سؤال پیشتر از آن موقع به این جواب که این یک موضوع خصوصی است بسنده میکردم و پاسخ نمیدادم، اما موضعم تغییر کرده بود و اتفاقا به این نقطه رسیده بودم که باید بیانش کنم. گفتم: بله، من مسلمانم و این سؤال تو از روی نژادپرستی است؛ چراکه چون من مثل تو زرد و سفید نیستم پس تو نتیجه گرفتی که من خاورمیانهای مسلمانم. جا خورد و شروع به توجیه آورد و وسط این بحث دیدم دو نفر آدم غریبهای که یکی دختری خاورمیانهای و بدون حجاب بود و یکی دیگر هم یک آلمانی کمونیست، پریدند بین ما و خطاب به آن سفیدپوست گفتند ما هم مسلمانیم. سفیدپوست جا خورد و خطاب به دختر گفت پس چرا حجاب نداری؟ دختر جواب داد برای داشتن یا نداشتن حجاب باید به خدا پاسخ بدهم، نه تو. بحثمان چنان بالا گرفت که آن قسمت کافه شلوغ شد. مواجهه و اتفاق عجیبی بود. بعد از اینکه آن سفیدپوست رفت، از آن دو نفر بابت دفاعشان تشکر کردم و پاسخ شنیدم که: نیاز به تشکر نیست، ما همهمان با هر عقیده در مقابل نگاه سیستم غرب ایستادهایم، برای همین هم باید کنار هم بایستیم و از یکدیگر دفاع کنیم. این یک موضوع سیاسی است و فردی نیست.
چنین است که در هجرت و مواجهات مدام، دریچههای تازهای در مسیر و نگاهت گشوده میشود. اگر آگاهانه و از سر کشف نگاهشان کنی و زرقوبرق و کارتپستالیبودن اطراف فریبت ندهد، همین مواجهات هدایتت میکند به آن نقطهای از جهان که به فهم عمومی و دقیقتری فرای آنچه برایت دیکته شده و مجبورت کردهاند که گمان کنی میدانی از دنیا، سیاست، فرهنگ، اجتماع و زندگی میرسی.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.