تهران؛ شهری که هنوز خودش را باور نکرده است
نگاهی انتقادی به ضعفهای برندینگ شهری و مدیریت شهری پایتخت
تهران شهری است پر از صدا، حرکت و تصویر؛ اما هنوز صدای خودش را نمیشناسد و تصویر روشنی از خود ندارد. پایتختی با بیش از دو قرن تاریخ مدرنسازی، ولی بدون هویتی منسجم که بتواند در ذهن مردم یا در جهان، نامی مشخص از خود برجای گذارد. این خلأ نه به خاطر کمبود امکانات، بلکه بیشتر به دلیل نبود اراده و نگاه بلندمدت در مدیریت شهری است.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
مهشید فرجی: تهران شهری است پر از صدا، حرکت و تصویر؛ اما هنوز صدای خودش را نمیشناسد و تصویر روشنی از خود ندارد. پایتختی با بیش از دو قرن تاریخ مدرنسازی، ولی بدون هویتی منسجم که بتواند در ذهن مردم یا در جهان، نامی مشخص از خود برجای گذارد. این خلأ نه به خاطر کمبود امکانات، بلکه بیشتر به دلیل نبود اراده و نگاه بلندمدت در مدیریت شهری است.
شهر بدون تعریف: نخستین ضعف، نبود تعریف است. تهران هنوز نمیداند میخواهد چه شهری باشد و چگونه شناخته شود. نه سندی بالادستی دارد که «هویت برند تهران» را تبیین کند و نه نهادی در شهرداری متولی این موضوع است. همانطور که یکی از کارشناسان اشاره کرده بود: «شهرداری مدیر برند ندارد، کنترل کیفیت ندارد؛ مثل کارخانهای است که بدون مدیر کیفیت از کیفیت حرف میزند». این بیبرنامگی باعث شده تهران در تبلیغات خود به تقلید روی آورد؛ گاهی شعار «تهران دوستداشتنی» روی بیلبوردها و اتوبوسها نقش میبندد ولی تجربه روزمره شهروندان چیز دیگری میگوید. نمیتوان از شهری با ترافیک سنگین، آلودگی هوا و پیادهروهای ناایمن انتظار داشت با شعار به برند تبدیل شود.
فاصله از شهروندان: در نگاه بسیاری از مردم، شهرداری نهادی آمرانه است. لحن و رفتار سازمانی آن بیشتر دستوری است تا گفتوگومحور. درحالیکه برند شهری از دل ارتباط زنده و صادقانه با مردم شکل میگیرد، نه از طریق دستور و تابلو. «شهرداری نزدیکترین نهاد به شهروندان است»، اما هنوز در گفتوگو با آنان فاصله دارد.
وقتی شهروند احساس میکند در تصمیمها نقشی ندارد، حس تعلقش از بین میرود. در چنین شرایطی، هر تبلیغ یا کمپین فرهنگی صرفا ظاهرسازی است، نه ساختن معنا.
ارادهای که نیست: مدیریت شهری تهران سالهاست میان «ادارهکردن» و «ساختن» سرگردان است. بسیاری از طرحها به صورت واکنشی اجرا میشوند؛ بدون چشمانداز بلندمدت. درحالیکه شهرهایی مانند استانبول و دوبی توانستهاند با برنامه و اراده، تصویر خود را در جهان تغییر دهند، تهران هنوز درگیر ناترازیها و تصمیمهای مقطعی است. آنچه غایب است، ارادهای جدی برای تحول است. ارادهای برای دیدن و پذیرفتن واقعیتها، برای شنیدن نقدها و اصلاح مسیر. تا زمانی که شهرداری فقط در پی اداره روزمره شهر باشد، هیچ برندی شکل نمیگیرد؛ چراکه برند از باور و چشمانداز ساخته میشود، نه از بودجه و پروژه.
معماری فراموششده: تهران امروز، شهری است با سیمان و بتن فراوان، اما بیچهره. معماری شهری آن بیهویت است؛ خیابانهایش یکدست نیست و نماها و پیادهروها دچار بینظمیاند. کافی است چند متر در خیابان فرشته یا نیاوران راه برویم تا از حجم چالهها، اختلاف سطحها و آشفتگی بصری شگفتزده شویم. شهری که قرار است الگوی پایتختهای جهان اسلام باشد، نمیتواند حتی یک پیادهرو ایمن و زیبا برای شهروندش فراهم کند. این ضعف فقط فنی نیست؛ نشانهای از بیتوجهی به زیبایی، آرامش و شأن شهروند است.
