اندیشههای «ولتر» در باب بردباری و مدارا
حسن فتاحی

قرن هجدهم میلادی در اروپا، هم از منظر تاریخی و هم ادبی دوره زمانی پربار و غنیای است. در واقع این برهه زمانی در زمره قرون روشنگری قلمداد میشود که در آن شاهد توسعه و بسط مکاتب فلسفی نوینی هستیم. اندیشمندانی مانند ژان ژاک روسو، مونتسکیو، دیدرو و ولتر را میتوان از سردمداران این مکاتب فلسفی در اروپا، بهویژه در فرانسه دانست. همچنین در این برهه تاریخی در فرانسه، دوران گذار پرتلاطمی را شاهدیم که تغییرات گسترده سیاسی و اجتماعی از زمان مرگ لویی چهاردهم تا بروز انقلاب فرانسه و ظهور ناپلئون را در بر میگیرد. فیلسوفان و اندیشمندان عصر روشنگری تفکرات و اندیشههای اجتماعی خود را بر اساس منشی انتقادآمیز و خردمندانه پایهریزی کردند. آنها شرایط ناسالم جامعه را زیر سؤال برده و سیاستهای حاکمیت و طبقه روحانیون را مورد نقد قرار داده و در نگارشها و نوشتههای خود بر آن میتاختند. همچنین در پیگیری اهدافی کلان که در نظرشان برای پیشرفت و توسعه پایدار کشور صحیح و دقیق بود، به خود تردید راه نمیداده و در نظر داشتند تا به جهان سبک نوینی از زندگی که بر محور سعادت، رفاه و امنیت اجتماعی استوار بوده، ارائه دهند. «رسالهای در باب
مدارا و بردباری» بر همین مبنا از سوی ولتر به نگارش درآمده است و میتوان آن را ازجمله متون بنیادی دوران خود تلقی کرد. فرانسوا ماری آروئه معروف به وُلتر (۱۶۹۴-۱۷۷۸)، شاعر، نویسنده و فیلسوف فرانسوی عصر روشنگری در قرن هجدهم میلادی است. ولتر از حامیان اصلاحات اجتماعی و آزادیهای مدنی و مذهبی و تجارت آزاد در دورهای است که تیغ سانسور و اختناق جامعه فرانسه را درنوردیده است. او نویسندهای است جامعنگر که آثار ادبی غنی و متنوعی از خود به جا گذاشته است. بسیاری از آثار و رمانهای او به سبکی مباحثهبرانگیز و جدلآمیز نگاشته شده است. در فرانسه از او بهعنوان متفکری دلیر که در دفاع از حقوق مدنی، آزادی بیان و اندیشه، پیوسته کوشیده و به تقبیح و انتقاد از بیعدالتیها و جو نفاق و تزویز در نظام سیاسی قبلی فرانسه پرداخته، یاد میکنند. ضمن اینکه ولتر پیوسته منتقد شرایط عدم توازن قدرت و مالیات بین طبقه اول جامعه (روحانیون)، طبقه دوم (اشراف) و طبقه سوم (شامل طبقه متوسط و عوام که عمده مالیاتها را بر دوش میکشیدند) در زمان خود بوده است. در «رسالهای در باب مدارا و بردباری»، ولتر به تقبیح سوءاستفادههای مرسوم و نهادینهشده از
طرف حاکمیت سیاسی و بهویژه مذهبی پرداخته و رویداد قضائی معاصر زمان خود را که همان پرونده اعدام ژان کالاس است، مبنا و بستری برای آغاز اثر مکتوب خود بیان میکند. نویسنده در این اثر اهدف چندوجهی و چندگانه خویش را به جامعه انتقال میدهد که ازجمله آنها دعوت به بردباری و مدارا، تقبیح و رسواکردن افراطیگری مذهبی و تحسین و ستایش خردورزی و عقلگرایی است.
