«شنیدن»؛ مهارتی چارهساز ولی فراموششده
الهام فخاری
برخی واژهها را که دوباره میخوانی و واکاوی میکنی، میبینی در پس کاربرد روزمرهشان، واگوی بازخورد، اندیشه و رفتاری هستند. واژه «گفتوگو» پرکاربرد است و خیلی جاها بهمثابه پیشنیازی برای اصلاح و بهبود و یک کنش بنیادین جامعه بالنده از آن یاد میشود. در دوره دانشجویی ارشد و دکتری، بخت بهرهمندی از کلاس استادانی را داشتم که پیش از هرچه ما را به درنگ، واکاوی و بازاندیشی به واژگان، نوشتار و گفتار و مهارتهای زبانشناختی برمیانگیختند. یکی از واژههایی که برای ما آموزششناسان در آموزش امروزین ارزنده و برجسته بوده، همین «گفتوگو» است.
از «گفتوگو» زیاد نوشته، خوانده و گفته میشود و یکی از راهکارهای کلیدی بهبود اجتماعی و چارهجویی بنبستهای سیاسی یا فرهنگی و اجتماعی به شمار میرود. با این همه، دوباره که مهارتهای در پیوند با زبان را بازخوانی کنیم، نخستین تجربهها و کنشها «گفتن» نیست بلکه «شنیدن» است. در برنامه سوادآموزی رسمی ملی، سواد پایه در توانایی بهینه خواندن و نوشتن و شمارش (حساب) و علوم واگو شده است. سواد در برخی جاها کنشها و توانشهای بیشتری را دربر دارد؛ توانایی بهکاربردن زبان برای خواندن، نوشتن، گوشدادن و سخنگفتن. در رویکردهای امروزین این توانشها برای باسوادبودن بسنده نیست و این واژه به توانایی خواندن و نوشتن که برای ارتباط بایسته است، گفته میشود یا توانایی که یک شهروند بتواند مفهوم را بفهمد و انگارهها و اندیشههایش را تا جایی که بتواند در گروه/جامعه باهمرسانی کند، واگو کند. سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، یونسکو، سواد را چنین واگو کرده است: «باسوادی توانایی شناخت، درک، تفسیر، ساخت، برقراری ارتباط و محاسبه در بهرهگیری از موارد چاپشده و نوشتهشده مربوط به زمینههای گوناگون است. باسوادی زنجیره آموزشی را که توانایی دستیابی به هدفها، گسترش دانش و توانش و همکاری در جامعهای بزرگتر را برای یک فرد فراهم میکند، دربر دارد». گوشدادن یا شنیدن کنش بنیادینی برای دریافت، شناخت و ارتباط است. با اینکه در این رویکرد چندسویه و کلنگر، سواد دربردارنده کنشهای چندگانه و پیچیدهتری است، ولی همچنان در کار سوادآموزی و آموزش رسمی و غیررسمی ما به توانایی «شنیدن» کمتر پرداخته شده است. «شنیدن» میتواند از دریافت برانگیزاننده(محرک)های حسی آوایی و موجهای صدا تا کنش پیچیدهتر آگاهانه شنیدن را بیان کند. اگرچه در جامعه امروزین ما توانایی و شناخت بسیاری از «گفتوگو» هنوز نابسنده است و خیلیها که بر سرنوشت جامعه هم اثرگذار هستند، به بایستگی آن باور ندارند ولی از آن سو نیاز به «شنیدن» و پرورش و آموزش «شنیدن» هم نادیده گرفته شده است. شاید از همینرو است که ما در هیاهوی آواهای کم و زیاد، سردرگم ماندهایم و جاهایی هرکس آوایی بلندتر و هراسانگیزتر دارد، دیگران را هم به سکوت وامیدارد. در آسیبشناسیهای اجتماعی که از کمبود همدلی، تنشهای روانشناختی و چالشهای ارتباطی سخن به میان میآید، کمتر کسی به کمبودها و ناتوانیهای فردی و گروهی ما در «شنیدن» اثربخش پرداخته است. در برنامه ملی آموزشوپرورش ما نیز «شنیدن» بهمثابه یک کنش پیچیده، آگاهانه و اثربخش انگاشته نشده است. در بسیاری جاها و در روند تاریخی آموزشیمان، «شنیدن» نهتنها یک کنش آگاهانه و دانسته نیست بلکه «شنونده» را با پذیرنده ساکت و بیسخن یکی پنداشتهاند. «حرفشنو»بودن یا همان کنشپذیر و مطیع بودن، یکی از هدفهای آموزشی نوشته و نانوشته نظام آموزشی ما بوده، ولی هیچ کجا به «شنیدن» کنشگرانه و آگاهانه بهمثابه یک توانایی آموختنی و پیشنیاز ارتباطی پرداخته نشده است. چگونه ما میتوانیم از گفتنها برای ارتباط، شناسایی مسئلهها، یافتن راه چارهها و حل تعارضهایمان بهره بگیریم، درحالیکه به مهارت «شنیدن» که همپیوند با «گفتن» ارزنده، بایسته و برجسته است، بیتوجهی کردهایم؟ چگونه گمان میکنیم که اگر مجال گفتن آزادانه برای همه فراهم شود، مسئله ارتباطی و اجتماعی ایرانی ما چارهجویی میشود؟ تجربه تاریخی بازشدن فضا برای گفتن و زیاد و بلند و گوناگون گفتن، اگرچه در بازههایی کوتاه، نشان میدهد «گفتن» بدون «شنیدن» راه به جایی نمیبرد و چهبسا چالش تاریخی مردم با پادشاهان، طبقههای اجتماعی با هم، عضوهای خانواده و هر آدمی در جامعه گسترده «شنیدهنشدن» و «نشنیدن» یا «دیر شنیدن» بوده است. گروهها و نهادهای مدنی، حزبی، تخصصی و سازمانهای مردمنهاد اگر نتوانند گفتمان نوینی را بازآفرینی کنند، روند فرسودگی اجتماعی ژرفا و شدت خواهد یافت و این کار بدون شنیدن درستنشدنی است. پیشنیاز یافتن راههایی نو، برخورداری از توانش (مهارت) «شنیدن» سنجیده، باریکبینانه و بجاست که کمک میکند آن واژههای بر زبان نیامده شنیده شود و پلی استوار میان آدمها گسترش یابد. ما باید به آموختن و پروراندن توانایی «شنیدن» آگاهانه و کنشگرانه توجه کنیم، از خود آغاز کنیم، به دیگران برای پرورش این توانایی یاری برسانیم و هم بتوانیم بگوییم و هم بشنویم؛ وگرنه پیامدهای نشنیدن و شنیدهنشدن همانا خشم سرکوبشده، احساس تنهایی و درماندگی و واکنشهایی پیشبینینشده و تکانشی بوده است و خواهد بود.
برخی واژهها را که دوباره میخوانی و واکاوی میکنی، میبینی در پس کاربرد روزمرهشان، واگوی بازخورد، اندیشه و رفتاری هستند. واژه «گفتوگو» پرکاربرد است و خیلی جاها بهمثابه پیشنیازی برای اصلاح و بهبود و یک کنش بنیادین جامعه بالنده از آن یاد میشود. در دوره دانشجویی ارشد و دکتری، بخت بهرهمندی از کلاس استادانی را داشتم که پیش از هرچه ما را به درنگ، واکاوی و بازاندیشی به واژگان، نوشتار و گفتار و مهارتهای زبانشناختی برمیانگیختند. یکی از واژههایی که برای ما آموزششناسان در آموزش امروزین ارزنده و برجسته بوده، همین «گفتوگو» است.
از «گفتوگو» زیاد نوشته، خوانده و گفته میشود و یکی از راهکارهای کلیدی بهبود اجتماعی و چارهجویی بنبستهای سیاسی یا فرهنگی و اجتماعی به شمار میرود. با این همه، دوباره که مهارتهای در پیوند با زبان را بازخوانی کنیم، نخستین تجربهها و کنشها «گفتن» نیست بلکه «شنیدن» است. در برنامه سوادآموزی رسمی ملی، سواد پایه در توانایی بهینه خواندن و نوشتن و شمارش (حساب) و علوم واگو شده است. سواد در برخی جاها کنشها و توانشهای بیشتری را دربر دارد؛ توانایی بهکاربردن زبان برای خواندن، نوشتن، گوشدادن و سخنگفتن. در رویکردهای امروزین این توانشها برای باسوادبودن بسنده نیست و این واژه به توانایی خواندن و نوشتن که برای ارتباط بایسته است، گفته میشود یا توانایی که یک شهروند بتواند مفهوم را بفهمد و انگارهها و اندیشههایش را تا جایی که بتواند در گروه/جامعه باهمرسانی کند، واگو کند. سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، یونسکو، سواد را چنین واگو کرده است: «باسوادی توانایی شناخت، درک، تفسیر، ساخت، برقراری