|

داغی که قتل مهرجویی بر دل سینما گذاشت

آن روز خیابان منتهی به تالار وحدت مملو از جمعیتی بود که برای تشییع پیکر دو نفر از اهالی سینما آمده بودند؛ تشییع داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر. مردم با بهت و حیرت ایستاده بودند.

داغی که قتل مهرجویی بر دل سینما گذاشت

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

آن روز خیابان منتهی به تالار وحدت مملو از جمعیتی بود که برای تشییع پیکر دو نفر از اهالی سینما آمده بودند؛ تشییع داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر. مردم با بهت و حیرت ایستاده بودند. مراسم را بهرام رادان اداره می‌کرد. این‌همه چهره گریان را به‌ندرت می‌توان در جمعی دید. مسعود کیمیایی، بهمن فرمان‌آرا، فرامرز قریبیان، پارسا پیروزفر، حسن پورشیرازی، جعفر پناهی، مهران مدیری، رخشان بنی‌اعتماد، گلاب آدینه و... سر بر گریبان بودند و تلاش می‌کردند.

مانی حقیقی، امین حیایی و پژمان بازغی به دیوار تکیه داده بودند. اشک‌های مونا مهرجویی پایانی نداشت، هرچند وقتی او را به بالای صحنه صدا کردند، خیلی محکم سخن گفت. وقتی علی مصفا و رضا درمیشیان با شکسته‌ترین حالت انسانی تابوت مهرجویی و محمدی‌فر را به میان جمع آوردند، اشک‌ها سرازیر شد. تالار وحدت هیچ‌گاه شاهد این‌همه غم و درد هنرمندان نبود. کمی قبل‌تر نیز پیکر یکی دیگر از اهالی سینما یعنی کیومرث پوراحمد را تشییع کرده بودند، اما انگار اهالی هنر و سینما با خود فکر می‌کردند نفر بعدی این فهرست چه کسی خواهد بود. بیتا فرهی نیز خیلی زود به جمع رفتگان پیوست.

برخی فکر می‌کنند بازیگر فیلم‌های بانو و هامون فیلم‌های مهرجویی که سراسیمه از فرانسه به ایران بازگشت، نتوانست این داغ را تحمل کند. این قتل، موجی از خشم، اندوه و پرسش را در جامعه هنری و روشنفکری ایران برانگیخت.  در آن زمان، خانه سینما از تعطیلی سراسری پروژه‌های سینمایی هم‌زمان با تشییع خبر داد و انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران‌ در بیانیه‌ای تأکید کرد: «این نه تسلیت، بلکه اعلام خشم است... . چه کسی این میزانسن هولناک را چیده؟». در کنار این، صداوسیما هم بیانیه‌ای رسمی صادر کرد و از «ضایعه‌ای دردناک» سخن گفت، اما سابقه‌ شکایت‌های متعدد مهرجویی از عملکرد این نهاد، از‌جمله پخش بدون اجازه آثارش و بایکوت پروژه‌هایش، این همدردی رسمی را در نظر بسیاری‌ متناقض و بی‌مقدار جلوه داد.

حالا نزدیک دو سال از 22 مهرماه 1402 که اعلام شد داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر به قتل رسیدند، گذشته است؛ اتفاقی که جامعه هنری و مردم را هم‌زمان تکان داد. در‌حالی‌که سؤال‌های بسیاری مطرح بود، اعلام شده روند قضائی به پایان رسیده است. دخترش از بخشیدن قصاص خبر داده است. 500 نفر از اهالی هنر و فرهنگ درخواست کرده بودند که اعدام انجام نشود و خانواده نیز خود بر این اعتقاد بودند.

اولیای‌دم، با گذشت از قصاص، تنها بر یک خواسته پافشاری می‌کنند: «کشف حقیقت». در همین زمینه نوبان فشندی، وکیل مادر محمدی‌فر، بارها تأکید کرده است که انگیزه‌های ارائه‌شده برای چنین جنایتی «هیچ تناسبی با شدت آن ندارد» و حقیقت، آن‌گونه که باید، کشف نشده است. به گفته او، مجازات مباشر، بدون شناسایی مسبب یا محرک اصلی، نه‌تنها ناقص، بلکه گمراه‌کننده است. از‌جمله نکاتی که هنوز هم روشن نشده، نوع پوشش داریوش مهرجویی در لحظه مرگ است. گفته می‌شود او لباسی بر تن داشت که معمولا در خانه نمی‌پوشیده. این مسئله پرسش‌هایی درباره زمان دقیق ورود به خانه یا اتفاقات پیش از قتل را تقویت کرده است.