«رسالهای در باب مدارا و بردباری» ازجمله نگارشهای مطرح قرن هجدهم محسوب میشود؛ ازاینرو که علاوه بر مباحث مربوط به دستگاه عدالت و قضا در دوران خود، تعلق و پیوند آن با جریان فلسفی عصر روشنگری نیز بسیار حائز اهمیت است. کتاب با روایت داستان محکومیت ژان کالاس، بازرگانی پروتستان که قربانی افراطیگری مذهبی شده، آغاز میشود. ولتر کارزاری به دفاع و حمایت از او تشکیل میدهد و به دنبال آن با انتقاد و نقد از دستگاه قضائی وقت فرانسه و نقصها و سوءاستفادههای فراوانی که در دادگاهها وجود دارد، افراطیگری مردم و قوانین و مقررات ضد پروتستانی را بررسی میكند و به این طریق به دفاع از اندیشه خود در باب مدارا و بردباری جهانشمول و روشنگری درباره این تفکر و نظریهاش میپردازد. این مبارزه و چالش ولتر در این اثر با قلمی منحصربهفرد و گاهی تیز که هنر استدلال و طنز را با هم درمیآمیزد، همراه شده است. نویسنده با عبور از روایات تاریخی و تفاسیر متون دینی و تشکیک در برخی از آنها، خواننده را دعوت به اندیشیدن، تأمل و تفکر کرده و تشویق به مدارا و بردباری مذهبی میکند و جامعه را ترغیب میکند که به آزادی هر شهروند احترام بگذارد. او
در این کتاب به انتقادی شدید از افراطیون مسیحی، خصوصا انجمن عیسویها (ژزوئیت) میپردازد و آنها را ازجمله سردمداران اختلافات و تفرقه و مناقشهها در جامعه عصر خود توصیف میكند.
فضای اجتماعی و جغرافیای تاریخی: قضیه و پرونده ژان کالاس
پرونده ژان کالاس پروندهای قضائی است که در آن به صورت سراسیمه حکم به اعدام پدر خانوادهای پروتستان داده شده است. فضا و جو حاکم در شهر تولوز آکنده از تعصب و جهل، فریاد میزند که ژان کالاس پسر خود را به قتل رسانده است. پسری که به عقیده دستگاه قضائی میخواسته کاتولیک شود و ازاینرو خانوادهاش رودرروی او قرار گرفتهاند. این رویداد که بین سالهای ۱۷۶۱ تا ۱۷۶۵ در جریان بوده، ازجمله قضایای بااهمیت در مناقشات بین کاتولیکها و پروتستانها در دوران معاصر تلقی میشود. نویسنده با بررسی فرایند حقوقی این پرونده در شهر تولوز، غیرمستقیم به فساد موجود در قوه قضائیه تاخته و جهل و خرافات مردم را ازجمله علل به انحراف کشیدهشدن دستگاه عدالت قلمداد میکند و نهایتا فصل دوم کتاب را با زیر سؤال بردن توحش مسیحیان در طول تاریخ به پایان میبرد.
تاریخچهای از بردباری و مدارا و تعصب و افراطگری
از فصل سوم تا نهم ولتر تلاش دارد تا تصویر و خلاصهای از تاریخ تعصب و سبعیت ترسیم کند و رویدادهای برجستهای که در آن میل به تعصب، افراط و خشونت دنیا را تحت تأثیر قرار داده، گوشزد کند. او از قتلعامهایی که به نام دین و آیین رخ داده و در برابر آن از سودمندیها و فوایدی که بردباری و تحمل در طول تاریخ داشته، سخن میگوید. نویسنده از این منظر به بررسی تاریخ اروپا، آسیا و دنیای جدید که همان آمریکاست، میپردازد و تا تاریخ روم باستان و یونان قدیم پیش میرود. او به این نکته اشاره میکند که آنان که اینک منش و دیدگاه روشنفکر و اندیشمندانهای دارند، متوجه سوءاستفادههای کلیسا در طول تاریخ شدهاند. اندیشه پیشرو در این فصول را میتوان به آنچه در فصل ششم کتاب آمده، ارتباط داد: حقوق انسانی بههیچوجه نمیتواند بر مبنایی غیر از حقوق طبیعی قرار بگیرد و اصل اساسی و فراگیر جهانی این دو حقوق این است که «آنچه را که برای خود نمیپسندی، برای دیگران هم نپسند». حال با پیروی از این اصل چگونه میتوان پذیرفت که شخصی به شخصی دیگر بگوید: «آنچه را که من اعتقاد دارم، تو نیز اعتقاد داشته باش و از اعتقاد خودت دست بردار، وگرنه هلاک خواهی
شد».
