|

در تدارک تقویت بازوی نرم‌افزاری

غلامرضا نظربلند- تحليلگر

راهبرد «نه جنگ، نه مذاکره»، در وضعیت حاضر روابط تنش‌آلود واشنگتن-تهران تنها گزینه ممکن به نظر می‌رسد، اما آیا مانایی آن را هم می‌توان تضمین کرد؟ به نظر می‌رسد پاسخ مثبت نیست؛ چراکه شرایط فوق‌العاده سیال کنونی اجازه ایستایی نمی‌دهد ولو آنکه راهکار مورد نظر تا بازه‌ای از زمان دوام بیابد. سیاست صبر و انتظار اگر به رفتن ترامپ در سال 2020 دل بسته است که به‌هیچ‌وجه مصلحت نیست. معلوم نیست که او برنده انتخابات سال آینده نباشد و اگر هم که کارش به شکست بینجامد و نامزدی از حزب دموکرات روی کار بیاید، هیچ‌یک از آنها جز ساندرز که او هم رأی‌آور نیست، خواهان بازگشت آمریکا به برجام نیست یا اگر هست، آن را موکول به تحقق شرایط خاصی کرده است. افزون بر این، هیئت حاکمه آمریکا نظام تحریم‌های علیه ایران را چنان بنیان گذاشته و اسباب و اثاثیه آن را چنان چیده است که به فرض روی‌کارآمدن حتی ساندرز هم، فرجام برجام چون عشقی که آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها خواهد شد.

در پاسخ به این پرسش که چه راهبردی را می‌توان جایگزین کرد، باید سراغ راهبرد دیگری برویم و درباره زمان مناسب برای راه‌اندازی این راهبرد هم باید بگوییم که آن زمانی است که شرایط طرفینی مهیا باشد. این بدان معناست که هم آمریکا و هم ایران باید نشان دهند ‌ آماده مذاکره هستند. کاخ سفید وقتی می‌تواند ادعای آمادگی کند که دست از جنگ روانی علیه تهران بردارد و به تحریکات خود پایان بدهد. ترامپ باید توییت‌های تهدیدآمیز را از حافظه گوشی خود پاک کند و سیاست اعمال فشار حداکثری را به کناری نهد و این کنارگذاری را به آگاهی عموم برساند. به او باید تفهیم شود که ماکیاولی هم این طور نبود که در امر سیاست‌ورزی به کمینه‌ای از راست‌گویی و به‌خرج‌دادن صداقت حداقلی باور نداشته باشد؛ چراکه می‌دانست دروغی گفته نمی‌شود مگر آنکه دروغگو بخواهد آن را به‌عنوان راست قالب کند (کی دروغی قیمت آرد بی ز راست: مولانا). بنابراین وقتی حتی بولتون جنگ‌طلب هم از ضرورت توسل به دیپلماسی سخن می‌گوید، مگر نه این است که دیپلماسی پیش‌نیازهایی دارد که وجود اعتماد متقابل، مهم‌ترین آن است. اصطلاح تدابیر اعتمادساز (confidence building measures) در ادبیات علم سیاست به چه معنایی است، جز اینکه در فقدان اعتماد طرفینی باید آن را ایجاد کرد. این مهم در بادی امر موکول به ایجاد ارتباط مؤثر بین طرف‌هایی است که می‌خواهند مسئله یا مسائل موجود بین خود را از راه‌های دیپلماتیک حل کنند. ارتباط مؤثر هم به نوبه خود نیازمند شفافیت و شفافیت هم نیازمند صداقت و راست‌گویی است. کدام‌یک از گفته‌ها و توییت‌های ترامپ جز اینکه دو پهلو، متناقض، گمراه‌کننده و تهدیدآمیز باشد، از شفافیت برخوردار است؟ رئیس‌جمهور آمریکا تاکنون دو بار با زبان استعاره و اشاره ایران را به حمله اتمی تهدید کرده است! اگر او حال که خود دیپلمات نیست، حداقل رئیس دستگاه دیپلماسی‌اش که از دیپلماسی سر درمی‌آورد، رئیس خود را از به‌کارگیری این چنین ادبیاتی منع می‌کرد.