محوریت محله در اداره کشور
نسخه قدیمی برای دردهای جدید؟!
در فرهنگ ایرانی، «محله» فقط یک نشانی پستی نبود؛ یک زیستجهان بود. محلهها بازارچه داشتند، مسجد و حمام و قهوهخانهشان رونق داشت، بچهها در کوچهها با هم بزرگ میشدند و همسایهها پشت و پناه یکدیگر بودند. هنوز هم وقتی از قدیمیهای تهران یا تبریز بپرسید، با غرور از «محلهشان» حرف میزنند.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
محله؛ ریشهای که فراموش شد
در فرهنگ ایرانی، «محله» فقط یک نشانی پستی نبود؛ یک زیستجهان بود. محلهها بازارچه داشتند، مسجد و حمام و قهوهخانهشان رونق داشت، بچهها در کوچهها با هم بزرگ میشدند و همسایهها پشت و پناه یکدیگر بودند. هنوز هم وقتی از قدیمیهای تهران یا تبریز بپرسید، با غرور از «محلهشان» حرف میزنند. اما این ریشهها در دهههای اخیر آرامآرام فراموش شد. برجها بالا رفتند، خیابانها عریض شدند، شهرها بیهویت شدند و همسایهها دیگر حتی اسم یکدیگر را هم نمیدانند. جامعهای که زمانی «محلهمحور» بود، حالا گرفتار بیمحلی و بیاعتمادی شده است. در چنین فضایی است که رئیسجمهور مسعود پزشکیان بار دیگر پرچم «محلهمحوری» را بلند کرده و تأکید میکند که اداره کشور و شهرها باید از سطح محله آغاز شود. چرا دوباره محله؟ زیرا محله قلب تپنده شهر است. محلهها اگر زنده باشند، میتوانند:
امنیت اجتماعی را تقویت کنند
سرمایه اجتماعی تولید کنند
هزینههای اداره شهر را کاهش دهند
و حتی در مدیریت بحرانها کمککار دولت باشند.
نمونه روشنش را در تهران میتوان دید؛ در محلهای مثل نازیآباد، همبستگی اجتماعی هنوز پررنگ است، اما در مناطقی همچون خاکسفید یا جنوب کرج، بیتوجهی به محله به حاشیهنشینی و آسیبهای اجتماعی انجامیده است.
تجربههای نیمهکاره ایران
محلهمحوری البته حرف تازهای در ایران نیست. شورایاریها در تهران، خانههای محله و حتی برنامههای مشارکتی شهرداریها همگی تلاشی برای بازگرداندن نقش محله بودند. اما چرا موفق نشدند؟
1. اختیارات محدود: تصمیمگیری همچنان در دست شهرداری یا وزارتخانهها بود.
2. بودجه ناکافی: محلهها پولی برای اجرای طرحها نداشتند.
3. موازیکاری نهادی: بسیج، شهرداری، شورا و NGOها هرکدام ساز خود را میزدند.
4. بیاعتمادی مردم: شهروندان احساس میکردند حضورشان در این نهادها تأثیری ندارد.
نتیجه این شد که محلهمحوری در ایران بیشتر روی کاغذ باقی ماند تا در زندگی واقعی مردم.
جهان چه میگوید؟
کافی است نگاهی به تجربه کشورها بیندازیم:
ژاپن: هر محله صندوق مالی دارد؛ مردم تصمیم میگیرند پول مالیات در چه پروژهای خرج شود.
سوئد: شوراهای محلی اختیار دارند درباره آموزش، فرهنگ و خدمات عمومی تصمیم بگیرند.
آلمان و هلند: بودجه شفافی به محله داده میشود و مردم بر خرج آن نظارت مستقیم دارند.
کره جنوبی: صندوقهای مشارکتی محلی راه افتاده و مردم در مدیریت مالی آن سهم دارند.
راز موفقیت این کشورها سه چیز است: اختیار واقعی، شفافیت مالی و اعتماد عمومی. چیزی که در ایران اغلب غایب است.
ایران امروز؛ فرصت یا توهم؟
اینجا پرسش اصلی پیش میآید: آیا محلهمحوری در ایرانِِ امروز شدنی است؟
از منظر اجتماعی: هنوز در برخی محلهها سرمایه اجتماعی بالاست، اما فردگرایی، مهاجرتهای بیبرنامه و شکاف طبقاتی تهدید جدی است.
از منظر سیاسی: تمرکز قدرت در مرکز، بزرگترین مانع است. بدون تفویض اختیار واقعی، محلهمحوری توهمی بیش نخواهد بود.
از منظر اقتصادی: بحران مالی کشور اجازه نمیدهد منابع بهراحتی به محلهها واگذار شود، اما تجربه نشان داده خیرین محلی و صندوقهای مشارکتی میتوانند بخشی از بار را به دوش بکشند.
از منظر فناوری: فرصت بزرگی در دستان ماست. اپلیکیشنها و سامانههای شفافیت میتوانند محله را به یک «شبکه زنده» تبدیل کنند.
چه باید کرد؟
برای اینکه محلهمحوری از شعار به عمل برسد، چند گام ضروری است:
1. قانون و سند ملی: چارچوبی مشخص که نهادهای مختلف را از موازیکاری بازدارد.
2. بودجه مستقل برای محلهها: با اختیار مصرف در همان سطح محلی.
3. اجرای پایلوت: در چند محله منتخب با نظارت رسانهها و دانشگاهها.
4. توانمندسازی انجمنها: نهادهای مردمی واقعی، نه فرمایشی.
5. فناوری و شفافیت: سامانهای که هر شهروند بتواند دخلوخرج محلهاش را ببیند.
6. بومیسازی تجربه جهانی: کپیبرداری کافی نیست، باید نسخه ایرانی طراحی شود.
آینده از دل محله میگذرد
محله در ایران ریشهای عمیق دارد؛ ریشهای که اگر دوباره آبیاری شود، میتواند جان تازهای به شهرها بدهد. اما اگر محلهمحوری باز هم در سطح شعار بماند، یک فرصت تاریخی دیگر از دست خواهد رفت. واقعیت این است که آینده حکمرانی شهری در ایران نه در ساختمانهای عریض و طویل وزارتخانهها بلکه در کوچههای باریک محلهها رقم میخورد. چنین به نظر میرسد که محله اگر زنده شود، ایران را دوباره زنده میکند.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.