بین فصلهای ۱۰ تا ۱۴، ولتر روی تفاسیر انجیلی متمرکز میشود و از کتاب مقدس بهعنوان منبعی برای موضوع مورد بحثش بهره میگیرد و از جنبههای مختلف به تحلیل آن میپردازد. او از متون انجیلی به این نتیجه میخواهد برسد که در این کتاب برعکس آنچه بسیاری از پیروانش قلمداد و تفسیر میکنند، تشویق به تعصب و عدم مدارا نشده و معتقد است که پیام مسیح را منحرف کردهاند و از اینجا حمله جانانهای را متوجه مدعیان دین کرده و در فصلهای ۱۵ تا ۱۹ بر خرافات و انحرافات و تحریف تاریخ بهشدت میتازد.
به سوی بردباری جهانشمول
نهایتا در فصلهای ۲۰ تا ۲۴ نویسنده پیشنهاد بسط اندیشه و گسترش تفکر در سطحی جهانی را ارائه میدهد. او با ذکر چندین مصداق و مثال، به پوچی، بطلان و بیهودگی سبعیت، تعصب و عدم بردباری پرداخته و از سردمداران مدعی دینداری و طبقه روحانیت انتقاد کرده و بزرگان کلیسا را متهم به قدرتطلبی، مالاندوزی وثروتطلبی میكند. ولتر همچنین به انتقاد از مناسک بیشمار مذهبی میپردازد و آنها را سرچشمه مناقشهها بین مردم میداند و ورای این تقبیح، با توصیه اکید و واجب بر ایجاد مدارا و بردباری بین ملتها و بهرسمیتشناختن آزادیهای فردی و دینی، نشان میدهد که این مناسک بیشمار تا چه اندازه میتوانند تفرقهانگیز بوده و باعث شوند که انسان در پوسته دین مانده و پیام اصلی و بنیادین مذهب را دریافت نكند. او دعوت به آزادی در انجام مناسک میكند و محور تفکر خود را بر اساس خداباوری قرار میدهد و عبور از پوستهها را لازم و هرگونه شکل و شمایلی از خشونت، چه در عرصه مذهب و چه در عرصه اجتماعی را تقبیح میکند. بالاخره نویسنده معتقد است که مسئولیتها ابتدا نزد خود انسان است و عنوان میکند: خداوند به مردم قابلیتهای بسیاری داده است؛ اما آنها از این
قابلیتها به بدی استفاده میکنند. از نظر او این بر عهده خود مردم است که روابط بین خود را اصلاح و بهینه کنند و با کمک عقل و خرد، مهرورزی و بردباری، در عرصه جامعه و مذهب به صلح برسند. این کتاب قسمتی از نهضت و پردهای از مبارزهای است که در قرن هجدهم، فیلسوفان برای اشاعه بردباری و سعه صدر به پیش بردهاند. این مبارزه با هدف ارتقای سطح اندیشه انسان در برابر ظلمت و جهل و بسط تفکری که مدارا و سعه صدر را بر حذف و خشونت ارجح میداند، شکل گرفته تا نیز از خلال آن، آرزوی نویسنده برای جبران عقبافتادگی در زمینه روشنفکری و اخلاق و بالطبع رشد سطح اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشورش حاصل شود.