‌ترامپ البته نه‌تنها دیپلمات نیست، بلکه از بوروکراسی و تکنوکراسی هم که بالاخره کمک نیروی پیشران کشورداری و حکومتگری است، هیچ سررشته‌ای ندارد. اعضای نخستین تیمی که او با خود وارد کاخ سفید کرد، هرچند نوعا تاجرمسلک بودند اما عملکردی به‌مراتب معقول‌تر از اخلاف خود داشتند. اینک جای رکس تیلرسون، جیمز ماتیس و ماک ماستر، به ترتیب وزیر امور خارجه، وزیر دفاع و مشاور امنیت ملی را مایک پمپئو، مارک اسپر و جان بولتون گرفته‌اند که هرکدام کم‌و‌بیش به افراطی‌گری و جنگ‌طلبی شهرت دارند و هر سه در سپهر سیاست داخلی آمریکا در فهرست باز‌ها جای دارند. از دیگر نقاط کور و غیرشفاف هیئت‌حاکمه کنونی آمریکا پاسخ به این پرسش است که آیا ترامپ برخلاف مشاوران جنگ‌طلب خود، معتدل است و با آنها با وجود اختلاف‌نظر تعامل می‌کند یا نه؛ اینها تفاوت‌های ظاهری و ناشی از تقسیم کار در قالب بازیگری در نقش پلیس خوب و پلیس بد را در هاله‌ای از ابهام قرار داده است.
اما تا آنجا که به آمادگی ایران برای انجام مذاکره با آمریکا مربوط می‌شود، باید گفت این مهم وقتی فراهم می‌شود که هم آمریکا بسترهای لازم را به شرح پیش‌گفته مهیا کند و هم ایران در موضعی نباشد که از سر اضطرار، تن به مذاکره یا در واقع موأخذه بدهد. تجربه تاریخ جهان به‌ویژه در صد سال اخیر و تاریخ خودمان به‌ویژه در سه، چهار دهه گذشته، گواه این است که هیچ مذاکره‌ای که در آن وزانت یکی از طرفین مغفول مانده باشد، دوام و قوام پیدا نکرده و در بهترین حالت، مانند استخوانی لای زخمی گذاشته شده است. مبنای مذاکره، دیالوگ و نه مونولوگ است. مذاکره سیاسی تجلی‌گاه دیپلماسی و آوردگاه بده‌بستان سیاسی است. دیپلماسی برای آن است که از جنگ پرهیز شود؛ اما اگر بسترهای آن آماده نباشد، به بن‌بست می‌انجامد. اشکال ما، در توزیع به‌شدت نامتوازن قدرت در بازوهای خودمان است. ما در صحنه بیرونی، به‌ویژه منطقه‌ای، از ابزارها و مؤلفه‌های قدرت خوبی برخورداریم و عمق راهبردی داریم؛ اینها نقاط قوت است و قدرت چانه‌زنی را افزایش می‌دهد. دنیای سیاست مانند نظام طبیعت است که باید قوی شد تا بسان ضعیف پایمال نشد. زبان سیاست عملی (realpolitik) که امروز سپهر سیاست پوشیده از ابرهای خاکستری و کدر آن است، با نقاط مختصات قدرت تلاقی یافته و آنجا را مخرج مشترک خود کرده است. مشکل ما هرچه هست، در داخل است. مشکل ما نرم‌افزاری است، نه سخت‌افزاری. بازوی سخت‌افزاری ما نسبتا ستبر و بازوی نرم‌افزاری ما نحیف است. ما به‌شدت دچار موریانه فساد شده‌ایم. ما در تور mis-governance گرفتار آمده‌ایم. رانت‌جویی و ویژه‌خواری، نهادینه شده و اقتصاد و سیاست ما را ملکوک کرده است. این بار را نمی‌توان فقط با یک دست بلند کرد. به ضرس قاطع می‌توان گفت آمریکا رد این مفاسد را به‌دقت می‌گیرد و با اطمینان از کسب نتیجه مدنظر، بر فشارهای حداکثری خود می‌افزاید. کسی که کالای قیمت‌تمام‌شده با دلار چهارهزارو 200‌تومانی را صادر می‌کند و مابه‌التفاوت آن با معادل ارزی سنایی یا نیمایی را به یغما می‌برد و خود را صادرکننده ارزآور جا می‌زند، نه‌تنها نمی‌تواند به اقتصاد تاب‌آور کمک کند، بلکه به آن خیانت نیز می‌کند. با دراختیارگرفتن انحصار واردات از سوی معدودی نم‌کرده و ازما‌بهتران، عمق استراتژیک به حق و مطلوب خود نمی‌رسد. با میدان‌داری پایوران و کارگزارانی که کبوتر دودانگه‌اند و داشتن پاسپورت ملی برای آنها کم است، نمی‌توان شش‌دانگ حواس را متمرکز منافع ملی کرد. تجزیه منافع ملی، بده‌بستان سیاسی را به بده بستان شخصی و حداکثر بده‌بستان گروهی تقلیل می‌دهد و به کیان کشور ضربه می‌زند.
