قطع برق صنایع؛ غفلت تصمیمسازان انرژی
برق کم است؛ این مسئلهای نیست که بتوان آن را کتمان کرد یا زیرش زد و با فرافکنی از زیر بار مسئولیتش گریخت.


مهدی برزین: برق کم است؛ این مسئلهای نیست که بتوان آن را کتمان کرد یا زیرش زد و با فرافکنی از زیر بار مسئولیتش گریخت.
امروز اگرچه ترازنبودن مصرف و تولید باعث شده تصمیمگیر با استفاده از روشهای موقت مدیریت خاموشی، نوعی سیستم توزیع اضطراری مشابه همان الگوی کوپن در دهه 60 یا به عبارت دیگر، سهمیهبندی را برای گذر از وضع فعلی ایجاد کند اما نباید در این میان نسبت به تجربههای پیشین و نتایج برخی تصمیمگیریهای یک دهه اخیر بهمثابه جادهصافکن ناترازی غفلت کرد.
اقلیم ایران غالبا گرم و خشک با میانگین بارش کم است که آن را نامزد خوبی برای تولید انرژی برقابی نمیکند. از سوی دیگر، فصل گرمای طولانی، نیاز به سرمایش در بخش بزرگی از کشور را افزایش داده است. همچنین نباید از یاد برد که در چند دهه گذشته تغییر سبک زندگی و حرکت کشور به سمت صنعتیشدن، بخش تقاضای انرژی را فربهتر کرده. به عبارت دیگر، رشد مصرف، شتاب بیشتری نسبت به سه دهه پیش پیدا کرده است.
در همین مسیر تلاشهای انجامشده برای تکمیل زنجیرههای تولید در داخل، اعم از محصولات فلزی، پتروشیمی و خدمات یا محصولات حوزه اقتصاد شهری که عمدتا در صنایع پاییندستی یا تأسیسات و مراکز خدماتدهنده شهری متمرکز هستند، به این شتاب رشد مصرف دامن زده است. از سوی دیگر، برخی علتیابیهای کاذب که فکر میکنند با کاهش مصرف، کنترل، سهمیهبندی یا رشد پلکانی قیمت انرژی میتوان کفه ترازو را از سمت تقاضا متعادل کرد، هنوز نتوانستهاند چشمانداز مناسب با واقعیت را ترسیم کنند، میپندارد با مدیریت مصرف بهمثابه توزیع فقر انرژی، راهحل را پیدا کرده و هنوز تلاش نکرده تا مصرف را به رسمیت بشناسد.
در همین حال که سیاست توزیع فقر انرژی نتایج مثبتی به بار نیاورده، حاملان نگاه یادشده، نتواستهاند سرمایهگذاریهای مناسبی در سمت عرضه انجام دهند و حتی وقتی برخی مصرفکنندگان مولد صنعتی مانند فولاد مبارکه سرمایهگذاری بزرگی برای ساختن نیروگاه خورشیدی یا نیروگاه سیکل ترکیبی کلاس F انجام میدهد، به دلیل سراسریبودن شبکه انتقال برق و همچنین ناترازی عرضه و تقاضا، از سمت مصرفکننده انرژی یا همان مشتری برق، جایش عوض میشود و حالا بدون رفع نیازهای خود، باید جورکِش ناترازی برای کل شبکه هم باشد.
در جای دیگر هم قیمت انرژی نه به دلیل واقعیشدن قیمتها، بلکه با همان ایده مدیریت سمت تقاضا، طی دورهای 10 تا 15ساله، نزدیک به 28 برابر شده و این مسئله باعث شده شرکتهای بزرگی مانند فولاد مبارکه که در حوزه فروش به دلیل قیمتگذاری دستوری، بخش بزرگی از تولید خود را در بازار داخل عرضه میکنند، نتوانند تعادل خوبی میان هزینههای واقعی انرژی و قیمتهای فروش کالای خود ایجاد کنند.