قرن هجدهم میلادی در اروپا، هم از منظر تاریخی و هم ادبی دوره زمانی پربار و غنیای است. در واقع این برهه زمانی در زمره قرون روشنگری قلمداد میشود که در آن شاهد توسعه و بسط مکاتب فلسفی نوینی هستیم. اندیشمندانی مانند ژان ژاک روسو، مونتسکیو، دیدرو و ولتر را میتوان از سردمداران این مکاتب فلسفی در اروپا، بهویژه در فرانسه دانست. همچنین در این برهه تاریخی در فرانسه، دوران گذار پرتلاطمی را شاهدیم که تغییرات گسترده سیاسی و اجتماعی از زمان مرگ لویی چهاردهم تا بروز انقلاب فرانسه و ظهور ناپلئون را در بر میگیرد. فیلسوفان و اندیشمندان عصر روشنگری تفکرات و اندیشههای اجتماعی خود را بر اساس منشی انتقادآمیز و خردمندانه پایهریزی کردند. آنها شرایط ناسالم جامعه را زیر سؤال برده و سیاستهای حاکمیت و طبقه روحانیون را مورد نقد قرار داده و در نگارشها و نوشتههای خود بر آن میتاختند. همچنین در پیگیری اهدافی کلان که در نظرشان برای پیشرفت و توسعه پایدار کشور صحیح و دقیق بود، به خود تردید راه نمیداده و در نظر داشتند تا به جهان سبک نوینی از زندگی که بر محور سعادت، رفاه و امنیت اجتماعی استوار بوده، ارائه دهند. «رسالهای در باب
مدارا و بردباری» بر همین مبنا از سوی ولتر به نگارش درآمده است و میتوان آن را ازجمله متون بنیادی دوران خود تلقی کرد. فرانسوا ماری آروئه معروف به وُلتر (۱۶۹۴-۱۷۷۸)، شاعر، نویسنده و فیلسوف فرانسوی عصر روشنگری در قرن هجدهم میلادی است. ولتر از حامیان اصلاحات اجتماعی و آزادیهای مدنی و مذهبی و تجارت آزاد در دورهای است که تیغ سانسور و اختناق جامعه فرانسه را درنوردیده است. او نویسندهای است جامعنگر که آثار ادبی غنی و متنوعی از خود به جا گذاشته است. بسیاری از آثار و رمانهای او به سبکی مباحثهبرانگیز و جدلآمیز نگاشته شده است. در فرانسه از او بهعنوان متفکری دلیر که در دفاع از حقوق مدنی، آزادی بیان و اندیشه، پیوسته کوشیده و به تقبیح و انتقاد از بیعدالتیها و جو نفاق و تزویز در نظام سیاسی قبلی فرانسه پرداخته، یاد میکنند. ضمن اینکه ولتر پیوسته منتقد شرایط عدم توازن قدرت و مالیات بین طبقه اول جامعه (روحانیون)، طبقه دوم (اشراف) و طبقه سوم (شامل طبقه متوسط و عوام که عمده مالیاتها را بر دوش میکشیدند) در زمان خود بوده است. در «رسالهای در باب مدارا و بردباری»، ولتر به تقبیح سوءاستفادههای مرسوم و نهادینهشده از
طرف حاکمیت سیاسی و بهویژه مذهبی پرداخته و رویداد قضائی معاصر زمان خود را که همان پرونده اعدام ژان کالاس است، مبنا و بستری برای آغاز اثر مکتوب خود بیان میکند. نویسنده در این اثر اهدف چندوجهی و چندگانه خویش را به جامعه انتقال میدهد که ازجمله آنها دعوت به بردباری و مدارا، تقبیح و رسواکردن افراطیگری مذهبی و تحسین و ستایش خردورزی و عقلگرایی است.
