|

شهید خیابان تجریش که بود

هوشنگ ناصرپور راننده تاکسی اهل بروجرد صبح یکی از روزهای عادی مثل همیشه پشت فرمان نشست تا برای خانواده‌اش نان حلال ببرد؛ اما در حمله موشکی رژیم صهیونیستی به خیابان تجریش به شهادت رسید.

شهید خیابان تجریش که بود

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

هوشنگ ناصرپور راننده تاکسی اهل بروجرد صبح یکی از روزهای عادی مثل همیشه پشت فرمان نشست تا برای خانواده‌اش نان حلال ببرد؛ اما در حمله موشکی رژیم صهیونیستی به خیابان تجریش به شهادت رسید.

خبرگزاری مهر- گروه استان‌ها: هیاهو در خیابان‌های شلوغ پایتخت جریان داشت. هیچ‌کس فکرش را نمی‌کرد که یک راننده تاکسی ساده، بی‌ادعا، بی‌هیاهو، در میانه خیابان تجریش، بی‌دفاع و بی‌گناه قربانی حملات تجاوزکارانه دشمن شود. شهید «هوشنگ ناصرپور»، مردی از دل مردم، در حمله موشکی اسرائیل به تهران، جاودانه شد.

هر روز، آغاز خدمت؛ آن روز، آغاز جاودانگی

مثل همیشه، صبح زود. «هوشنگ ناصرپور» پشت فرمان تاکسی‌اش نشست. بروجردی بود؛ از دیاری که بارها مردانی بزرگ را تقدیم وطن کرده است. از خانه بیرون زد تا برای کسب روزی حلال، چرخی بزند در شهر پرهیاهوی تهران.

اما این روز، مثل روزهای دیگر نبود. آن‌سوی مرزها، دستی بر ماشه بود. و در تجریش، جایی میان جمعیتی بی‌خبر از تقدیر، موشکی آمد و مردی معمولی را نشانه رفت، بی آنکه بپرسد به کدام گناه؟

هوشنگ ناصرپور، شهید شد. نه در جبهه جنگ، نه در یک پادگان نظامی و نه با لباس رزم، که در خیابانی از جنس کار و زندگی… یک آدم عادی وسط یک زندگی عادی…

بروجرد، شهر عاشقان بی‌مرز

خبر که رسید، مردم بروجرد با چشمانی اشکبار و دل‌هایی پُر از اندوه، پیکر بی‌جان فرزندشان را در آغوش گرفتند.

مراسم تشییع پیکر مطهر شهید «هوشنگ ناصرپور» با شکوهی بی‌نظیر برگزار شد. مردم از محله‌های مختلف شهر آمده بودند؛ با پرچم‌های سیاه، با شعارهایی در تجلیل از شهید و در محکومیت دشمن.

او فقط یک راننده تاکسی بود...

او فقط یک راننده تاکسی بود؛ پسرعموی من بود. سال‌ها در تهران کار می‌کرد؛ مردی آرام، بی‌ادعا، زحمتکش و دلسوز

در میان جمعیت عزادار، یکی از بستگان شهید، با صدایی بغض‌آلود از هوشنگ ناصرپور می‌گوید: «او فقط یک راننده تاکسی بود؛ پسرعموی من بود. سال‌ها در تهران کار می‌کرد؛ مردی آرام، بی‌ادعا، زحمتکش و دلسوز. آن روز هم، مثل همیشه ماشینش را روشن کرد تا نان شب زن و بچه‌اش را دربیاورد… اما دیگر برنگشت.»

در میان جمعیت داغ‌دار، دختر جوانی که برادرزاده شهید است، با چشمانی اشک‌بار فریاد می‌زند: «عموم همیشه ساکت بود… عموم همیشه مظلوم بود. مردی آرام، بی‌حاشیه، بی‌ادعا…»

سکوتی پُر از فریاد

وقتی خبرنگاران از برادر شهید خواستند تا از هوشنگ بگوید، فقط سکوت کرد. حرفی نزد. فقط اشک می‌ریخت. با لهجه لری «آی برار» می‌گوید و دوباره اشکی می‌شود، اشکی که از عمق جان می‌آید، سنگین‌تر از هر واژه و گویاتر از هر مصاحبه و سخنی است.

