|

پریشادخت شعر و فرزانه‌‌بانوی نازپرورده‌ آربابا و گل‌‌‌دختر آبیدر

به بهانه‌ سالگرد درگذشت شاعر، پژوهشگر و مترجم توانا، دکتر مهیندخت معتمدی (1392-1308)

12 سال پیش، خبر درگذشت شاعره توانا، پژوهشگر خلاق و مترجم آفرینشگر، دکتر مهیندخت معتمدی، در روز شنبه دوم آذرماه ١٣٩٢، از طریق هفته‌نامه محلی «سیروان» در سنندج و در تعاقب آن توسط دیگر مجاری خبری به آستانه آگاهی عموم رسید و این در حالی بود که این بانوی دانشمند و فرزانه، ١٦ روز قبل از انتشار خبر درگذشتش و در روز پنجشنبه ١٦ آبان،‌ در یکی از خانه‌های سالمندان کرج، در بی‌خبری و به دور از هیاهوی دنیای رسانه‌، جهان فانی را وداع گفته و به دیار ابدیت شتافته بود!

پریشادخت شعر و فرزانه‌‌بانوی نازپرورده‌ آربابا و گل‌‌‌دختر آبیدر

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

احمد احمدیان  -  زبان‌شناس و پژوهشگر

 

12 سال پیش، خبر درگذشت شاعره توانا، پژوهشگر خلاق و مترجم آفرینشگر، دکتر مهیندخت معتمدی، در روز شنبه دوم آذرماه ١٣٩٢، از طریق هفته‌نامه محلی «سیروان» در سنندج و در تعاقب آن توسط دیگر مجاری خبری به آستانه آگاهی عموم رسید و این در حالی بود که این بانوی دانشمند و فرزانه، ١٦ روز قبل از انتشار خبر درگذشتش و در روز پنجشنبه ١٦ آبان،‌ در یکی از خانه‌های سالمندان کرج، در بی‌خبری و به دور از هیاهوی دنیای رسانه‌، جهان فانی را وداع گفته و به دیار ابدیت شتافته بود! تا بوده چنین بوده و تو گویی چنین نیز خواهد ماند و شوربختانه باید ایمان بیاوریم به تکرار تاریخ، چراکه درمورد نیمای بزرگ و مرگ او نیز چنین نوشته‌اند: «وقتی نیمای بزرگ مُرد، فقط سی نفر برای تشییع جسدش آمده بودند و روزنامه‌ها نوشتند: شخصی به نام نیما یوشیج که شعر نو می‌سرود، امروز بدرود حیات گفت...» (فرهنگ تلمیحات شعر، دکتر محمدحسین محمدی، نشر میترا، ١٣٧٤، ص ٣٣٩).

برای اینکه ایمان‌مان به این «تکرار عبرت‌آمیز تاریخ» راسخ‌تر شود، نمونه‌ای دیگر را نیز یادآور می‌شویم: «...متأسفانه در مراسم تشییع جنازه دکتر محمد معین، از میان دوستان و همکاران بی‌شمار دانشگاهی و شاگردان استاد عالی‌قدر دکتر محمد معین، فقط عده معدودی که از انگشتان یک دست تجاوز نمی‌کردند، شرکت کرده بودند و این بی‌توجهی، حاضران در مسجد و مراسم تشییع جنازه را به‌شدت متأثر کرد» (روزنامه اطلاعات، شماره ١٣۵٣٦، دوشنبه ١٤ تیرماه ١٣۵٠؛ به‌ نقل از کتاب کارنامه دکتر معین، دکتر عبدالله نصری، امیرکبیر، ١٤٦٤، ص ٨۵).

و نیز برای اینکه باورمان به «تکرار عبرت‌آمیز تاریخ» راسخ‌تر و استوارتر شود، نمونه‌ای متأخرتر و نیز شبیه‌تر به درگذشت دکتر مهیندخت معتمدی را یادآور می‌شویم؛ روزنامه اطلاعات، یکشنبه ٢٠ دی‌ماه ١٣٨٨، صفحه ٣، تحت عنوان «درگذشت استاد زبان فارسی در خانه سالمندان»، چنین نوشته: «دکتر خسرو فرشیدورد، ١٠ روز قبل در تنهایی و بیماری در سرای سالمندان نیکان در تهران درگذشت و تا امروز هیچ خبری درمورد درگذشت این استاد زبان و ادبیات فارسی منتشر نشد. دکتر فرشیدورد از استادان پیش‌کسوت دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و دارای شهرت جهانی است که دارای دیدگاه‌های ویژه در عرصه دستور زبان، نقد و تحقیقات ادبی بود و کتاب‌های فراوان و ارجمندی در حوزه دستور زبان فارسی و زبان‌شناسی و نقد ادبی و تحقیقات ادبی از وی بر جای مانده است...». جالب اینکه این دانشمند فقید نیز همچون دکتر مهیندخت معتمدی، در زمره کردتبارانی به‌ حساب می‌آید که استاد روان‌شاد سید‌عبدالحمید حیرت‌سجادی، در کتاب وزین و پربرگ «شاعران کُرد پارسی‌گوی»، در صفحات ٦٠٧ و ٦٠٨ از او نام برده و زندگی‌نامه و تعدادی از اشعارش را درج و ضبط کرده است.

دکتر مهیندخت معتمدی در سال ١٣٠٨ در شهر زیبای بانه کردستان از پدر و مادری تحصیل‌کرده و فرهنگی و فرهنگ‌پرور متولد شد؛ مادرش، حاج سعادت کُرددُخت، اولین معلم شهر بود و پدرش، عطاالله معتمدی، نیز دانشوری دانا و فاضل و نامور و متبحر و مسلط به فارسی و عربی و کردی بود. او از تبار خاندان عالم‌پرور معتمدی و کانیمشکانی بود که همواره و طی بیش از چهار قرن، دانشمندانی نامور و دانشور در این خاندان مشعل علم و ادب و هنر را فروزان نگه‌ داشته‌اند.

مهیندخت تحصیلات دوره دبستان و دبیرستان را در سنندج، کرمانشاه، سنقر و تهران به پایان برد و در خرداد ١٣٣۵، با رتبه اول، دیپلم ادبی را دریافت و در دانشسرای‌‌ عالی به تحصیل اشتغال ورزیده و در سال ١٣٣٨، دوره کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را به پایان برده و در دبیرستان‌های سنندج به تدریس پرداخت. در سال ١٣٤٢ به تهران بازآمد و با احراز رتبه نخست در آزمون ورودی دوره کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران پذیرفته شد.

و پس از مدتی تدریس در تهران، در سال ١٣٤٨ در آزمون ورودی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران با رتبه اول پذیرفته شد و در سال ١٣۵٢، با دفاع از رساله دکتری با عنوان «صور خیال شاعرانه در دیوان مسعود سعد سلمان»، به راهنمایی زنده‌یاد استاد دکتر پرویز ناتل خانلری، مدرک دکتری را دریافت می‌کند و از وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) به وزارت علوم انتقال پیدا کرده و در دانشگاه‌های تهران به تدریس اشتغال می‌ورزد.

دکتر مهیندخت معتمدی، شاعری شیرین‌سخن، نازک‌خیال و بسیار توانا و مسلط بر جمیع مضامین شعری شاعران کلاسیک فارسی بوده و لذا سعی کرده مضامین نامکرر و بکر و نوینی در اشعار خود به کار گیرد. از او دو دیوان شعر به چاپ رسیده: ١. دریای اشک (١٣۵٣) ۲. گل‌های آبیدر (١٣٦٦). همچنین در سراسر دهه 70، صفحه شعر روزنامه اطلاعات، مزین بود به اشعار ایشان در قالب‌های غزل و قصیده و مثنوی‌ و قطعه‌ و همچنین ترجمه‌‌های منظوم ایشان از اشعار شاعران نامدار کلاسیک و معاصر کُرد و عرب و فرانسوی. دکتر مهیندخت معتمدی، به زبان فرانسه و ادبیات آن کاملا مسلط بود، همچنین تسلط و تبحر و اشراف فوق‌العاده بر زبان و ادبیات عربی داشت، چنان‌که ترجمه فاخر و فخیم و روان کتاب «شعله کبود» از جبران خلیل جبران و کتاب «اشک‌ها و لبخندها» اثر شاعر و نویسنده نوپرداز عرب، می‌ زیاده، توسط او نشانگر توانایی و تسلط ایشان بر ترجمه آثار آفرینش‌گرانه ادبی در عرصه ادبیات عرب است.

دکتر معتمدی همچنین کتابی را در زمینه زبان‌شناسی، از عربی به فارسی ترجمه کرده که تحت عنوان گنجینه زبان‌ها (اثر علامه سید احمد فائز برزنجی)، توسط انتشارات اطلاعات در سال ١٣٧٩ چاپ و منتشر شده است.

در حوزه پژوهش و تحقیق در وادی عرفان اسلامی نیز باید اشاره کرد به کتاب وزین و پربرگ و تحلیلی-پژوهشی ایشان به‌ نام «مولانا خالد نقشبندی و نقشی از پیروان طریقت او»، چاپ‌شده در سال ١٣٦٨، نشر پاژنگ.

دکتر معتمدی، هم دل در گرو سیر آفاق داشت و هم سخت شیدا و دلداده سیر انفس بود؛ جدای از اینکه عابدی متوغل و متعبد و موحد و شب‌زنده‌دار و غالبا مشتغل به تجهد و صوم و قعود و قیام بود؛ نیز از دیگر سو، وی مسافری همیشه در سفر بود و به بسیاری از کشورهای خاورمیانه و جهان عرب سفر کرده و در آنجا به منظور تحقیق و پژوهش مدتی اقامت گزیده بود و مدت‌ها در کشورهایی همچون عربستان، عراق، سوریه، ترکیه، لبنان، هندوستان، پاکستان، تاجیکستان و مصر به منظور تحقیق و پژوهش ماندگار شده بود. برای نمونه در اثنای ترجمه شعله کبود، اثر جبران خلیل جبران، برای تحقیق و پژوهش محلی و میدانی در زندگی‌نامه و آثار و احوال نویسنده بلندآوازه اثر یادشده، به لبنان و بیروت و به کتابخانه‌های ملی و دولتی و موزه‌ها و نیز به آرامگاه‌ او در آنجا رفته و ره‌توشه‌هایی فرهنگی و تحقیقی، برای کار ترجمه آفرینشگرانه-تحقیقی خود اندوخته بود.

