شیوا ارسطویی بر دوش زنان راهی خانه آخر شد
تنهایی نویسنده
«گل را به روی گور تو میریزیم/ میگرییم/ برمیگردیم/ تنها و دست خالی برمیگردیم». صبح گرمِ 22 اردیبهشتماه، شیوا ارسطویی در میان جمعی از اهالی فرهنگ از خانه هنرمندان راهی خانه ابدیاش در قطعه هنرمندان بهشت زهرا شد. و اهل قلم و دوستانش به قول براهنی «تنها و دست خالی» برگشتند.


شرق: «گل را به روی گور تو میریزیم/ میگرییم/ برمیگردیم/ تنها و دست خالی برمیگردیم». صبح گرمِ 22 اردیبهشتماه، شیوا ارسطویی در میان جمعی از اهالی فرهنگ از خانه هنرمندان راهی خانه ابدیاش در قطعه هنرمندان بهشت زهرا شد. و اهل قلم و دوستانش به قول براهنی «تنها و دست خالی» برگشتند.
در میان جمعی که در این مراسم از شیوا ارسطویی سخن گفتند، بیش از همه به «تنهایی نویسنده» اشاره کردند و بیپناهیاش، اما پناه و خانه امنِ ارسطویی کلماتش بود که همچنان برخی از آنها در رمانهایش همچون «افیون» و «برای بوسهای در بوداپست» مجال انتشار نیافتند و در هزارتوی دستگاه ممیزی ماندند.
خانه هنرمندان بهدشواری میزبان مراسم وداع با شیوا ارسطویی شد؛ و این از خالیبودن فضا از هرگونه عکس و پوستر و پارچهسیاهی به نام و یاد شیوا ارسطویی پیدا بود. آفتاب آمده بود اما شاعرِ «فردا اگر آفتاب باشد» دیگر نبود. در تابوت بود و روی دست زنانی که برای وداع با او آمده بودند، به سمت ابدیت رفت. ارسطویی سروده بود: «فردا اگر آفتاب باشد/ به تو خواهم گفت پای پلههای این باستان طولانی به چه میاندیشم...»، امروز آفتاب بود، اما شاعر دیگر نبود تا بگوید به چه میاندیشد. «فردا اگر آفتاب باشد/ ابرها عواطفشان/ قصه امروز را خواهند گفت...». «آفتابِ» ارسطویی اما برنیامد و این ابرهای دل اهل فرهنگ بود که قصهها میگفت. فرخنده حاجیزاده گفت: شیوا خود را نکشته بلکه واژههای آیندهاش را کشته است و حیف که واژههایش نتوانستند به کتابی تبدیل شوند. و تعریف کرد که شیوا ارسطویی به من او گفته بود همیشه تو را بالای قبر دیدیم و او در جواب گفته بود، چه کنم، مرگآجین شدهام.
و بعد به داغ روزبه کیائیان اشاره کرد که هنوز مدتی از مرگ شوکآور او نگذشته و گفت مرگآجینشدن همین است.
اما تدارک مراسم خاکسپاری شیوا ارسطویی با دشواریهایی روبهرو بود که تلخی مرگ او و تنهایی نویسندگان را دوچندان کرد. حاجیزاده با اشاره به موضوع خاکسپاری نویسندگان در قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران گفت: برای دفن در قطعهای که به نام هنرمندان ثبت شده اجازه نمیدهند. اما این قطعه هنرمندان نیست که به نویسندگان تشخص میدهد بلکه خاک است که از نامها تشخص میگیرد». لیلی فرهادپور نیز از تنهایی «شیوا» و تنهایی نویسنده گفت و از دشواریهایی که فراهمکردن مزار شیوا ارسطویی در قطعه هنرمندان بهشت زهرا داشته و چند روزی آنان را در ادارههای وابسته و مسئول، از وزارات ارشاد تا شورای شهر و سرانجام خانه سینما سرگردان کرده بود.
فرهادپور با تشکر از محمدمهدی عسگرپور، مدیرعامل خانه هنرمندان که خاکسپاری شیوا ارسطویی در قطعه هنرمندان را ممکن کرد، به انتقاد از مدیران و مسئولان فرهنگی پرداخت که هیچگونه همکاری در این زمینه نکردند. علی قنبری، شاعر هم گفت که زندگی نویسنده همیشه با دروننگری و تنهایی گره خورده است و از تجربهگرایی ارسطویی سخن گفت و اینکه او از نوشتن از لحاظ مادی طرفی نمیبست و نوشتن برای او به معنای رودرروشدن مداوم با تاریکیها یا بیپناهیها و زخمهایی بود که گاهی التیام نمیآورد.
علیرضا بهنام نیز خطرکردن را ویژگی اصلی شیوا ارسطویی خواند که از امدادگری در جنگ هشتساله تا حضور در افغانستان را شامل میشد. «شیوا ارسطویی خطر میکرد و میخواست واقعیت را بیپروا بگوید. خطر میکرد و جانب حقیقت را نگه میداشت». محسن امیریوسفی کارگردان سینما هم در مراسم حضور یافت و با اشاره به مرگ تلخ کیومرث پوراحمد و فاجعه قتل داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدیفر، جمله معروف هوشنگ گلشیری بر سر مزار محمد مختاری را تکرار کرد که آنقدر عزا بر سر ما ریخته که فرصت زاری نداریم. و گفت «ما تنها هستیم پس باید بیش از پیش هوای هم را داشته باشیم». سپهر وکیلی، فرزند شیوا ارسطویی نیز گفت: شیوا واقعا دوست داشت بعد از مرگش بخندیم و خوشحال باشیم، چون مطمئن بود خودش خوشحال خواهد بود». و ادامه داد که از زیست شیوا آموخته است که نه زندگی را جدی بگیرد و نه مرگ را.