آواز در خدمت خرد
در تاریخ تمدنهایی که بر ستونهای اندیشه و فرهنگ استوارند، گاه مردانی پدید میآیند که نهتنها در عرصه هنر، بلکه در افق بلند حکمت و خرد، جایگاهی اسطورهگون مییابند. استاد محمدرضا شجریان، خسرو آواز ایران، از آن دسته مردان بود که صدایش نه صرفا نغمهای موسیقایی، بلکه پژواکی از آیین خردورزی، تعهد به مام میهن و تعلق به وجدان جمعی ایرانیان بود.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
در تاریخ تمدنهایی که بر ستونهای اندیشه و فرهنگ استوارند، گاه مردانی پدید میآیند که نهتنها در عرصه هنر، بلکه در افق بلند حکمت و خرد، جایگاهی اسطورهگون مییابند. استاد محمدرضا شجریان، خسرو آواز ایران، از آن دسته مردان بود که صدایش نه صرفا نغمهای موسیقایی، بلکه پژواکی از آیین خردورزی، تعهد به مام میهن و تعلق به وجدان جمعی ایرانیان بود. او نهتنها هنرمند، بلکه حکیم نغمهپرداز بود و موسیقی در دستان او از طربانگیزی به تفکرآفرینی ارتقا یافت. در منظومه حکمت ایرانی، هنر همواره در خدمت تعالی روح انسان بوده است. از نگارگری و خوشنویسی تا شعر و موسیقی، هدف نه سرگرمی، بلکه سلوک بوده است. شجریان با درک عمیق از این سنت، موسیقی را به مقام حکمت بازگرداند. او در انتخاب شعر، دقتی فلسفی داشت و در اجرای آن، وقاری عارفانه. هر بیت، هر تحریر و هر سکوت میان آواز، حامل اندیشهای بود از جنس تأمل، از جنس تعهد و از جنس ایران.
او میدانست که نغمه اگر از سرچشمه خرد تغذیه نکند، به ابتذال میگراید. از اینرو، موسیقی او آیینی بود از حضور، از تعهد و از حکمت. در روزگاری که هنر به ابزار مصرف بدل شده بود، شجریان هنر را به مقام اندیشه بازگرداند و در روزگاری که صدای اعتراض خاموش میشد، صدای مردم شد.
صدای شجریان، بارها و بارها، مایه همدلی ملی شد. در روزهای درد، «ربنا»ی او، نیایش یک ملت بود؛ در روزهای اعتراض، «مرغ سحر»ش، فریاد آزادی. او صدای مردم بود؛ بیآنکه فریاد زند، بیآنکه شعار دهد. صدایش، خود فریاد بود؛ فریادی از جنس خرد، نه هیاهو.
او در بزنگاههای تاریخی، با صدایش حضور داشت؛ حضوری بیادعا اما عمیق. صدای او، صدای وحدت بود؛ وحدتی نه از جنس سیاست، بلکه از جنس فرهنگ. او ملت را در نغمه گرد آورد و این، هنر بزرگ او بود. شجریان، هنرمندی نبود که در سایه طبع و طرب زیسته باشد؛ او مجاهدی بود در میدان فرهنگ، در سنگر زبان و در جبهه خرد. مجاهدت او نه با شمشیر، بلکه با نغمه بود؛ نغمهای که در برابر فراموشی ایستاد، در برابر ابتذال مقاومت کرد و در برابر تحریف، حقیقت را آواز کرد. او به جوانان آموخت هنر، تعهد است و به هنرمندان آموخت شأن هنر، در صداقت و در حکمت است. او در برابر تحریف ایستاد، در برابر فراموشی مقاومت کرد و در برابر ابتذال، شأن هنر را پاس داشت. و این میراث، امروز در نسل جدید موسیقیدانان، در خانههای ایرانی و در حافظه فرهنگی این سرزمین، جاری است. شجریان را باید در افق بلند تمدن ایرانی نگریست؛ نهفقط بهمثابه هنرمند، بلکه بهمثابه حافظِ وجدان فرهنگی. او در کنار فردوسی، حافظ و سعدی، حلقهای است از زنجیره خرد ایرانی؛ زنجیرهای که زبان، نغمه و اندیشه را به هم پیوند میزند.
آرامگرفتن او در کنار آرامگاه حکیم توس، نماد این پیوند است؛ پیوندی میان حماسه و نغمه، میان خرد و احساس، میان تاریخ و هنر. توس، اکنون مأوای دو حکیم است: یکی حکیم زبان، دیگری حکیم آواز. و این همنشینی، نماد پیوند خرد و احساس، تاریخ و هنر و زبان و نغمه است.
شجریان، فرزند ایران بود؛ نهفقط از حیث تولد، بلکه از حیث تعهد. او به مام میهن عشق میورزید؛ عشقی از جنس خرد، نه از جنس شعار. او ایران را در شعر میجست، در نغمه میخواند و در منش هنریاش تجلی میداد. او به خرد جمعی ایرانیان تعلق داشت و صدایش، پژواک این خرد بود. او از دل مردم میخواند، برای جان مردم میخواند و با مردم میزیست. و این تعلق، راز جاودانگی اوست. در ایام پنجمین سالگرد درگذشت استاد محمدرضا شجریان، باید نهفقط به یادش باشیم، بلکه با صدایش زندگی کنیم. باید نغمهاش را بشنویم، شعرش را بفهمیم و راهش را ادامه دهیم. زیرا صدای شجریان، صدای جان ایران است و این صدا هرگز خاموش نمیشود. او در تاریخ، در فرهنگ و در جان ایرانیان جاودانه است و هر نسلی که به دنبال معنا در هنر باشد، صدای او را خواهد شنید؛ صدایی از جنس حکمت، از جنس عشق و از جنس حماسه ایران.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.