به دلیل همین فضائل علمی و اخلاقی و آفرینش‌ها‌ی ادبی و تحقیقی و احساس مسئولیت‌های اجتماعی مورد اشاره فوق، به‌علاوه خصیصه زبان‌دانی و فضیلت زبان‌آگاهی ممتاز ایشان بود که مترجم صاحب‌سبک معاصر و رمان‌نویس بلندآوازه‌، دکتر ابراهیم یونسی که در نام‌بردن از شخصیت‌های ممتاز و برگزیده علمی و فرهنگی و ادبی بسیار سخت‌گیر و فوق‌العاده محتاط بود، در مقدمه یکی از آثارش، او را در زمره بزرگ‌ترین شخصیت‌های علمی، فرهنگی و ادبی معاصر و ازجمله در ردیف دکتر میرجلال‌الدین کزازی، علی‌اشرف درویشیان، محمود دولت‌آبادی و علی‌محمد افغانی و... قلمداد می‌کند.

همچنین پژوهشگر پرکار و نام‌آشنا و معاصر کُرد، زنده‌یاد عبدالحمید حیرت‌سجادی چنین وی را از جهاتی برتر و والاتر از شاعره و ادیب و نویسنده و مورخ بلندآوازه‌ و همشهری خویش، مستوره اردلان، می‌نهد و می‌نویسد:

«اگر بخواهیم وی را با مستوره، بزرگ‌ترین شاعره کُرد، مقایسه کنیم، می‌فهمیم که فضل و هنر و سخنوری و زهد و عصمت‌اش به مراتب بیش از مستوره است، زیرا مستوره اگر طبع شعر و قلم روانی داشته، معیشتی مرفه‌الحال داشته، در خانواده‌ای اعیانی تربیت شده و صاحب‌اختیار زندگی حاکم کردستان بوده، اما مهیندخت با مرارت و سختی و نامرادی دست‌و‌پنجه نرم کرده و تحصیل حاصلش در پناه جدیت و پشتکار خلل‌ناپذیرش بوده است» (شاعران کُرد پارسی‌گوی، نشر احسان، ١٣٧۵، ص ٨٠٤).

برای حسن ختام و مانند نمونه‌ای از ترجمه‌‌های منظوم دکتر مهیندخت معتمدی، ترجمه یکی از مشهورترین اشعار شاعر نوگرا و شهیر کُرد، استاد عبدالله گوران (پدر شعر نو کُردی) را با هم می‌خوانیم:

گل خونین/ شعری از: عبدالله گوران

گفت با دلداده، زیبا چهره‌ای/ بزم همسایه‌ست پر شادی و شور

از پی آرایش گیسوی خویش/ سرخ‌ْگل باید مرا در این سرور

از وصالم برنتابد کام تو/ برنیاری گر بدین گل کام من

وای اگر گاه نشاط و پایکوب/ گل نگردد زیور اندام من

گر نیابی سرخ‌ْگل در گلستان/ خانه شه پرگل است، آن‌سوی باغ

خود بدان‌جا شو، چو میدانی که هست/ هرگلش تابنده‌تر از صد چراغ

با هزاران آرزو شد رهسپار/ عاشق دلداده سوی بوستان

شاخه‌ای گل چید، اما زردْرنگ/ وآن نبود از آتشین عشقش نشان

سوی باغ شه روان شد بهر گل/ آن ز جام عشق جانان مست مست

لیک گل‌ْناچیده از گلبن هنوز/ تیر جانسوزش ناگه سینه خست

سوی جانان زردْگل آورد و گفت:/ کای فدای تو دل صدچاک من!

این‌ گل آوردم، ولی چون سرخ نیست/ لاله‌گون سازش به خون پاک من!

گفت جانان: دلبرت از پا فکند!/ کاین‌چنین کرده‌ست غرق خون دلی!

تا بگویم سر به زانویم بنه/ ای شده از دست در پای گلی!

در پایان بایسته است اشاره کنم که درخصوص بررسی زبان‌شناختی اشعار دکتر مهیندخت معتمدی (و به ‌طور ویژه از منظر زبان‌شناسی شناختی)، کتابی پژوهش‌محور و روشمند، تحت عنوان: «کارکرد زبان و جنسیت در دریای اشک مهیندخت معتمدی، به روش لیکاف و جانسون»، توسط شایان پژوهان و فاطمه فتحی، نگاشته شده و در سال ١٤٠٤، توسط انتشارات «زایه‌له»، چاپ و منتشر شده است.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.