گزارش «شرق» از جزئیات تکاندهنده قتل 2 جوان در استان فارس در گفتوگو با اهالی و خانواده مقتولان
داغ سنگین جنایت آباده
دو جوان ۴۰ و ۲۲ساله که سابقه زورگیری و حمله مسلحانه به رهگذران را داشتند، دو جوان را آزار داده و کشتهاند و جسدشان را مخفی کردهاند؛ خانواده مقتولان پس از ۱۶ روز اجساد متلاشیشده را پیدا کردهاند و حالا در شرایط وخیمی به سر میبرند
«زهرا و علی در جادههای اطراف شهر مشغول صرف شام بودند که دو نفر با صورتهای پوشیده به آنها نزدیک میشوند. در تاریکی شب، قصد آزاررساندن به دختر را داشتند که علی مقاومت میکند و با شلیک تیری به سرش او را میکشند. بعد هم دستوپای دختر را میگیرند، در صندوق عقب خودروی علی جا میدهند. کمی در بیابان پیش میروند، در آخر بعد از آزار زهرا، به سر او هم شلیک میکنند و هر دو جنازه را در گودالی میاندازند و میروند. 16 روز خانواده علی و زهرا به دنبال آنها میگردند که تنها سرنخ موجود خودروی خونآلود علی در جاده معدن شهر آباده بوده است.


نسترن فرخه: «زهرا و علی در جادههای اطراف شهر مشغول صرف شام بودند که دو نفر با صورتهای پوشیده به آنها نزدیک میشوند. در تاریکی شب، قصد آزاررساندن به دختر را داشتند که علی مقاومت میکند و با شلیک تیری به سرش او را میکشند. بعد هم دستوپای دختر را میگیرند، در صندوق عقب خودروی علی جا میدهند. کمی در بیابان پیش میروند، در آخر بعد از آزار زهرا، به سر او هم شلیک میکنند و هر دو جنازه را در گودالی میاندازند و میروند. 16 روز خانواده علی و زهرا به دنبال آنها میگردند که تنها سرنخ موجود خودروی خونآلود علی در جاده معدن شهر آباده بوده است.
حتی پلیس با احتمال قتل ناموسی، مادر و پدر زهرا را بازداشت میکند که مشخص میشود قاتلان، از افراد بدنام منطقهاند و همه آنها را با همین عنوان در شهر آباده میشناسند؛ قاتل 40ساله با همدست 22سالهاش که باعث مرگ زوج 20 و 27ساله شدند». این بخشی از یک روایت هولناک است که در شهر آباده استان فارس رخ داده و چند روز پیش هم خبر آن روی خروجی خبرگزاریها قرار گرفته است. حالا «شرق» به سراغ خانواده مقتولان و اهالی رفته تا جزئیات بیشتری از این جنایت به دست آورد. بررسیهای «شرق» نشان میدهد اهالی این منطقه روایتهای مشابهی از زورگیری و آزار دختران و پسران دارند که به دلیل مسائل فرهنگی و ترس از آبرو، شکایتی نمیکنند. آنها با روشهای متفاوت، جلوی ماشین و موتورهای جاده منتهی به آباده را میگیرند و علیه رهگذران مرتکب جرم میشوند، اما به گفته همین اهالی، اغلب شکایتی نمیکنند. ماجرا تا جایی پیش رفت که فرماندهی انتظامی منطقه پس از ماجرای اخیر اعلام کرد: «کسانی که در جاده معدن خاک نسوز این شهرستان مورد سرقت به عنف یا موارد دیگری قرار گرفتهاند، میتوانند به پلیس آگاهی آباده مراجعه کنند».
خواهر مقتول: از جنازهها چیزی نمانده بود
از خانواده سوگوار دو جوان کشتهشده، کسی تمایل چندانی برای حرفزدن ندارد. مادر و پدر در بهت این ماجرا لب بستهاند و دختر بزرگ خانه که حالا تنها فرزندشان شده، با اضطراب، روایت ناپدیدشدن خواهرش زهرا را برای «شرق» بازگو میکند: زهرا یا همان «آیناز» در 23 فروردین ساعت 9 شب از خانه بیرون میرود تا به قرارش با پسری که تازه نامزدش شده برسد. خواهر جوانش روایت را این طور شروع میکند: «خواهرم ساعت 9 شب در بیستوسوم فروردین از خانه بیرون رفت و دیگر به خانه برنگشت. آن روز مادر و پدرم تا ساعت 11 شب منتظر برگشتش بودند ولی حتی گوشی همراهش هم دیگر در دسترس نبود. بعد مشخص شد که خواهرم با نامزدش کباب خریده بودند و به جایی که به آن جاده معدن میگوییم رفته بودند تا با هم شام بخورند که این دو نفر از راه میرسند و شروع به آزار آنها میکنند. طبق چیزی که پلیس آگاهی به ما گفت، آنها شروع به اذیت میکنند که نامزد خواهرم با این دو نفر شروع به دعوا میکند و جوابشان را میدهد که آنها با اسلحه به سر علی شلیک میکنند. بعد هم دست خواهرم را میگیرند، او را داخل صندوق عقب ماشین میاندازند و میبرند».