مادران چشم‌انتظار، کودکان در آغوش، جانبازان با عصا و پدران داغ‌دیده، همه آمده بودند تا با کسی وداع کنند که حالا به نماد مظلومیت در برابر تجاوز دشمن تبدیل شده است.

روزهای پُر اندوه

در میان جمعیت، نوحه و شعار و عزا در هم آمیخته می‌شود، بروجرد، در هفته‌های گذشته روزهای پُر اندوهی را پشت سر گذاشته است. دوم تیرماه، شهید «امیرسرتیپ علی‌حسین محمدی» فرمانده تیپ زرهی پادگان ابوذر سرپل ذهاب، با شکوهی بی‌سابقه تشییع و در روستای زادگاهش به خاک سپرده شد.

سوم تیر نیز پیکر شهید سرتیپ دوم پاسدار «میثم معظمی گودرزی» با حضور چشمگیر مردم از میدان صفا تا گلزار شهدای بروجرد بدرقه شد.

پیش‌تر، شهدای والامقام «حمیدرضا روزبهانی»، «عباس پیریایی»، «ایمان گودرزی»، «حسین نقدی» و «معصومه پیرهادی» نیز به خاک سپرده شدند.

شهر، روزهایی مملو از اشک و افتخار را پشت سر می‌گذارد.

اتحاد ملی، پاسخ مردمی به تجاوز دشمن

تشییع شهیدان در بروجرد، فقط مراسم وداع نبود؛ فریادی بود از دل مردم ایران. مردم با صدایی واحد اعلام کردند: «تجاوز به خاک ما بی‌پاسخ نمی‌ماند.»

بسیاری از مردم در گفت‌وگو با خبرنگار مهر تأکید کردند: «اگر لازم باشد، ما هم آماده‌ایم. این خاک، هنوز هم مدافع دارد.»

تا این لحظه، بروجرد هشت شهید را تقدیم دفاع از وطن کرده است. این شهیدان، در حملات موشکی و تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی به ایران، جان خود را فدای وطن کردند.

موشک‌ها نمی‌پرسند چه کسی هستی

اما این، پایان ماجرا نیست. شهادت «هوشنگ ناصرپور»، یک راننده تاکسی ساده، نشان داد که دشمن چشمانش را بر همه چیز بسته است. در منطق موشک‌ها، فرقی میان راننده تاکسی، فرمانده نظامی، دانشمند هسته‌ای یا کودک در آغوش مادر نیست.

هوشنگ ناصرپور نه اسلحه به دست داشت، نه لباس نظامی بر تن. نه جزو مقامات بود، نه چهره سیاسی. او فقط یک شهروند عادی بود، مردی شریف که برای تأمین معیشت خانواده‌اش هر روز صبح راهی خیابان‌های شلوغ تهران می‌شد.

اما موشک‌هایی که به پایتخت ایران اصابت کردند، تفاوتی میان جبهه و خانه، سرباز و کارگر، یا میدان جنگ و چهارراه تجریش قائل نشدند.

بمب‌ها نمی‌پرسند چه کسی هستی؛ شغل نمی‌پرسند، لباس نمی‌شناسند، نشان افتخار نمی‌خواهند؛ تنها می‌کُشند.

و این دقیقاً همان چیزی‌ست که مردم ایران را در کنار هم قرار داده: آگاهی از این‌که همه، بی‌استثنا، هدف‌اند… و همه باید بایستند.

این آگاهی همان چیزی‌ست که در دل ملت وحدت می‌آفریند. در خیابان‌های بروجرد، تهران، تبریز، اصفهان و اهواز، مردم می‌دانند که خون‌های بی‌گناه، خاک را بیدار می‌کند و راه شهیدان، فقط با اسم آن‌ها زنده نمی‌ماند؛ بلکه با ایستادگی ادامه پیدا می‌کند.

مردم بروجرد، هم‌محله‌ای‌های هوشنگ، خانواده‌اش، و همه آن‌هایی که دلشان برای این خاک می‌تپد، به خوبی می‌دانند: دشمن، اگرچه «کور» می‌زند، اما ملت «بیدار» است.

 

منبع: مهر

آخرین اخبار جامعه را از طریق این لینک پیگیری کنید.