پژوهشگران و متخصصان علوم اجتماعی درباره شکافهای عمیق جامعه گفتوگوی جمعی و نهادهای میانجی که بیاثر شدهاند، سخن گفتند
گرفتار ترس جمعی
جامعه ایرانی هنوز امید دارد. با وجود رنجهای عمیق اجتماعی که زندگی روزمره مردم را تحت تأثیر قرار میدهد و در لایههای پنهانش ناامیدی موج میزند، همچنان بیمی همراه با امید به آینده آنهم برای تحول دیده میشود. نشست بیم و امیدهای جامعه ایران که در انجمن علمی دانشجویی جامعهشناسی دانشگاه تربیتمدرس برگزار شد، دقیقا به همین موضوع پرداخت که بیم و امید، دوگانهای است که بهتنهایی بیانگر شرایط روانی در ایران، اضطراب و البته روزنههای پنهان امید برای تحول است.


نسترن فرخه: جامعه ایرانی هنوز امید دارد. با وجود رنجهای عمیق اجتماعی که زندگی روزمره مردم را تحت تأثیر قرار میدهد و در لایههای پنهانش ناامیدی موج میزند، همچنان بیمی همراه با امید به آینده آنهم برای تحول دیده میشود. نشست بیم و امیدهای جامعه ایران که در انجمن علمی دانشجویی جامعهشناسی دانشگاه تربیتمدرس برگزار شد، دقیقا به همین موضوع پرداخت که بیم و امید، دوگانهای است که بهتنهایی بیانگر شرایط روانی در ایران، اضطراب و البته روزنههای پنهان امید برای تحول است.
در این نشست پژوهشگران و متخصصان جامعهشناس مانند هادی آقاجانزاده، اعظم خاتم، آرمان ذاکری، مارال لطیفی و مهدی یوسفی حضور داشتند. این سخنرانها سعی کردند تحلیلهای عمیقی از امروز جامعه ایران ارائه دهند که به شکلی با روزمره و اخبار رسانهها گره خورده که به نظر برخی افراد، افقی مبهم و چندلایه از آینده را به نمایش گذاشته است.
از تحلیل ساختار تا ظرفیتهای جامعه
نخستین سخنران نشست، هادی آقاجانزاده، استاد جامعهشناسی و پژوهشگر تحولات اجتماعی بود که صحبتهای خود را با تأکید بر ضرورت تحلیل در سطح کلان آغاز کرد. او تأکید کرد برای درک جامعه ایران باید به پیوند میان ساختارهای رسمی و نیروهای اجتماعی نگریست. آقاجانزاده در بخشی از صحبتهایش گفت: «ما در جامعهای زیست میکنیم که چند دهه بحران را تجربه کرده و هنوز سرپا ایستاده است. این خود نشانهای از ظرفیتهای نهفته و پویای آن است؛ اما ایستادن بهتنهایی کافی نیست.
پرسش اصلی این است که آیا این ایستادگی به گشایش میانجامد یا به فرسایش؟». او در ادامه به ضعف نهادهای میانی همچون احزاب، انجمنها، رسانههای مستقل و نهادهای مدنی اشاره کرد و ادامه داد: «جامعه ایران دچار شکافهایی عمیق میان سطوح بالا و پایین ساختار اجتماعی است. نهادهای میانجی که باید حامل صدای جامعه باشند، یا تضعیف یا به دالانهایی بیاثر بدل شدهاند». بااینحال، این جامعهشناس از امید در جامعه هم سخن گفت: «امید در رفتارهای خودجوش اجتماعی، همبستگیهای کوچک و کنشهای غیررسمی قابل مشاهده است. بنابراین میتوان گفت که زندگی اجتماعی پنهان را باید مهمترین بستر بازسازی سرمایه اجتماعی دانست».
آقاجانزاده با اشاره به تجربه زیسته خود توضیح داد: «جامعهشناس باید «در میانه» قرار گیرد؛ در فاصله میان یأس و امید، میان فردگرایی و جمعگرایی. در واقع جامعهشناس نباید بیطرف بماند، بلکه باید همدلانه در برابر مردم موضع بگیرد. با این حساب، از نظر من باید رنج را درهمتنیدگی با گفتمان رهایی فهم کرد و آن را «حقیقیترین واقعیت اجتماعی» خواند. پس میتوان با ارجاع به رنجهایی مانند خشونت جنسی، تبعیض قومی یا نابرابریهای اقتصادی، بر ضرورت دیدن این رنجها در دل واقعیت اجتماعی تأکید کرد. میتوانم بگویم که به باور من، جامعه ایران امروز، جامعهای «سقوطکرده» است؛ اما این سقوط میتواند فرصتی برای بازاندیشی و احیای حیات اجتماعی باشد».