ارتباط و محاسبه در بهرهگیری از موارد چاپشده و نوشتهشده مربوط به زمینههای گوناگون است. باسوادی زنجیره آموزشی را که توانایی دستیابی به هدفها، گسترش دانش و توانش و همکاری در جامعهای بزرگتر را برای یک فرد فراهم میکند، دربر دارد». گوشدادن یا شنیدن کنش بنیادینی برای دریافت، شناخت و ارتباط است. با اینکه در این رویکرد چندسویه و کلنگر، سواد دربردارنده کنشهای چندگانه و پیچیدهتری است، ولی همچنان در کار سوادآموزی و آموزش رسمی و غیررسمی ما به توانایی «شنیدن» کمتر پرداخته شده است. «شنیدن» میتواند از دریافت برانگیزاننده(محرک)های حسی آوایی و موجهای صدا تا کنش پیچیدهتر آگاهانه شنیدن را بیان کند. اگرچه در جامعه امروزین ما توانایی و شناخت بسیاری از «گفتوگو» هنوز نابسنده است و خیلیها که بر سرنوشت جامعه هم اثرگذار هستند، به بایستگی آن باور ندارند ولی از آن سو نیاز به «شنیدن» و پرورش و آموزش «شنیدن» هم نادیده گرفته شده است. شاید از همینرو است که ما در هیاهوی آواهای کم و زیاد، سردرگم ماندهایم و جاهایی هرکس آوایی بلندتر و هراسانگیزتر دارد، دیگران را هم به سکوت وامیدارد. در آسیبشناسیهای اجتماعی که از کمبود همدلی، تنشهای روانشناختی و چالشهای ارتباطی سخن به میان میآید، کمتر کسی به کمبودها و ناتوانیهای فردی و گروهی ما در «شنیدن» اثربخش پرداخته است. در برنامه ملی آموزشوپرورش ما نیز «شنیدن» بهمثابه یک کنش پیچیده، آگاهانه و اثربخش انگاشته نشده است. در بسیاری جاها و در روند تاریخی آموزشیمان، «شنیدن» نهتنها یک کنش آگاهانه و دانسته نیست بلکه «شنونده» را با پذیرنده ساکت و بیسخن یکی پنداشتهاند. «حرفشنو»بودن یا همان کنشپذیر و مطیع بودن، یکی از هدفهای آموزشی نوشته و نانوشته نظام آموزشی ما بوده، ولی هیچ کجا به «شنیدن» کنشگرانه و آگاهانه بهمثابه یک توانایی آموختنی و پیشنیاز ارتباطی پرداخته نشده است. چگونه ما میتوانیم از گفتنها برای ارتباط، شناسایی مسئلهها، یافتن راه چارهها و حل تعارضهایمان بهره بگیریم، درحالیکه به مهارت «شنیدن» که همپیوند با «گفتن» ارزنده، بایسته و برجسته است، بیتوجهی کردهایم؟ چگونه گمان میکنیم که اگر مجال گفتن آزادانه برای همه فراهم شود، مسئله ارتباطی و اجتماعی ایرانی ما چارهجویی میشود؟ تجربه تاریخی بازشدن فضا برای گفتن و زیاد و بلند و گوناگون گفتن، اگرچه در بازههایی کوتاه، نشان میدهد «گفتن» بدون «شنیدن» راه به جایی نمیبرد و چهبسا چالش تاریخی مردم با پادشاهان، طبقههای اجتماعی با هم، عضوهای خانواده و هر آدمی در جامعه گسترده «شنیدهنشدن» و «نشنیدن» یا «دیر شنیدن» بوده است. گروهها و نهادهای مدنی، حزبی، تخصصی و سازمانهای مردمنهاد اگر نتوانند گفتمان نوینی را بازآفرینی کنند، روند فرسودگی اجتماعی ژرفا و شدت خواهد یافت و این کار بدون شنیدن درستنشدنی است. پیشنیاز یافتن راههایی نو، برخورداری از توانش (مهارت) «شنیدن» سنجیده، باریکبینانه و بجاست که کمک میکند آن واژههای بر زبان نیامده شنیده شود و پلی استوار میان آدمها گسترش یابد. ما باید به آموختن و پروراندن توانایی «شنیدن» آگاهانه و کنشگرانه توجه کنیم، از خود آغاز کنیم، به دیگران برای پرورش این توانایی یاری برسانیم و هم بتوانیم بگوییم و هم بشنویم؛ وگرنه پیامدهای نشنیدن و شنیدهنشدن همانا خشم سرکوبشده، احساس تنهایی و درماندگی و واکنشهایی پیشبینینشده و تکانشی بوده است و خواهد بود.