کوتاه سخن، حفظ وضع موجود دایر بر قوت بنیاد سخت‌افزاری کشور و ضعف نهاد نرم‌افزاری آن در راستای مصالح ملی نیست. بازوی نرم‌افزاری ما دچار بدافزار مضر و مهلکی شده است و نیاز به عمل دارد. بیمار ما اگر توان رفتن زیر تیغ جراحی را دارد که دیگر مسئله حادی نیست؛ اما اگر توان آن را ندارد، باید قبل از هر چیز، به توانمندسازی او دست بزنیم. اگر اظهارنظر اخیر یکی از مسئولان ارشد کشور را که «ساختار سیاسی ما اجازه نمی‌دهد هیچ سیاست‌گذاری اصلاحات دردآور انجام بدهد»، صحیح بدانیم، باید سراغ اصلاح ساختار را بگیریم. کشور را باید آن‌چنان توانمند کنیم که محورهای مذاکرات و زمان و مکان آن را خود تعیین كنيم.

راهبرد «نه جنگ، نه مذاکره»، در وضعیت حاضر روابط تنش‌آلود واشنگتن-تهران تنها گزینه ممکن به نظر می‌رسد، اما آیا مانایی آن را هم می‌توان تضمین کرد؟ به نظر می‌رسد پاسخ مثبت نیست؛ چراکه شرایط فوق‌العاده سیال کنونی اجازه ایستایی نمی‌دهد ولو آنکه راهکار مورد نظر تا بازه‌ای از زمان دوام بیابد. سیاست صبر و انتظار اگر به رفتن ترامپ در سال 2020 دل بسته است که به‌هیچ‌وجه مصلحت نیست. معلوم نیست که او برنده انتخابات سال آینده نباشد و اگر هم که کارش به شکست بینجامد و نامزدی از حزب دموکرات روی کار بیاید، هیچ‌یک از آنها جز ساندرز که او هم رأی‌آور نیست، خواهان بازگشت آمریکا به برجام نیست یا اگر هست، آن را موکول به تحقق شرایط خاصی کرده است. افزون بر این، هیئت حاکمه آمریکا نظام تحریم‌های علیه ایران را چنان بنیان گذاشته و اسباب و اثاثیه آن را چنان چیده است که به فرض روی‌کارآمدن حتی ساندرز هم، فرجام برجام چون عشقی که آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها خواهد شد.