این فقط بخشی از مسئله است. خسارتهای کمبود برق، توقف خطوط تولید و عدمالنفع و برهمخوردن تعادل تولید و مصرف کالا به همراه احتمال از دست دادن سهم بازار هم هست که بارها بر روی آن بحث شده است، منتها حالا عرصه بر تولیدکنندههایی مانند فولاد مبارکه، شهرکهای صنعتی و ارائهدهندگان خدمات شهری تنگتر شده است؛ چراکه ساخت ظرفیتهای جدید به دلیل زمانبر بودن، مشکلات تحریمی و فقدان نقشه راه مشخص برای سرمایهگذار، آنقدر که مصرف رشد میکند، سریع نیست.
تمام این مسائل رخ میدهد که هنوز به اوج گرما نرسیدهایم. قطعشدن برق شهری یا تعطیلی شهرکهای صنعتی، خاموشکردن چند چراغ و مانند آن نمیتواند جای عرضه و تقاضای برق بهعنوان یک کالا با قیمت واقعی را بگیرد. دولتها بهعنوان تصمیمسازان حوزههای مختلف، ازجمله تولید انرژی، باید سیاستهای مشخص و ثابتی در این زمینه تدوین و اجرا کنند.
انبساط مصرف و افزایش ظرفیت تولید یا انقباض و مدیریت مصرف در قالب توزیع فقر انرژی؛ این دوراهی در برابر تصمیمساز قرار دارد. سیاست انبساط مصرف در کنار افزایش ظرفیت تولید که انرژی را با قیمت واقعی در دسترس همه مصرفکنندگان قرار میدهد، نتایجش را در کشورهای توسعهیافته میبینیم و سیاستهای یارانهپردازی بر مصرف در کنار ناتوانی یا محدودیتهای بخش دولتی در استفاده بهینه از سرمایه برای ساخت ظرفیت جدید نیروگاهی باعث شده هر سال با وجود اضافهشدن درصدی به تولید برق، دو سمت ماجرا کماکان ناتراز بمانند.
دراینمیان صنایع بزرگ و راهبردی اگر نتوانند تداوم تولید و عرضه محصولات بالادستی و استراتژیک را تضمین کنند، با ادامه روند فعلی، بخشهای میانی و پاییندستی دچار مشکلات بیشتری شده و تمام برنامهریزیها برای تکمیل زنجیرههای تولید تا مصرف در کشور به همراه زیستبوم شکلگرفته در پیرامون آن، دچار تکانههای جدی خواهد شد. کمااینکه همین حالا هم در بسیاری از حوزههای میانی و پاییندست، نرخ استهلاک سرمایه از سرمایهگذاری پیشی گرفته و این همان زنگ خطری است که سیاست توزیع فقر انرژی به بار آورده است.
تصمیمساز اگرچه نتوانست با تغییر ساعت به جایی برسد یا ظرفیتهای تجدیدپذیر به جز مواردی مانند آفتاب شرق (نیروگاه خورشیدی فولاد مبارکه) هنوز تا بهرهبرداری فاصله زیادی دارند، تنها راه پیشروی خود را فعلا میتواند در سپردن تعمیر و ارتقای نیروگاههای فعلی به دست متخصصان و نخبگان داخلی و تلاش برای تأمین قطعات مورد نیاز از هر راه ممکن پیدا کند.
همچنین تصمیمساز در زمانی که به سیاستهای خود او، وضعیت انرژی و تولید در حوزهای بالادست ازجلمه فولاد دچار تکانههای شدیدی شده، نباید با افزایش قیمت حاملهای انرژی یا برق مصرفی بالادست، نمک بر زخم صنعت بپاشد، بلکه با در پیش گرفتن سیاست واقعیشدن قیمتها و خدمات در همه سطوح، طی برنامههای میانمدت و فراهمکردن زمینه مشارکت سرمایهگذار، زمینه را برای سودآوری صنعت انرژی بهویژه در حوزه انرژیهای تجدیدپذیر فراهم کند تا دیگر لازم نباشد هر روز با گزارشهای غلط درباره مقایسه مصرف ایرانیان با دیگر کشورها، مصرفکننده انرژی را مؤاخذه و بازخواست کنند. فیالواقع تصمیمساز بهتر است مصرف بهینه را در پیش بگیرد و بگذارد جریان عرضه و تقاضا در حوزه انرژی نیز راه خود را پیدا کند.