بعد از ماجرای قتل علی و زهرا، در آباده حرفهایی از تجاوز به این دو توسط قاتلان پیچیده و حالا این روزها مرگ آنها در قرار عاشقانه، بر سر زبان مردم محلی افتاده است. خواهر مقتول در پاسخ به هر سؤالی، با شتاب و صدایی مملو از نگرانی پاسخ میدهد: «آگاهی به ما نگفت که آنها تجاوزی هم کردند یا نه، چون هنوز جواب پزشکی قانونی را به ما نگفتهاند. ولی بعد از آنکه خواهرم را در صندوق عقب گذاشتند و دوری در همان بیابان زدند، یک تیر در سرش زدند و رفتند». خواهر میگوید که این ماجرا برایشان بهشدت وحشتناک و دردآور است: «آن دو نفر بعد از اینکه خواهرم و نامزدش را کشتند، جسدشان را داخل گودالی دورافتاده انداختند و بدون آنکه حتی خاکی رویشان بریزند، سنگ بزرگی روی جنازهها انداختند و رفتند».
۱۶ روز انتظار و بازداشت پدر و مادر مقتول
او از ۱۶ روزی میگوید که همه جا را زیر پا گذاشتند تا خبری از دختر کوچک خانواده بگیرند: «تمام این مدت، یعنی ۱۶ روز ما از خواهرم خبر نداشتیم. همه جا را دنبالش گشتیم. هرکجا که شما فکرش را کنید. وقتی خواهرم را پیدا کردیم هیچچیزی از جسدش باقی نمانده بود، به حدی که دستهای علی، نامزد خواهرم را جانور خورده بود. این صحنهها خیلی برای ما سخت است که حالا بازگو میکنم. همه چیز خیلی دردناک است. بدتر از آن، اینکه پدر و مادرم از همان 11 شب شروع به پیگیری کرده بودند و به من تازه هفت صبح خبر دادند. کلانتری، بیمارستان و همه جا را گشته بودند. با این حال پدر و مادرم را بازداشت کردند.
پدرم را همان روز در کلانتری بازداشت کردند و در زندان آباده نگه داشتند و مادرم را چهار روز بعد به زندان عادلآباد شیراز بین قاتلها برده بودند. این مدت واقعا به ما سخت گذشت. من با یک بچه کوچک تنها مانده بودم. میگفتند شاید قتل ناموسی باشد و مادر و پدرم، خواهرم را کشته باشند. اصلا نمیگذاشتند حتی ما آنها را ببینیم. تصور کنید در آن شرایط که همه دنبال خواهرم بودیم، مادر و پدرم را بازداشت کردند. من 16 روز از خانوادهام بیخبر بودم، از خواهرم، مادرم و پدرم. فقط آگاهی یک روز بعد از ناپدیدشدن آنها، ماشین نامزد خواهرم را در همان منطقه با آثار خون پیدا کرده بود. ماشین پر از خون بود و کفش خواهرم را داخلش پیدا کردیم. ما هیچ سرنخ دیگری نداشتیم و با تمام اقوام جمع شده بودیم و هر روز با کمک هلالاحمر آن مناطق را میگشتیم. ما 20، 30 یا حتی 100 نفر میشدیم و هرکجا که شما فکرش را بکنید میگشتیم. به شکل وحشتناکی روی جنازهها سنگ گذاشته بودند تا ما آنها را پیدا نکنیم. حتی تصورش درد دارد».