در پاسخ به این پرسش که چه راهبردی را می‌توان جایگزین کرد، باید سراغ راهبرد دیگری برویم و درباره زمان مناسب برای راه‌اندازی این راهبرد هم باید بگوییم که آن زمانی است که شرایط طرفینی مهیا باشد. این بدان معناست که هم آمریکا و هم ایران باید نشان دهند ‌ آماده مذاکره هستند. کاخ سفید وقتی می‌تواند ادعای آمادگی کند که دست از جنگ روانی علیه تهران بردارد و به تحریکات خود پایان بدهد. ترامپ باید توییت‌های تهدیدآمیز را از حافظه گوشی خود پاک کند و سیاست اعمال فشار حداکثری را به کناری نهد و این کنارگذاری را به آگاهی عموم برساند. به او باید تفهیم شود که ماکیاولی هم این طور نبود که در امر سیاست‌ورزی به کمینه‌ای از راست‌گویی و به‌خرج‌دادن صداقت حداقلی باور نداشته باشد؛ چراکه می‌دانست دروغی گفته نمی‌شود مگر آنکه دروغگو بخواهد آن را به‌عنوان راست قالب کند (کی دروغی قیمت آرد بی ز راست: مولانا). بنابراین وقتی حتی بولتون جنگ‌طلب هم از ضرورت توسل به دیپلماسی سخن می‌گوید، مگر نه این است که دیپلماسی پیش‌نیازهایی دارد که وجود اعتماد متقابل، مهم‌ترین آن است. اصطلاح تدابیر اعتمادساز (confidence building measures) در ادبیات علم سیاست به چه معنایی است، جز اینکه در فقدان اعتماد طرفینی باید آن را ایجاد کرد. این مهم در بادی امر موکول به ایجاد ارتباط مؤثر بین طرف‌هایی است که می‌خواهند مسئله یا مسائل موجود بین خود را از راه‌های دیپلماتیک حل کنند. ارتباط مؤثر هم به نوبه خود نیازمند شفافیت و شفافیت هم نیازمند صداقت و راست‌گویی است. کدام‌یک از گفته‌ها و توییت‌های ترامپ جز اینکه دو پهلو، متناقض، گمراه‌کننده و تهدیدآمیز باشد، از شفافیت برخوردار است؟ رئیس‌جمهور آمریکا تاکنون دو بار با زبان استعاره و اشاره ایران را به حمله اتمی تهدید کرده است! اگر او حال که خود دیپلمات نیست، حداقل رئیس دستگاه دیپلماسی‌اش که از دیپلماسی سر درمی‌آورد، رئیس خود را از به‌کارگیری این چنین ادبیاتی منع می‌کرد.‌ترامپ البته نه‌تنها دیپلمات نیست، بلکه از بوروکراسی و تکنوکراسی هم که بالاخره کمک نیروی پیشران کشورداری و حکومتگری است، هیچ سررشته‌ای ندارد. اعضای نخستین تیمی که او با خود وارد کاخ سفید کرد، هرچند نوعا تاجرمسلک بودند اما عملکردی به‌مراتب معقول‌تر از اخلاف خود داشتند. اینک جای رکس تیلرسون، جیمز ماتیس و ماک ماستر، به ترتیب وزیر امور خارجه، وزیر دفاع و مشاور امنیت ملی را مایک پمپئو، مارک اسپر و جان بولتون گرفته‌اند که هرکدام کم‌و‌بیش به افراطی‌گری و جنگ‌طلبی شهرت دارند و هر سه در سپهر سیاست داخلی آمریکا در فهرست باز‌ها جای دارند. از دیگر نقاط کور و غیرشفاف هیئت‌حاکمه کنونی آمریکا پاسخ به این پرسش است که آیا ترامپ برخلاف مشاوران جنگ‌طلب خود، معتدل است و با آنها با وجود اختلاف‌نظر تعامل می‌کند یا نه؛ اینها تفاوت‌های ظاهری و ناشی از تقسیم کار در قالب بازیگری در نقش پلیس خوب و پلیس بد را در هاله‌ای از ابهام قرار داده است.