«رسالهای در باب مدارا و بردباری» ازجمله نگارشهای مطرح قرن هجدهم محسوب میشود؛ ازاینرو که علاوه بر مباحث مربوط به دستگاه عدالت و قضا در دوران خود، تعلق و پیوند آن با جریان فلسفی عصر روشنگری نیز بسیار حائز اهمیت است. کتاب با روایت داستان محکومیت ژان کالاس، بازرگانی پروتستان که قربانی افراطیگری مذهبی شده، آغاز میشود. ولتر کارزاری به دفاع و حمایت از او تشکیل میدهد و به دنبال آن با انتقاد و نقد از دستگاه قضائی وقت فرانسه و نقصها و سوءاستفادههای فراوانی که در دادگاهها وجود دارد، افراطیگری مردم و قوانین و مقررات ضد پروتستانی را بررسی میكند و به این طریق به دفاع از اندیشه خود در باب مدارا و بردباری جهانشمول و روشنگری درباره این تفکر و نظریهاش میپردازد. این مبارزه و چالش ولتر در این اثر با قلمی منحصربهفرد و گاهی تیز که هنر استدلال و طنز را با هم درمیآمیزد، همراه شده است. نویسنده با عبور از روایات تاریخی و تفاسیر متون دینی و تشکیک در برخی از آنها، خواننده را دعوت به اندیشیدن، تأمل و تفکر کرده و تشویق به مدارا و بردباری مذهبی میکند و جامعه را ترغیب میکند که به آزادی هر شهروند احترام بگذارد. او
در این کتاب به انتقادی شدید از افراطیون مسیحی، خصوصا انجمن عیسویها (ژزوئیت) میپردازد و آنها را ازجمله سردمداران اختلافات و تفرقه و مناقشهها در جامعه عصر خود توصیف میكند.
فضای اجتماعی و جغرافیای تاریخی: قضیه و پرونده ژان کالاس
پرونده ژان کالاس پروندهای قضائی است که در آن به صورت سراسیمه حکم به اعدام پدر خانوادهای پروتستان داده شده است. فضا و جو حاکم در شهر تولوز آکنده از تعصب و جهل، فریاد میزند که ژان کالاس پسر خود را به قتل رسانده است. پسری که به عقیده دستگاه قضائی میخواسته کاتولیک شود و ازاینرو خانوادهاش رودرروی او قرار گرفتهاند. این رویداد که بین سالهای ۱۷۶۱ تا ۱۷۶۵ در جریان بوده، ازجمله قضایای بااهمیت در مناقشات بین کاتولیکها و پروتستانها در دوران معاصر تلقی میشود. نویسنده با بررسی فرایند حقوقی این پرونده در شهر تولوز، غیرمستقیم به فساد موجود در قوه قضائیه تاخته و جهل و خرافات مردم را ازجمله علل به انحراف کشیدهشدن دستگاه عدالت قلمداد میکند و نهایتا فصل دوم کتاب را با زیر سؤال بردن توحش مسیحیان در طول تاریخ به پایان میبرد.
تاریخچهای از بردباری و مدارا و تعصب و افراطگری
از فصل سوم تا نهم ولتر تلاش دارد تا تصویر و خلاصهای از تاریخ تعصب و سبعیت ترسیم کند و رویدادهای برجستهای که در آن میل به تعصب، افراط و خشونت دنیا را تحت تأثیر قرار داده، گوشزد کند. او از قتلعامهایی که به نام دین و آیین رخ داده و در برابر آن از سودمندیها و فوایدی که بردباری و تحمل در طول تاریخ داشته، سخن میگوید. نویسنده از این منظر به بررسی تاریخ اروپا، آسیا و دنیای جدید که همان آمریکاست، میپردازد و تا تاریخ روم باستان و یونان قدیم پیش میرود. او به این نکته اشاره میکند که آنان که اینک منش و دیدگاه روشنفکر و اندیشمندانهای دارند، متوجه سوءاستفادههای کلیسا در طول تاریخ شدهاند. اندیشه پیشرو در این فصول را میتوان به آنچه در فصل ششم کتاب آمده، ارتباط داد: حقوق انسانی بههیچوجه نمیتواند بر مبنایی غیر از حقوق طبیعی قرار بگیرد و اصل اساسی و فراگیر جهانی این دو حقوق این است که «آنچه را که برای خود نمیپسندی، برای دیگران هم نپسند». حال با پیروی از این اصل چگونه میتوان پذیرفت که شخصی به شخصی دیگر بگوید: «آنچه را که من اعتقاد دارم، تو نیز اعتقاد داشته باش و از اعتقاد خودت دست بردار، وگرنه هلاک خواهی
شد».
