|

«قصه» و فهم امر معاصر در میراث فرهنگی

۱۸ می/ ۲۸ اردیبهشت روز جهانی موزه نام دارد و در این روز با شعاری جهانی، موزه‌ها یک‌صدا به بازآفرینی نقش خود در قصه زیست فرهنگی می‌پردازند.

وحید قاسمی-معمار و مدیر موزه خیابان ولیعصر:  ۱۸ می/ ۲۸ اردیبهشت روز جهانی موزه نام دارد و در این روز با شعاری جهانی، موزه‌ها یک‌صدا به بازآفرینی نقش خود در قصه زیست فرهنگی می‌پردازند.

 

به این مناسبت در کشور ما هفته‌ای با عنوان هفته میراث فرهنگی نام‌گذاری شده است. شاید از آن روی که زبان بیان میراث فرهنگی موزه‌ها بوده‌اند. هرچند در جهان معاصر و در تغییراتی که در تعریف، ماهیت و نقش موزه‌ها و میراث فرهنگی اتفاق افتاده، این هر دو، موزه و میراث فرهنگی هویت‌های مستقل و مرتبط با هم را راهبری می‌کنند. طی سال‌های اخیر موضوع میراث فرهنگی به‌ویژه از منظر آثار ملموس و تا حدودی آثار غیرملموس مورد توجه عموم قرار گرفته؛ چنان‌که تخریب و حتی تهدید هر بنا یا اثر فرهنگی-تاریخی، موجی از واکنش‌های گوناگون را در بر دارد که البته باید موشکافانه با آن مواجه شد و علل را بررسی کرد. این توجه و مطالبه‌گری نسبت به گذشته‌های نزدیک در موضوع محیط زیست و با فاصله مواریث فرهنگی وامدار حضور کنشگران مدنی و رسانه‌های فراگیر بوده است. این موضوع تا به آن حد است که تماشا‌ی موزه و آثار فرهنگی و تاریخی فرهنگی نسبت به قبل همه‌گیرتر است.

 

در گذشته با توجه به نوع و روایت تجربه زیسته ایران، پیوستگی میان میراث فرهنگی و موزه بیشتر بوده و موزه مرکزی فرهنگی عطف به حفاظت و نمایش آثار ملموس و منقول فرهنگی تاریخی بوده است، اما با توجه به تغییر و رشد و بازآفرینی که در معنا، ماهیت و تعریف و کارکرد موزه در سه دهه اخیر رخ داده، امروزه این رابطه وابسته و پیوسته نیست. گرچه در هم‌خانوادگی با همدیگر نشو و نمو دارند، این تغییر در تفسیر و معنای موزه نسبت به میراث فرهنگی بشری نیز اتفاق افتاده است. اکنون به بهانه هفته میراث فرهنگی و روز‌ جهانی موزه با توجه به نقش هرکدام از این موضوعات -موزه و میراث فرهنگی- در قصه زیست فرهنگی ایران نکته‌ای را که حاصل زیست حرفه‌مند با این‌ دو حوزه بوده مطرح می‌کنم. با وجود آن اقبال عمومی و مطالبه‌گری که پیش‌تر عنوان شد و نیاز به نگاه موشکافانه و جامعه‌شناختی دارد تا با دقت، دوام، عمق و کاربرد آن بررسی شود، اما همچنان در بسیاری موارد دیده می‌شود که میراث فرهنگی را مانع توسعه -اگر آنچه را که به آن توسعه می‌گویند، توسعه بدانیم- دانسته و درباره تخریب سایت‌ها، بافت‌ها و حتی ابنیه و عمارت‌های تاریخی و فرهنگی و تغییر در حرائم آثار، حرف‌ها و گاه مداخله‌های جبران‌ناپذیری اتفاق می‌افتد.

 

اما به‌راستی آیا مشکل در این قوانین و حتی وجود خود این آثار است‌ یا در تعریف و بازشناسی نسبت ما و میراث فرهنگی؟ مواجهه و خوانش میراث فرهنگی‌ در سال‌های متمادی تغییرات گوناگونی داشته است اما به دلایل گوناگون، این تغییر خوانش‌ها‌ مورد توجه برای راهبردهایی در موضوع میراث فرهنگی و موزه نبوده است. این نکته البته مورد گلایه حرفه‌مندان، علاقه‌مندان و میراث‌بانان در حوزه میراث فرهنگی بوده است اما آنچه من در اینجا می‌خواهم بگویم، شاید تفاوتی با نوع گلایه حرفه‌مندان و کنشگران‌ داشته باشد و آن غفلت از امر معاصر است؛ نگاه معاصر، روزآمد و راهبردی که برای بسیاری از مسائل حتی در مدل حکمرانی در سرزمین نقش‌آفرین است.

 

برای فهم امر معاصر در حوزه میراث فرهنگی، بدون شک «قصه» نقش مهمی دارد؛ زیرا هر‌چه ما در مواجهه، مداخله‌ یا اقدام در آثار تاریخی-فرهنگی، چه ملموس و چه غیرملموس، انجام می‌دهیم، افزوده ما به قصه‌ای است که در پیچ‌و‌تاب دوران، خود را در قامت عمارت و بنا و اثر و آیین و مناسک و طعم و مزه، رنگ و نغمه به ما رسانده است.