اما تا آنجا که به آمادگی ایران برای انجام مذاکره با آمریکا مربوط می‌شود، باید گفت این مهم وقتی فراهم می‌شود که هم آمریکا بسترهای لازم را به شرح پیش‌گفته مهیا کند و هم ایران در موضعی نباشد که از سر اضطرار، تن به مذاکره یا در واقع موأخذه بدهد. تجربه تاریخ جهان به‌ویژه در صد سال اخیر و تاریخ خودمان به‌ویژه در سه، چهار دهه گذشته، گواه این است که هیچ مذاکره‌ای که در آن وزانت یکی از طرفین مغفول مانده باشد، دوام و قوام پیدا نکرده و در بهترین حالت، مانند استخوانی لای زخمی گذاشته شده است. مبنای مذاکره، دیالوگ و نه مونولوگ است. مذاکره سیاسی تجلی‌گاه دیپلماسی و آوردگاه بده‌بستان سیاسی است. دیپلماسی برای آن است که از جنگ پرهیز شود؛ اما اگر بسترهای آن آماده نباشد، به بن‌بست می‌انجامد. اشکال ما، در توزیع به‌شدت نامتوازن قدرت در بازوهای خودمان است. ما در صحنه بیرونی، به‌ویژه منطقه‌ای، از ابزارها و مؤلفه‌های قدرت خوبی برخورداریم و عمق راهبردی داریم؛ اینها نقاط قوت است و قدرت چانه‌زنی را افزایش می‌دهد. دنیای سیاست مانند نظام طبیعت است که باید قوی شد تا بسان ضعیف پایمال نشد. زبان سیاست عملی (realpolitik) که امروز سپهر سیاست پوشیده از ابرهای خاکستری و کدر آن است، با نقاط مختصات قدرت تلاقی یافته و آنجا را مخرج مشترک خود کرده است. مشکل ما هرچه هست، در داخل است. مشکل ما نرم‌افزاری است، نه سخت‌افزاری. بازوی سخت‌افزاری ما نسبتا ستبر و بازوی نرم‌افزاری ما نحیف است. ما به‌شدت دچار موریانه فساد شده‌ایم. ما در تور mis-governance گرفتار آمده‌ایم. رانت‌جویی و ویژه‌خواری، نهادینه شده و اقتصاد و سیاست ما را ملکوک کرده است. این بار را نمی‌توان فقط با یک دست بلند کرد. به ضرس قاطع می‌توان گفت آمریکا رد این مفاسد را به‌دقت می‌گیرد و با اطمینان از کسب نتیجه مدنظر، بر فشارهای حداکثری خود می‌افزاید. کسی که کالای قیمت‌تمام‌شده با دلار چهارهزارو 200‌تومانی را صادر می‌کند و مابه‌التفاوت آن با معادل ارزی سنایی یا نیمایی را به یغما می‌برد و خود را صادرکننده ارزآور جا می‌زند، نه‌تنها نمی‌تواند به اقتصاد تاب‌آور کمک کند، بلکه به آن خیانت نیز می‌کند. با دراختیارگرفتن انحصار واردات از سوی معدودی نم‌کرده و ازما‌بهتران، عمق استراتژیک به حق و مطلوب خود نمی‌رسد. با میدان‌داری پایوران و کارگزارانی که کبوتر دودانگه‌اند و داشتن پاسپورت ملی برای آنها کم است، نمی‌توان شش‌دانگ حواس را متمرکز منافع ملی کرد. تجزیه منافع ملی، بده‌بستان سیاسی را به بده بستان شخصی و حداکثر بده‌بستان گروهی تقلیل می‌دهد و به کیان کشور ضربه می‌زند.
کوتاه سخن، حفظ وضع موجود دایر بر قوت بنیاد سخت‌افزاری کشور و ضعف نهاد نرم‌افزاری آن در راستای مصالح ملی نیست. بازوی نرم‌افزاری ما دچار بدافزار مضر و مهلکی شده است و نیاز به عمل دارد. بیمار ما اگر توان رفتن زیر تیغ جراحی را دارد که دیگر مسئله حادی نیست؛ اما اگر توان آن را ندارد، باید قبل از هر چیز، به توانمندسازی او دست بزنیم. اگر اظهارنظر اخیر یکی از مسئولان ارشد کشور را که «ساختار سیاسی ما اجازه نمی‌دهد هیچ سیاست‌گذاری اصلاحات دردآور انجام بدهد»، صحیح بدانیم، باید سراغ اصلاح ساختار را بگیریم. کشور را باید آن‌چنان توانمند کنیم که محورهای مذاکرات و زمان و مکان آن را خود تعیین كنيم.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها