• ایمالز جستجوگر کالا
  • |

    درباره کتاب «عصر انقلاب: اروپا 1789-1848»

    انقلابی‌ترین نیم‌قرن تاریخ

    اریک هابسبام (۹ ژوئن ۱۹۱۷–۱ اکتبر ۲۰۱۲) تاریخ‌نگار انگلیسی در «عصر انقلاب: اروپا 1789-1848» که اولین جلد یک سه‌گانه شامل دو جلد دیگر یعنی «عصر سرمایه: 1848-1875» و «عصر امپراتوری: 1875-1914» است، نگاهی به سرآغاز این قرن طولانی دارد. کتاب «عصر انقلاب» تغییر جهان را در فاصله‌ سال ۱۷۸۹ تا ۱۸۴۸ پی می‌گیرد اما به تعبیر هابسبام، تا جایی که سبب‌ساز آن انقلاب 1789 فرانسه و هم‌زمان با آن انقلاب صنعتی انگلستان باشد، یعنی انقلاب دوگانه؛ دوره‌ای از تاریخ که به‌ گفته هابسبام، جهان بر مبنایی اروپایی یا بهتر بگوییم بر مبنایی فرانسوی-بریتانیایی دگرگون شد.

    انقلابی‌ترین نیم‌قرن تاریخ

    جواد لگزیان

     

    اریک هابسبام (۹ ژوئن ۱۹۱۷–۱ اکتبر ۲۰۱۲) تاریخ‌نگار انگلیسی در «عصر انقلاب: اروپا 1789-1848» که اولین جلد یک سه‌گانه شامل دو جلد دیگر یعنی «عصر سرمایه: 1848-1875» و «عصر امپراتوری: 1875-1914» است، نگاهی به سرآغاز این قرن طولانی دارد. کتاب «عصر انقلاب» تغییر جهان را در فاصله‌ سال  ۱۷۸۹ تا ۱۸۴۸ پی می‌گیرد اما به تعبیر هابسبام، تا جایی که سبب‌ساز آن انقلاب 1789 فرانسه و هم‌زمان با آن انقلاب صنعتی انگلستان باشد، یعنی انقلاب دوگانه؛ دوره‌ای از تاریخ که به‌ گفته هابسبام، جهان بر مبنایی اروپایی یا بهتر بگوییم بر مبنایی فرانسوی-بریتانیایی دگرگون شد.

    هابسبام در نگرش تاریخی خود معتقد است کلمات گواه‌هایی‌ هستند غالبا گویاتر از اسناد: چند کلمه‌ انگلیسی را ملاحظه کنیم که اساسا در دوره‌ شصت‌ساله‌ بررسی‌شده این کتاب ابداع شدند یا معانی مدرن‌شان را یافتند. این کلمات‌ ازجمله عبارت‌اند از صنعت، کارخانه، طبقه‌ متوسط، طبقه‌ کارگر، سرمایه‌داری و سوسیالیسم. نیز چنین است اشراف‌سالاری، خط آهن، دو اصطلاح سیاسی لیبرال و محافظه‌کار، ملیت، دانشمند و مهندس، پرولتاریا و بحران اقتصادی. کلمات فایده‌باور و آمار، جامعه‌شناسی و چندین ‌و چند نام دیگر برای علوم مدرن، روزنامه‌نگاری و ایدئولوژی نیز جملگی نوواژه‌ها یا اقتباس‌های این دوره‌اند. اعتصاب و فقر هم ازجمله‌ همین کلمات‌اند.

    برای پی‌بردن به عمق انقلابی که در فاصله 1789 تا 1848 رخ داد و بزرگ‌ترین دگرگونی تاریخ بشر از گذشته‌های دور یعنی از زمان ابداع کشاورزی و فلزشناسی و نوشتار و شهر و دولت است، باید جهان مدرن را بدون این کلمات تصور کرد، یعنی بدون چیزها و مفاهیمی که این کلمات برای‌شان نامی فراهم می‌آورند. هابسبام تصریح می‌کند این انقلاب تمام جهان را دگرگون کرده و هنوز هم دگرگون می‌کند: ولی در بررسی این انقلاب باید تمایزی دقیق قائل شویم میان نتایج درازمدتش که به هیچ‌گونه چارچوب اجتماعی یا سازمان سیاسی یا توزیع قدرت و منابع بین‌المللی محدود نمی‌شود و مرحله‌ ابتدایی و سرنوشت‌سازش که با یک موقعیت خاص اجتماعی و بین‌المللی پیوند تنگاتنگ دارد. انقلاب بزرگ 1789-‌1848 پیروزی «صنعت» به‌ معنای دقیق کلمه نبود، بلکه پیروزی صنعت سرمایه‌دارانه بود؛ پیروزی آزادی و برابری به‌‌طور کلی نبود، بلکه پیروزی طبقه‌ متوسط یا جامعه‌ لیبرال «بورژوایی» بود؛ پیروزی «اقتصاد جدید» یا «دولت جدید» نبود، بلکه پیروزی اقتصادها و دولت‌های منطقه‌ جغرافیایی خاصی از جهان (بخشی از اروپا و چند تکه از آمریکای شمالی) بود که مرکزش دولت‌های همسایه و رقیب بریتانیای کبیر و فرانسه بودند.

    دگرگونی 1789-‌1848 اساسا خیزشی دوقلو است که در دو کشور یادشده حادث شد و از آنجا در سراسر جهان انتشار یافت. در اندیشه هابسبام در این سال‌ها انقلاب فرانسوی بریتانیایی، شکل یک توسعه‌‌ اروپایی در بقیه جهان و البته فتح بقیه‌ جهان را به‌ خود گرفت: درواقع مشهودترین پیامد آن برای تاریخ جهان برقراری سلطه‌ چند رژیم غربی و به‌ویژه انگلستان بر جهان بود که در تاریخ بی‌همتاست. تمدن‌ها و امپراتوری‌های دیرینه در برابر تجار و موتور‌های بخار و کشتی‌ها و سلاح‌های غرب و در برابر ایده‌های غرب تسلیم شدند. هند به ایالتی تحت اداره‌ فرمانداران بریتانیایی بدل شد، دولت‌ها از بحران به‌ رعشه افتادند و آفریقا در معرض تسخیر مستقیم قرار گرفت. حتی امپراتوری عظیم چین مجبور شد در 1839-‌1842 مرزهایش را به ‌روی استثمار غربی بگشاید. در 1848 بر سر راه تفوق غرب بر هر سرزمینی که حکومت‌ها یا کاسب‌کاران غربی اشغالش را به‌ نفع خود می‌دیدند، هیچ مانعی وجود نداشت، درست همان‌طور که هیچ‌ مانعی جز زمان، جلودار پیشرفت کاروبار سرمایه‌داری غربی نبود. هابسبام در آغاز بحث از انقلابی‌ترین نیم‌قرن ثبت‌شده در تاریخ تا آن ‌زمان می‌نویسد و بر این باور است که این عصر وجوه اعلا بود و در این راستا آمار رشد علم ظفرمند و دانش گسترش‌یافته به‌ همراه پیشرفت صنعتی در ساخت خط آهن، کشتی بخار و حتی زیردریایی را بیان می‌کند، اما هنگامی‌ که سخن به تحلیل ساختار اجتماعی و سیاسی جهان در دهه‌ 1840 می‌رسد، ساحت وجوه اعلا را ترک کرده و قدم به ساحت گزاره‌های محدود و عادی می‌گذارد: جهان دهه 1840 توازن نداشت.

    نیروهای تغییر اقتصادی و فنی و اجتماعی که در نیم‌قرن پیش‌ از‌ آن آزاد شده بودند، بی‌سابقه و حتی از دید سطحی‌ترین ناظران نیز مقاومت‌ناپذیر بودند. از سوی ‌دیگر پیامدهای نهادی این نیروها هنوز اندک بود. مثلا برده‌داری قانونی و نظام سرف‌داری لاجرم دیر یا زود از بین می‌رفت و بریتانیا ناگزیر نمی‌توانست تا ابد یگانه کشور صنعتی باقی بماند. صرف‌نظر از سازش‌های سیاسی یا فرمول‌هایی که برای حفظ مقام و نفوذ و حتی قدرت سیاسی یافت می‌شد، چاره‌ای نبود جز عقب‌نشینی اشراف زمین‌دار و سلطنت‌های مطلقه در همه‌ کشورهایی که بورژوازی نیرومندی در آنها شکل می‌گرفت. به‌علاوه تزریق آگاهی سیاسی و فعالیت سیاسی دائمی در میان توده‌ها که میراث بزرگ انقلاب فرانسه بود، لاجرم دیر یا زود این معنا را پیدا می‌کرد که این توده‌ها اجازه دارند نقشی رسمی در سیاست ایفا کنند. درست در این نقطه تاریخی است که هابسبام‌ از رکودی فراگیر خبر می‌دهد: فاجعه‌ای اجتماعی یعنی رکود عظیمی که سرتاسر قاره‌ را از اواسط دهه‌ 1840 فراگرفت. تولید کشاورزی به‌ویژه برداشت سیب‌زمینی با شکست روبه‌رو شد. جمعیت‌هایی دچار گرسنگی شدند. قیمت مواد غذایی بالا رفت. بی‌کاری در نتیجه‌ رکود صنعت چند برابر شد و توده‌های فقرای زحمتکش شهری درست در زمانی که هزینه‌ زندگی‌شان به‌سرعت بالا می‌رفت، از درآمد ناچیزشان محروم شدند.

    در اینجا بود که به نظر هابسبام دگرگونی عظیم اقتصاد اروپا با پوسیدگی نمایان رژیم‌های قدیم مقارن شد: قیامی دهقانی در گالیسی در 1846؛ انتخاب یک پاپ لیبرال در همان سال؛ جنگی داخلی میان رادیکال‌ها و کاتولیک‌ها در سوئیس در اواخر 1847 که به پیروزی رادیکال‌ها انجامید؛ یکی از شورش‌های همیشگی خودمختاری‌خواهانه‌ سیسیل در پالرمو در اوایل 1848. اینها نه‌فقط طلیعه‌ آینده، بلکه نخستین غرش‌های توفان بود. ویکتور هوگو در 1831 نوشته بود صدای مبهم انقلاب را که هنوز در اعماق زمین بود، شنیده است؛ انقلابی که در زیر همه‌ پادشاهی‌ها در اروپا دهلیزهای زیرزمینی خود را از محور مرکزی معدن انقلاب یعنی پاریس به بیرون پیش می‌راند. این صدا در 1847 رسا و نزدیک بود. و در 1848 انفجار رخ داد. از نگاه هابسبام، انقلابی که در نخستین ماه‌های 1848 رخ داد، انقلابی اجتماعی بود؛ نه‌فقط به این‌ معنا که همه‌ طبقات اجتماعی در آن درگیر و بسیج شدند، بلکه این انقلاب به‌ معنای دقیق کلمه خیزش فقرای زحمتکش در شهرها به‌ویژه در پایتخت‌های اروپای غربی و مرکزی بود. نیروی این آدم‌ها و تقریبا فقط نیروی آنها بود که رژیم‌های قدیم را از پالرمو تا مرزهای روسیه ساقط کرد. هنگامی‌ که گردوخاکِ روی ویرانه‌های این رژیم‌ها فرونشست، معلوم شد کارگران و در فرانسه درواقع کارگران سوسیالیست، بر فراز آنها ایستاده‌اند و نه‌فقط نان و کار، بلکه دولت و جامعه‌ای جدید را طلب می‌کنند.