بعد از مکثهای کوتاهی بین جملات، حرفش را ادامه میدهد: «بعد از این چند روز، پلیس آگاهی نقطهزنی کرده بود و متوجه شد قاتلان چه کسانی هستند و جنازهها را کجا گذاشتهاند. درست زمانی که ما در حال پیداکردن وکیل برای مادرم بودیم و میخواستیم به زندان عادلآباد شیراز برویم و برای آزادی موقتش وثیقه بگذاریم، از آگاهی با ما تماس گرفتند و گفتند قاتل را پیدا کردیم. بعد دیدیم در این 16 روز از جنازهها چیزی نمانده. مادر و پدرم هر دو از نظر روحی شرایط بدی دارند. مادرم حتی نمیتواند راه برود و حرف بزند. در این 16 روز امید به پیداکردن خواهرم داشت، حتی وقتی در زندان بود». او میگوید شرایط خانواده نامزد خواهرش بدتر است. او تنها یک مادر و خواهر دارد: «آنها از ما بیکستر هستند».
داغ سنگین خانواده علی
داغ مادر علی، جانی برای حرفزدنش نگذاشته. داماد این خانواده در بین صحبتهایش برای «شرق» یک جمله ثابت را تکرار میکند: «مادر و خواهر علی نابود شدند، علی همه چیزشان بود». داماد خانواده «علی» از قرار ازدواج این دو جوان شروع میکند: «علی و زهرا با هم قرار ازدواج داشتند، 23 فروردین که فکر کنم شنبه بود، غذا سفارش داده بودند تا بیرون از شهر، اطراف جاده معدن با هم بخورند. همان موقع دو نفر از راه میرسند. همه محل این دو نفر را به عنوان افرادی ناجور میشناسند که سابقه بدی دارند. یکی از آنها 40 و دیگری 22 سال دارد. آنها قبلا هم زورگیری کرده بودند و همه آباده میدانند آدمهای سالمی نیستند.
حتی در آباده میگفتند، سال قبل هم دختر و پسر دیگری را در همین منطقه اذیت و آزار کردند. آن دو نفر به کلانتری رفته و ماجرا را گزارش کرده بودند، اما چون صورتشان پوشیده بود، امکان پیگیری وجود نداشت و در آخر شناسایی نشدند. بعد از اتفاقی که برای علی و زهرا رخ داد و شناسایی قاتلانشان، از روی قد و هیکل، متوجه شدند که اینها همان افرادی هستند که سال قبل آزارشان داده بودند. خیلیهای دیگر هم میگفتند ما را در همان منطقه خفت کردهاند ولی از ترس آبرو چیزی نگفتهایم». او ادامه میدهد: «موضوعی که پلیس آگاهی به ما گفت، این بود که زهرا و علی مشغول خوردن شام بودند که این دو نفر با صورتهای پوشیده، به قصد مزاحمت نزدیک آنها میشوند. میخواستند به دختر دستدرازی کنند که علی مقاومت کرد و بقیه ماجراها رخ داد. دوستان علی دو هفته شبانهروز منطقه را میگشتند اما هیچکدام از آنها را پیدا نمیکردند».
داماد این خانواده از سرقت قاتلها هم میگوید: «این دو نفر، گوشی موبایل هر دو را برداشته بودند، گوشی علی را شکسته و گوشی زهرا را از دسترس خارج کرده بودند. جدا از گوشیهایی که برداشتند، طلاهای زهرا، ساعت علی و هر چیزی که این دو جوان داشتند را هم برده بودند. ماجرای گمشدن این دو نفر در بین اهالی آباده پیچیده بود. همان روزها، طلاهای زهرا را آب کرده و به طلافروشی برده بودند تا آنها را بفروشند که طلافروش به آنها شک میکند و با پلیس تماس میگیرد. بعد از آن، آگاهی از طریق نقطهزنی قاتلها را پیدا میکند. پلیس به طلافروشی میرود و متوجه میشود آن مقدار طلا با میزان طلایی که زهرا داشته، برابری میکند». داماد خانواده این را هم اضافه میکند که پلیس به آنها گفته، هر دو قاتل، اسلحه جنگی و کلت داشتند و به اقدامشان هم اعتراف کردهاند. از حال مادر و خواهر علی میگوید که هنوز در شوک هستند و باورشان نمیشود چه اتفاقی افتاده: «پدر علی، چند سال قبل فوت کرده بود و علی، مادر و تنها یک خواهر داشت که همسر من است. حال هیچکدام خوب نیست چون این پسر همهکس آنها بود. حالا هم قرار است وکیل بگیریم تا پرونده را پیگیری کند».