داریوش مهرجویی یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌سازان تاریخ سینمای ایران بود که همواره از زندگی گفت و مرگ، آن‌هم چنین مرگی، قبایی نبود که به تنِ کسی چون او دوخته شده باشد. مهرجویی طی چندین دهه فیلم‌سازی، از فقر، فروپاشی طبقه متوسط‌ و بحران هویت روشنفکران گفت و هر‌چه ساخت، بر دل نشست. او بخشی از تاریخ سینمای ایران و مهم‌تر از آن بخشی از هویت فرهنگی این سرزمین بود و قتلش، تباهی بخشی از میراثِ فرهنگی یک سرزمین. «گادفری چشایر»، منتقد آمریکایی که آشنایی کاملی با سینمای ایران دارد، پس از مرگ او نوشت: «وقتی در اواخر دهه ۹۰ شروع به رفتن به ایران کردم، مهرجویی، عباس کیارستمی و محسن مخملباف، کارگردانانی بودند که بیشترین زمان را با آنها گذراندم و شخصا با آنها آشنا شدم. هر سه نفر خوش‌مشرب، مهربان و میهمان‌نوار بودند، اما مهرجویی از جهاتی ساده‌ترین فرد برای تعامل بود، زیرا انگلیسی‌اش بی‌نقص بود. متوجه شدم که او در موضوعات بی‌شماری به‌طور گسترده مطالعه می‌کند، بنابراین ما علاوه بر سینما درباره چیزهای زیادی صحبت کردیم. به دوستان گفتم که مهرجویی با موهای تیره ژولیده و عینک آفتابی‌اش، من را یاد «لو رید»، موسیقی‌دان و ترانه‌نویس معروف آمریکایی، می‌اندازد.

«دزدان دوچرخه» ساخته «دسیکا» فیلمی بود که علاقه او را در جوانی به سینما برانگیخت. او در ۱۹‌سالگی برای تحصیل در رشته سینما در دانشگاه کالیفرنیا ثبت‌نام کرد اما به‌سرعت ناامید شد. در‌حالی‌که او می‌خواست درباره «آنتونیونی» و «گدار» بیاموزد، می‌گفت که استادانش از آن دسته افرادی بودند که خودشان نتوانستند در هالیوود حضور داشته باشند، اما فضای گندیده هالیوود را وارد کلاس کردند و آن را به ما تحمیل می‌کردند. او که منزجر شده بود، رشته خود را به فلسفه تغییر داد».

او در بازگشت به ایران، اولین فیلم بلند خود را ساخت؛ یک فیلم بلند که در گیشه موفق نشد اما به دلیل پیچیدگی فنی‌اش مورد توجه قرار گرفت. مهرجویی فردی بود که با «زبان سینما» آشنایی کامل داشت و به کوچک‌ترین جزئیات در یک تولید توجه کرده است. این مهارت را می‌توانید در فیلم «گاو» ببینید؛ فیلمی که در سال ۱۹۶۹ به نظر می‌رسد (همراه با «قیصر» مسعود کیمیایی) آغازگر دهه‌ فراخلاقیت موسوم به موج نو‌ ایرانی (1969-۱۹۷۹) است. به قول خسرو شکیبایی، آقای مهرجویی (که هیچ‌‌وقت نام مهرجویی را بدون پیشوند آقا نمی‌آورد) نمونه خوب، درست و سالمی برای سینماگران کشور است که هم در فرایند تولید و هم در زندگی شخصی می‌توانند به این مشی حرفه‌ای ورود کنند و مانند این هنرمند سرشناس، سینما را به حاشیه و مسائل فرعی دیگر ترجیح نداده و همواره به کاوش در بطن مفهوم هستی و جریان سیال زندگی مشغول باشند.

احمد طالبی‌نژاد کارنامه‌ داریوش مهرجویی را سرشار از فیلم‌هایی دانسته که سینمای ایران باید به داشتن‌شان ببالد. به گفته‌ او، گرچه چند فیلم نه‌چندان موفق نیز در آثار متأخر مهرجویی دیده می‌شود، اما این ضعف‌ها بیشتر ناشی از بالا‌رفتن سن یا شرایط دشوار فرهنگی و اجتماعی دوران بودند و چیزی از جایگاه درخشان او در تاریخ سینما نمی‌کاهند. مهرجویی فقط فیلم‌ساز نبود، روشنفکر و اندیشمند بود. او از بنیان‌گذاران کانون سینماگران پیشرو بود، یکی از فیلم‌سازان برجسته ایران بود و از چهره‌های اصلی موج نو‌ سینمای ایران. او می‌نوشت و ترجمه می‌کرد.

فیلم گاو او بود که توانست سینما را در بعد از انقلاب از حذف و تعطیلی نجات دهد. بسیاری از بازیگران سینمای ایران با او همکاری کردند و در فیلم‌هایش نقش داشتند و این خاطره خوش باعث غرورشان بود. فهرست جوایزش از برلین تا ونیز را در بر می‌گرفت. هر فیلم او یک اتفاق بود. مگر می‌شد کسی سینمای ایران را دنبال کند اما هامون، مهمان مامان، بانو، سارا، پری، درخت گلابی و... را ندیده باشد. هرچند فیلم‌های آخر او مانند لامینور، اشباح و... چندان به مذاق منتقدان خوش نیامده بود، اما او کسی بود که سینمای ایران را با وجه روشنفکری درآمیخت. یادش گرامی. هرچند به نظر می‌رسد صدور حکم نهایی بدون پاسخ به هیچ‌کدام از ابهامات، سبب شود تا برای همیشه یک زخم باز و عمیق در حافظه جمعی سینمای ایران نقش بندد؛ زخمی که با هر یادآوری، هر مرور آثار و هر بازخوانی، تازه‌تر می‌شود. افکار عمومی همچنان در پی روشن‌شدن تاریکی‌های پنهان این جنایت هستند‌.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.