بحران در بطن زندگی روزمره
اعظم خاتم، سخنران دیگر این برنامه که به عنوان پژوهشگر و جامعهشناس حضور داشت، در میان صحبتهای خود با تکیه بر تجربه زیسته شهروندان سعی کرد بحران را نه در آمار و شاخصهای کلان، بلکه در قلب زندگی روزمره دنبال کند. او در جایی از صحبتهای خود تأکید کرد: «بحرانهای عمیق زمانی شکل میگیرند که مردم نتوانند برای فردای خود برنامهریزی کنند؛ زمانی که آینده تیره و تخیل جمعی ضعیف میشود». خاتم بر تجربههای جنسیتی و طبقاتی در مواجهه با بحرانها تأکید ویژهای داشت و گفت: «زنان، بهویژه زنان سرپرست خانوار، در خط مقدم ناپایداری اجتماعی قرار دارند. آنها در تلاش برای حفظ خانواده، مراقبت از فرزندان و همزمان تأمین معاش، تحت فشارهای مضاعف قرار دارند، اما کمتر در سیاستگذاریها دیده میشوند».
این پژوهشگر در بین صحبتهای خود به فرسودگی اجتماعی اشاره کرد و درباره آن توضیح داد: «فرسودگی اجتماعی مفهومی است که در آن، جامعه در سطحی پنهان دچار تحلیل نیرو و امید میشود». به اعتقاد او، گاه جامعهای که به ظاهر آرام است، در زیر پوست خود فروپاشیده است؛ نه در شکل، بلکه در معنا. این جامعهشناس شهری، با تمرکز بر تجربهزیسته زنان در شهر، مفهوم «ترس» را کلیدیترین عامل شکلدهنده رابطه زنان با فضاهای شهری دانست. این جامعهشناس اضافه کرد: «با اشاره به رشد روزافزون احساس ناامنی، باید حضور فزاینده ابزارهای کنترل اجتماعی و خشونت در فضاهای عمومی را به نقد کشید. به باور من در سالهای اخیر ترس و احساس ناامنی که پیشتر تجربهای شخصی بود، اکنون به تجربهای عمومی بدل شده؛ ترسی جمعی که ناشی از فقر، خشونت، بیثباتی اقتصادی و آینده مبهم است».
تحولات نسلی و افول مشارکت سیاسی
سخنران دیگر این برنامه، آرمان ذاکری، جامعهشناس حوزه جوانان و استاد دانشگاه علامه طباطبایی بود که سخنان خود را بر محور دگرگونیهای نسلی متمرکز کرد. این جامعهشناس در صحبتهایش نسل جدید را نهتنها از نظر سنی، بلکه از منظر سبک زندگی، ذهنیت و شیوه رابطه با جامعه متفاوت دانست و در ادامه توضیح داد: «نسل امروز، برخلاف نسلهای پیشین، سیاست را نه راهی برای رهایی، بلکه منبع اضطراب میبیند. آنها با سیاست رسمی فاصلهگذاری کردهاند و در عوض به زیست فردی، کنشهای شبکهای و بازتعریف معانی فردی از موفقیت و بقا روی آوردهاند». ذاکری در ادامه با اشاره به رشد پدیدههایی همچون مهاجرت، تحصیل در خارج، کنشگری آنلاین و اشتغال در اقتصاد دیجیتال اضافه کرد: «این مسیر نشانهای از امید است نه انفعال؛ بازتابی از واقعگرایی سرد نسل جدید است؛
نسلی که نمیخواهد قربانی شود». این جامعهشناس در بخش دیگری از صحبتهایش در مورد نسل جوانان امروز با تأکید و هشدار گفت: «اگر نهادهای سیاسی و فرهنگی نتوانند با این نسل گفتوگو کنند، شکاف میان نسلها به بحرانی جدی تبدیل خواهد شد». ذاکری ادامه داد: «باید بر ضرورت بازاندیشی در نسبت میان علم جامعهشناسی و تغییر اجتماعی از نوعی بحران در نقش روشنفکری جامعهشناسان پرداخت. باید توجه کرد که مطالبهگری از سوی جامعه نسبت به جامعهشناسان بهدرستی شکل نگرفته و دانش جامعهشناسی هنوز به شیوهای مؤثر در سطح عمومی وارد نشده است». همچنین ذاکری با نگاهی انتقادی به عملکرد انجمنهای علمی دانشجویی در ایران، از «انجماد فضاهای اجتماعی» گفت و تأکید کرد که برای برونرفت از وضعیت فعلی، جامعهشناسی باید مسئولیتپذیر و مشارکتجو باشد.