بین فصلهای ۱۰ تا ۱۴، ولتر روی تفاسیر انجیلی متمرکز میشود و از کتاب مقدس بهعنوان منبعی برای موضوع مورد بحثش بهره میگیرد و از جنبههای مختلف به تحلیل آن میپردازد. او از متون انجیلی به این نتیجه میخواهد برسد که در این کتاب برعکس آنچه بسیاری از پیروانش قلمداد و تفسیر میکنند، تشویق به تعصب و عدم مدارا نشده و معتقد است که پیام مسیح را منحرف کردهاند و از اینجا حمله جانانهای را متوجه مدعیان دین کرده و در فصلهای ۱۵ تا ۱۹ بر خرافات و انحرافات و تحریف تاریخ بهشدت میتازد.
به سوی بردباری جهانشمول
نهایتا در فصلهای ۲۰ تا ۲۴ نویسنده پیشنهاد بسط اندیشه و گسترش تفکر در سطحی جهانی را ارائه میدهد. او با ذکر چندین مصداق و مثال، به پوچی، بطلان و بیهودگی سبعیت، تعصب و عدم بردباری پرداخته و از سردمداران مدعی دینداری و طبقه روحانیت انتقاد کرده و بزرگان کلیسا را متهم به قدرتطلبی، مالاندوزی وثروتطلبی میكند. ولتر همچنین به انتقاد از مناسک بیشمار مذهبی میپردازد و آنها را سرچشمه مناقشهها بین مردم میداند و ورای این تقبیح، با توصیه اکید و واجب بر ایجاد مدارا و بردباری بین ملتها و بهرسمیتشناختن آزادیهای فردی و دینی، نشان میدهد که این مناسک بیشمار تا چه اندازه میتوانند تفرقهانگیز بوده و باعث شوند که انسان در پوسته دین مانده و پیام اصلی و بنیادین مذهب را دریافت نكند. او دعوت به آزادی در انجام مناسک میكند و محور تفکر خود را بر اساس خداباوری قرار میدهد و عبور از پوستهها را لازم و هرگونه شکل و شمایلی از خشونت، چه در عرصه مذهب و چه در عرصه اجتماعی را تقبیح میکند. بالاخره نویسنده معتقد است که مسئولیتها ابتدا نزد خود انسان است و عنوان میکند: خداوند به مردم قابلیتهای بسیاری داده است؛ اما آنها از این
قابلیتها به بدی استفاده میکنند. از نظر او این بر عهده خود مردم است که روابط بین خود را اصلاح و بهینه کنند و با کمک عقل و خرد، مهرورزی و بردباری، در عرصه جامعه و مذهب به صلح برسند. این کتاب قسمتی از نهضت و پردهای از مبارزهای است که در قرن هجدهم، فیلسوفان برای اشاعه بردباری و سعه صدر به پیش بردهاند. این مبارزه با هدف ارتقای سطح اندیشه انسان در برابر ظلمت و جهل و بسط تفکری که مدارا و سعه صدر را بر حذف و خشونت ارجح میداند، شکل گرفته تا نیز از خلال آن، آرزوی نویسنده برای جبران عقبافتادگی در زمینه روشنفکری و اخلاق و بالطبع رشد سطح اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشورش حاصل شود.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.