قهرمانی در زمین گسست در سکوها
قهرمانی شایسته تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز در لیگ برتر فوتبال ایران، نهتنها یک پیروزی ورزشی، بلکه افتخاری برای فوتبال ملی بود. تیمی که با تلاش فنی، انسجام تاکتیکی و همراهی هوادارانی پرشور، توانست در رقابت با باشگاههای بزرگ کشور به قله فوتبال ایران برسد.


قهرمانی شایسته تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز در لیگ برتر فوتبال ایران، نهتنها یک پیروزی ورزشی، بلکه افتخاری برای فوتبال ملی بود. تیمی که با تلاش فنی، انسجام تاکتیکی و همراهی هوادارانی پرشور، توانست در رقابت با باشگاههای بزرگ کشور به قله فوتبال ایران برسد.
اما در میانه این موفقیت ورزشی، حاشیههایی پررنگتر از متن پدید آمد؛ حاشیههایی که نه به زمین فوتبال، بلکه به لایههای پنهان هویتی و اجتماعی جامعه ایران بازمیگردد. صحنههایی از نمایش پرچم کشورهای دیگر، شعارهای تند قومی و رفتارهایی که بوی گسست و تمایز از «وحدت ملی» میداد، تلخترین تصویر از جشن قهرمانی بود. سؤالی اساسی در افکار عمومی شکل گرفت: آیا این رفتارها صرفا واکنشی احساسی و گذرا بودند یا نشانهای عمیقتر از شکافهایی که سالها انکار شدهاند؟
فوتبال، در اغلب جوامع، فقط یک بازی نیست. این ورزش گاه آینهای است که تمایلات سرکوبشده، مطالبات نادیده و هویتهای به حاشیه راندهشده در آن بازتاب مییابند. در ایران نیز سکوهای ورزشگاهها بعضا به تریبونی برای فریادهایی بدل میشوند که در دیگر عرصههای عمومی مجال بیان نمییابند. اما این فریادها اگر مرز قانون و منافع ملی را درنوردند، از دایره «مطالبه» خارج و به دایره «تهدید» وارد میشوند.
هیچ نمادی نباید چنان به نمایش درآید که تمامیت سرزمینی، انسجام ملی و غرور یک ملت را هدف گیرد. تکرار چنین رفتارهایی، حتی اگر از سر ناآگاهی یا هیجان باشد، ناخواسته در زمین پروژههایی بازی میکند که آینده ایران را تکهتکه میخواهند. برای درک کامل ماجرا باید به عقبتر برگشت. تاریخ مناسبات دولت-ملت در ایران همواره با چالشهایی در حوزه تنوع زبانی و فرهنگی مواجه بوده است. از دوران گذشته تا به امروز، پروژه «ملیسازی» گاه با بیاعتنایی به تنوع قومی و زبانی همراه بوده و به ایجاد حس حاشیهنشینی فرهنگی دامن زده است.
زبان، رسانه، آموزش و حتی روایتهای تاریخی رسمی، اغلب تصویری مرکزگرا از «ایرانیت» ارائه دادهاند که خود را بینیاز از بازتاب واقعیات فرهنگی پیرامونی میدانست. در چنین شرایطی، هر شکاف دیدهنشده، دیر یا زود به صدایی بلند تبدیل میشود. همانگونه که در آذربایجان، بخشی از جامعه با تمسک به نشانههای هویتی فراملی میکوشد تا از خلال «دیگری»سازی مرکز، برای خود تعریفی مستقل بیابد. بااینحال، باید هوشیار بود که این زخم فقط با چسبزدن درمان نمیشود. امنیتیسازی صرف یا انکار فرهنگی، نهتنها کارآمد نیست، بلکه گاه نقش بنزین بر آتش را ایفا میکند. برای مقابله با شعارهای واگرایانه، ابتدا باید پرسید چرا بخشی از شهروندان «وطن» را با زبان، رسانه و روایت رسمی، بیگانه احساس میکنند؟ آنچه در رفتار بخشی از هواداران تراکتور مشاهده شد، گرچه غیرقابل دفاع و مغایر با منافع ملی است، اما باید بهمثابه زنگ خطری شنیده شود.
همانگونه که روانشناسان اجتماعی میگویند، هرگاه گروهی احساس حذف یا طردشدگی کند، به دنبال بازتعریف خود از مسیرهای نمادین خواهد رفت؛ گاه حتی با تکیه بر بیرون از مرزهای جغرافیایی. اما پاسخ ما به این واکنشها نباید در دام افراط یا تفریط بیفتد. نه افراط در تقبیح که به حذف هویتی بینجامد و نه تساهل بیمحابا که راه را برای گفتمانهای تجزیهطلبانه هموار کند. آنچه نیاز داریم، همزمانی گفتوگو و اقتدار، تنوع و قانون، شنیدن و ایستادگی است. بر همین اساس، مدیران باشگاه بزرگ تراکتورسازی و به نوعی سایر باشگاهها، باید علاوه بر اهتمام بر اقتدار در زمین و بهبود وضعیت فنی، تمهیدات لازم را برای مدیریت سکوها و تبدیل آنها به فضایی برای طرفداری افزایش همدلی و احترام به مام میهن بیندیشند.
یادمان نرود ورزش فوتبال در کنار فرهنگ درست طرفداری دیدنیتر است. شعار وحدت ملی فقط زمانی معنا مییابد که با احترام به تفاوتها همراه باشد. ایران کشوری متکثر است؛ با زبانها، اقوام، روایتها و خاطرههای تاریخی متفاوت. اگر این واقعیت به رسمیت شناخته نشود، مفاهیمی همچون «ملت»، «پرچم» و «وطن» برای گروهی از شهروندان بیمعنا یا حتی طردکننده خواهد بود. امروز در هیاهوی پیروزی ورزشی، صدای یک زخم دیرینه به گوش میرسد. اگر گوش ندهیم، شاید فردا دیگر مجالی برای شنیدن نماند.