نابرابری بهمثابه تهدید بنیادین
مارال لطیفی، پژوهشگر حوزه اجتماعی، سخنران دیگری بود که نگاه خود را معطوف به مسئله نابرابری ساختاری در جامعه ایران کرد. او در ابتدای صحبتهای خود گفت: «نابرابری فقط شکاف درآمدی نیست، بلکه به معنای نابرابری در دسترسی به امکانات، فرصتها، صداداشتن و دیدهشدن است». لطیفی در بخش دیگر صحبتهایش تأکید کرد که در سالهای اخیر، نابرابری نهتنها کاهش نیافته، بلکه چهره پیچیدهتری به خود گرفته است: «ما با شکافهایی مرکب مواجهیم؛ همچون شکاف طبقاتی، جنسیتی، قومی و جغرافیایی. این شکافها همدیگر را تقویت و انسجام اجتماعی را تهدید میکنند».
این پژوهشگر حوزه اجتماعی در بخش دیگری از سخنان خود به «حاشیهنشینی» به عنوان یک روند رو به رشد اشاره کرد و گفت: «سکوت سیاستگذاری در برابر فقر شهری و نابرخورداری میتواند به شکلگیری نوعی خشم اجتماعی منجر شود که در آینده نمودهای تندتری خواهد داشت». لطیفی، این پژوهشگر دکترای جامعهشناسی، به مفهوم امید در جامعه ایران میپردازد که این کلمه با پیچیدگیهای بسیاری در حال حاضر همراه است و از بُعد فردی و اجتماعی نگاههای متفاوتی به آن وجود دارد: «باید امید را امری جمعی و ساختاری خواند. برخلاف تصور رایج، امید نه یک احساس فردی، بلکه پدیدهای اجتماعی است. بااینحال، با اشاره به شکاف میان سوژهها در جامعه ایران، باید گفت این شکاف نهفقط نتیجه نابرابری اقتصادی، بلکه محصول ناهمزمانی در امر امید است. به باور من، زمانی میتوان از امید سخن گفت که امکان شکلگیری «ما»ی جمعی فراهم شده باشد؛ مایی که به باهمبودن، گفتوگو و عمل جمعی باور در جامعه باور داشته باشد».
بازیابی اعتماد؛ پیششرط تحول
آخرین سخنران این نشست، مهدی یوسفی، جامعهشناس و محقق اندیشه سیاسی، بحثی بنیادین را درباره اعتماد اجتماعی مطرح کرد. او معتقد بود بحران در ایران بیش از آنکه بحران کارآمدی یا مشروعیت باشد، بحران اعتماد است. این جامعهشناس در ادامه صحبتهای خود اضافه کرد: «در جامعهای که اعتماد افقی و عمودی تضعیف شده، امکان گفتوگو، مصالحه و تحول از بین میرود. اعتماد، پیششرط همه پروژههای توسعه است و فقدان آن میتواند هر طرحی را بیاثر کند». یوسفی در بخش دیگر از سخنان خود بر اهمیت شفافیت، صداقت و مشارکت واقعی تأکید کرد و افزود: «اعتماد تنها از طریق تصمیمهای عقلانی بازسازی نمیشود، بلکه نیازمند تجربه زیسته مردم است.