مردم آباده چه میگویند؟
مردم آباده قاتلان علی و زهرا را میشناسند. آنها را جزء افراد منفور و بدنام محل میدانند که سالهاست در حاشیه این منطقه، زورگیری میکنند و به دختر و پسرهای جوان آزار میرسانند. در بین آنها، کم نیستند مردمی که تجربه آزار و زورگیری قاتل 40ساله را پشت سر گذاشته باشند. هرچند بیشتر آنها از ترس آبرو که عمدتا دخترها و پسرهای جوان هستند، شکایتی نکردهاند. با این حال این اهالی در گفتوگو با «شرق» درباره این دو نفر حرفهای دیگری میزنند. یکی از آنها مردی میانسال است که ۹ سال پیش از سوی قاتل ۴۰ساله مورد شلیک قرار گرفته؛ پرونده شکایت او هنوز باز است. او میگوید: «در آباده همه میدانند که همدست قاتل، پسری 22ساله است. خودش حدود 40 سال دارد که پدرش هم چند سال قبل به دلیل قاچاق مواد مخدر اعدام شد.
سال 95 همین شخص که الان قاتل اصلی پرونده است، در جاده معدن جلوی من را گرفت و به سمت من شلیک کرد. یک روز در حال عبور از این جاده بودم، آنجا آنتندهی خوبی ندارد، کمی که جلو رفتم آنتن گوشیام قطع شد. همان موقع متوجه شدم یک شخص مدام با موتور اطراف من دور میزند. بعد با صورتی که پوشیده شده بود جلوی من را گرفت. او با یک اسلحه جلوی من آمد و پرسید: کجا میروی و چه چیزی همراهت داری؟ گفتم به تو ارتباطی ندارد کجا میروم. چرا صورتت را پوشاندهای؟ جواب داد که مالکیت اینجا برای من است. من با ماشین از کنارش رد شدم اما او جلوتر با موتور خودش را روی زمین انداخت و راه را بر من بست.
همان موقع اسلحه را به سمت من گرفت و شروع به تیراندازی کرد. به اطراف ماشین تیر میزد و یکی هم به نزدیکی گردنم خورد. آنقدر تیر میزد که اطراف ماشین خاک بلند شده بود. از من چیزی نگرفت و فقط تیر زد و رفت. وقتی رفت، فقط توانستم با چند نفر از دوستانم تماس بگیرم که چنین اتفاقی افتاده و مستقیم به بیمارستان رفتم. ۱۰ روز در بیمارستان بیهوش بودم. وقتی به هوش آمدم، فقط یادم بود که موتور پلاک نداشت. موضوع را به پلیس اعلام کرده و شکایت کردم اما چون چهره او را ندیده بودم، نتوانستم شناسایی کنم. بعد از آن ماجرا باز هم از این اتفاقات افتاد که متوجه شدم این همان شخص است.
من دیگر دنبال پرونده را نگرفتم». اهالی روایتهای مختلفی از آزار این دو نفر دارند. یکی از جوانهای آباده در مورد قاتل 40ساله اینطور توضیح میدهد: «یکی از کارهایی که میکند، این است که در جاده معدن، میخ میریزد تا ماشین و موتورهایی که از جاده رد میشوند، پنچر شوند و از آنها زورگیری کند. هرازگاه در بین مردم خبرهایی هم از زورگیری و تیراندازی او شنیده میشود. من تا به حال چهره او را ندیدهام، خیلیها مثل من هستند، ولی دورادور همه او را میشناسند».
جوان دیگری توضیح میدهد: «اطراف جاده معدن، جایی برای شکار حیوانهایی مثل کبک است. این شخص تمام روز در همان مناطق میپلکد تا از مردم زورگیری کند. بارها خبر آزار دختر و پسرها و رهگذرانی که از آن جاده رفتوآمد میکنند در بین مردم پخش میشد. چند باری هم به زندان رفته، اما نمیدانم چطور آزاد میشود. فرار میکند یا آزادش میکنند؟». اهالی نگراناند که این فرد آزاد شود و از آنها انتقام بگیرد، به همین دلیل تمایلی برای حرفزدن درباره او ندارند. یکی دیگر از اهالی هم مانند دیگر راویها از بدنامی این قاتل و پدرش میگوید: «نامش سلمان است و قبلا غریقنجات یکی از استخرهای آباده بوده. در تمام زورگیریها صورتش را میپوشاند به همین دلیل خیلی از قربانیها از تن صدایش او را میشناختند. برخی پیگیری قضائی میکردند و عدهای رها میکردند. او به خفتگیری معروف است، گوشی و موبایلشان را میگیرد، گاهی هم باعث آزار میرساند، ولی متأسفانه خیلیها پیگیری نمیکردند».