فرصتهایی که از دست میرود: تهران پتانسیلهای بسیاری دارد؛ از موقعیت جغرافیایی گرفته تا بناهای تاریخی، از برج آزادی تا برج میلاد. بااینحال، هیچیک به برند تبدیل نشدهاند. حتی برج میلاد که میتوانست به نماد مدرن تهران بدل شود، گرفتار بوروکراسی و نگاه بسته مدیریتی شد. تولیدکنندگان محلی اجازه نداشتند از تصویر برج برای محصولات یادگاری استفاده کنند مگر با پرداخت هزینههای سنگین؛ درحالیکه در شهرهای موفق، نهادهای شهری مردم را به تکثیر و گسترش نمادها تشویق میکنند. همین نگاه محدود باعث شده فرصتهای فرهنگی و اقتصادی از دست برود. وقتی از نمادها و فضاهای عمومی حفاظت نمیشود، یا در بهترین حالت فقط برای نمایش رسمی به کار میروند، شهر در ذهن مردم «از آنِ دیگران» میشود نه «از آنِ ما».
مدیریت کوتاهمدت، بحران بلندمدت: تهران با مشکلات مزمن زیستمحیطی، ترافیکی و کالبدی روبهرو است؛ اما بخش بزرگی از این مشکلات ریشه در تصمیمهای مقطعی دارد. شهر براساس سود کوتاهمدت توسعه یافته است. رودخانههایی که میتوانستند به محورهای گردشگری و تفریحی تبدیل شوند، پوشانده و به مراکز خرید فروخته شدهاند. چنین رفتارهایی فقط کالبد شهر را تخریب نمیکند؛ اعتماد عمومی را هم فرسوده میکند. وقتی مردم میبینند فضاهای عمومیشان به سود شخصی تبدیل میشود، احساس میکنند شهرشان به آنان تعلق ندارد و شهری که شهروندش احساس تعلق ندارد، هرگز به برند تبدیل نمیشود.
قانون، نظم و فرهنگ شهری: یکی دیگر از ضعفهای تهران، نبود نظم و انضباط شهری است؛ از پارک دوبله تا تخلفات ساختمانی، از بینظمی در تبلیغات تا ضعف آموزش رانندگی؛ همه اینها چهره پایتخت را نازیبا کردهاند. مقایسه با شهرهایی همچون پاریس، لندن یا حتی مکزیکوسیتی نشان میدهد تفاوت اصلی در اراده برای قانونمداری است. پاریس با وجود جمعیت زیاد، نظم خود را حفظ کرده و اجازه نداده ساختوساز بیقاعده چهره تاریخی شهر را از بین ببرد؛ درحالیکه در تهران، برجها در کوچههای ششمتری سر بر میآورند و فشار بر زیرساختها هر روز بیشتر میشود.
شهر بیهویت: بزرگترین درد تهران شاید همین باشد: نبود هویت. اگر چشمانمان را باز کنیم و از پنجره شهری به شهر دیگر منتقل شویم، شاید نتوانیم تشخیص دهیم کجا هستیم. در تهران، نشانی از خودِ شهر باقی نمانده است؛ نه در معماریاش، نه در مبلمان شهری و نه در نشانههای فرهنگیاش. شهرهای دیگر جهان تلاش کردهاند امضایی برای خود بسازند؛ از طراحی خاص ساختمانها تا رنگ، موسیقی، غذا یا حتی لحن رفتار مردم. تهران در این میان هنوز امضا ندارد.
آغاز از شنیدن: با همه این انتقادها، هنوز میتوان امیدوار بود. امید از جایی آغاز میشود که مدیران شهری صدای منتقدان را بشنوند. گفتوگو با متخصصان مستقل، پذیرش نقد و بازنگری در مسیر میتواند تهران را از بنبست بیرون بیاورد. شهر نیاز به ارادهای تازه دارد؛ ارادهای برای دیدن و باورکردن. تا زمانی که تهران خود را باور نکند، هیچکس در جهان آن را باور نخواهد کرد.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.