مردم باید ببینند که سخنشان شنیده میشود، حضورشان معنا دارد و زندگیشان بهبود مییابد. تا وقتی شهروندان احساس کنند تنها نظارهگر هستند و نه مشارکتکننده، هیچ امید پایداری شکل نخواهد گرفت». یوسفی با تأکید بر نقش احساس خطر در فهم وضعیت کنونی جامعه گفت: «ما نباید صرفا در پی سنجش آماری خطر باشیم، بلکه باید با خود احساس خطر مواجه شویم. این احساس، امروز در حال کشتن باورها، افکار و زندگیهاست». او با نگاهی انتقادی به جایگاه کنونی علوم اجتماعی در ایران افزود: «علوم اجتماعی ما عمدتا در موقعیت پیشبینی و تحلیل آماری متوقف ماندهاند؛ درحالیکه ما نیازمند مواجهه مستقیم با واقعیت عینی رنج هستیم، نه صرفا بازتولید مفاهیم کلی و تکراری». این جامعهشناس با اشاره به پیوندهای جدید اجتماعی که در جریان اعتراضات اخیر شکل گرفت، اضافه کرد: «خیابان، واقعیت ماست. همانهایی که امروز ممکن است علیه شما بایستند، در مهر ۱۴۰۱ کنار شما شعار میدادند.
ما با یک وضعیت پیچیده مواجهیم که در آن باید دعوا کرد، باید به رسمیت شناخت که بحران هم درونی است و هم بیرونی». یوسفی در بخش دیگر صحبتهایش به تحولات تاریخی ایران پرداخت: «برخی هراسهای امروز ما، ازجمله ترس از تجزیه یا نابودی دین، ریشههایی قدیمی دارند. در دوره مظفرالدینشاه، هراس از بینظمی با مفهوم جمهوریهراسی گره خورد؛ آنچنان که جمهوریخواهی با خشونت، بینظمی و تهدید به نظم سیاسی معنا میشد. بااینحال باید اشاره کرد که ترس از نابودی دین و به حاشیه رفتن علما، در دورههای مختلف تاریخی، به شکلهای گوناگون بروز کرده است.
اما امروز، این ترسها در قالبی جدید به سراغ ما آمدهاند؛ یعنی زن به عنوان نماد تهدید و مرد به عنوان ناجی نظم و ناموس. همین ساخت، تقسیم کار ملی جدیدی تولید کرده که جان انسانها را در نقاط مختلف کشور، با قیمتهای متفاوت مبادله میکند؛ یعنی در سیستانوبلوچستان قیمت جان کمتر از جایی مثل تهران است. آنچه در بطن وقایع اخیر وجود دارد، نوعی «بازی مرگ» است. همه میدانیم در تهران مرگ گرانتر از بلوچستان است. این همان بازی مبادلهپذیری مرگ است که در آن، وطن یا توسعه، بهای مرگ را تعیین میکنند».
این سخنران همچنین تأکید کرد که برخی نهادهای روشنفکری و آکادمیک از درک و لمس واقعیت فاصله گرفتهاند: «برای پژوهش درباره رنج، چارچوب نظری نو کافی نیست؛ باید به رنج نزدیک شد. ما هنوز به زندگی عادی، به دادخواهی، به دردهای ملموس مردم توجه جدی نکردهایم». در پایان این برنامه، یوسفی به بحران مشروعیت کارایی ساختار سیاسی همچون مقوله اصولگرا و اصلاحطلبی اشاره کرد و گفت: «آنچه امروز ما را به هم متصل میکند، الزاما ایدئولوژی یا ساختار حزبی نیست، بلکه تجربهای مشترک از رنج، خشم، سرکوب و امیدهای شکستخورده است.
ما نیازمند نامگذاریهای جدید، روایتهای تازه و نزدیکشدن به وضعیت عینی مردم هستیم». نشست انجمن علمی جامعهشناسی دانشگاه تربیتمدرس فرصتی بود برای نگریستن به جامعه ایران نه از منظر بحرانهای ناگهانی، بلکه از چشمانداز روندهای عمیق. در این نشست، واژه «امید» به عنوان امکان بازیابی توان کنشگری در دل تاریکیهای انباشته مطرح شد. نشست «بیم و امیدهای جامعه ایران» نشان داد که جامعهشناسی، اگرچه ممکن است در ظاهر از فرایندهای سیاستگذاری رسمی دور باشد، اما میتواند نقشی کلیدی در بازکردن چشماندازها، شنیدن صداهای فراموششده و ساختن زبان مشترک برای فهم اکنون و آینده ایفا کند.