روانشناسان برای همراهی به بندر رفتند
روانشناسان از حضور فعالانه خود در میان مردم داغدار بندرعباس میگویند.

سوگ معمولاً فرد را در موقعیت غیرمنتظره قرار میدهد. رنج سوگ آنقدر عظیم است که آدمی دیگر توانی برای زیستن نخواهد داشت. سوگ، روز را برای فرد سوگوار شب میکند و شبها را آنقدر طولانی میکند که رسیدن به فردا را امری غیرممکن میداند. در بخشی از کتاب «لنگرگاهی در شن روان» درباره سوگ آمده است: «سوگ معلم سنگدلی است. یادت میدهد عزاداری چه بیمروت است، چقدر پر از خشم است. یادت میدهد تسلیتها چقدر پوچ هستند. یادت میدهد سوگ چقدر به زبان مربوط است، به ناتوانی زبان، به پرپر زدن برای کلمهها. چرا پهلوهایم این قدر درد میکنند و تیر میکشند؟ بهم میگویند از گریه است. نمیدانستم با ماهیچههایمان هم گریه میکنیم. خود درد عجیب نیست، حس کردنش در پوست و گوشتم عجیب است. دهانم آن قدر تلخ است که نمیتوانم تحملش کنم. انگار غذای فاسدی خورده باشم و بعد یادم رفته باشد مسواک بزنم. انگار وزنه سنگین و مهیبی روی سینهام گذاشتهاند. توی بدنم حسی از فروپاشی ابدی دارم. اختیار قلبم از دستم در رفته؛ استعارهای در کار نیست، همین قلب گوشتی را میگویم. خودسر شده. زیادی تند میزند. ضربانش با ضرباهنگ خودم جور نیست. رنجی که میکشم فقط روحی نیست، جسمی هم هست. گوشت تنم، ماهیچههایم، همه اندامهایم ناخوشند. ایستاده، نشسته، خوابیده، در هیچ حالتی راحت نیستم. تا چند هفته دلم آشوب است و پیچ میزند. مدام حس میکنم اتفاق بدی در راه است. به دلم افتاده کس دیگری هم میمیرد و چیزهای بیشتری هم از دست خواهیم داد. یک روز صبح، اِکی کمی زودتر از معمول بهم تلفن میکند. در دلم میگویم بگو، زود بگو، باز کی مرده؟ مامان مرده؟»
حادثه عظیم و دلخراش بندر شهید رجایی، بیش از 50 خانواده را داغدار و سوگوار کرد. سوگ وقتی ناگهانی پشت در خانه مینشیند، غمش انگار بیشتر است. وقتی غیرمنتظره میهمان میشود، رفتنش از زندگی سختتر میشود. گروهی از روانشناسان با همکاری خیریه طلوع بینشانها و مدرسه سیمرغ (یک مؤسسه هنری و فرهنگی برای تقویت ارتباطات سازنده در میان گروههای جامعه) برای پذیرش سوگ وارد شده، در کنار خانوادههای داغدار بندرشهیدرجایی بندرعباس بودند. سرپرست این گروه نعیم طهرانی، یکی از راهبران مدرسه سیمرغ است. متن زیر، حاصل روزها حضور او و تیمش در کنار خانوادههای سوگوار بندرعباسی است. طهرانی میگوید که بیش از 500 نفر را به طور غیرحضوری و 20 الی 30 نفر را حضوری همراهی کردهاند.
سرپرست گروه روانشناسان: ما روز سوم حادثه در کنار افراد سوگوار بودیم
نعیم طهرانی قصه حضورشان در بندرعباس را اینگونه روایت میکند: «ما تقریباً یک روز بعد از حادثه برای یک تیم داوطلب فراخوان دادیم. برای اینکه تیمی از روانشناسان آماده داشته باشیم تا از افراد برای سوگواری حمایت بکنند. دو تا ماجرا وجود دارد در حادثهها؛ یکی بحث مداخله برای درمان سوگواری است، یکی هم بحث همراهی. کاری که ما انجام دادیم، فرایند همراهی بود. فردی که در واقع دچار حادثه شده، ما با او همراهی میکنیم که این شرایط را از سر بگذراند. سازمان ۵۵ نفر را از ۱۶ شهر آموزش داده و تلفنی آدمهایی که مصدومند، حتی از شهرهای دیگر را دارند ساپورت میکنند. کنارش دو تا کانال را آماده کردیم برای افرادی که دچار حادثه شدند یا به قول معروف آسیب دیدهاند به لحاظ فکری و روانی یا کسانی که سوگوارند، برای اینکه اینها بتوانند در کانال صوتهای التیامبخشی را گوش کنند. آن هم الان در دسترس افراد و حادثهدیدگان بندرعباس است و مشخصاً برای خود این افراد ثبت شده است. ما حدوداً با 600 یا 700 نفر ارتباط گرفتیم. این ماجرا برای اولین بار اتفاق میافتد؛ چراکه در این زمینه واکنش سریع دادیم. اگر هلال احمر و دانشگاه علوم پزشکی میخواستند چنین کاری انجام بدهند، میبایست غربالگری اتفاق میافتاد. سپس دو سه هفته زمان میبرد تا اقداماتش را شروع کنند، اما ما تقریباً روز سوم در محل بودیم و کنار این افراد قرار گرفتیم.»
در کنار خانوادههای سوگوار بودیم، بدون هیچ مداخلهای
وی ادامه میدهد: «ما دو نوع فعالیت داریم؛ یکی مداخله است و یکی همراهی با عموم در سوگواری. عموماً گفته میشود تا شش ماه مداخله نکن، یعنی توی زندگی فرد سوگوار وارد نشو، حتی سؤال از او نکن. یک نظریه دیگر هم هست که میگوید ما با فرد سوگوار همراهی میکنیم. کنارش قرار میگیریم تا او مطمئن شود که تنها نیست، حرفهایی را به ما میزند که با اعضای خانوادهاش نمیتواند بزند. برای مثال زنی همسرش را از دست داده و حالا دارد با خانواده شوهرش زندگی میکند که این اتفاق در بندرعباس خیلی زیاد است. او در خصوص اتفاقی که افتاده و نمیتواند با خانواده شوهرش صحبت کند، با یکی از روانشناسهای ما صحبت میکند، با این تفاوت که روانشناس ما درواقع بازخورد تغییردهنده به او نمیدهد. یعنی مشاور ما مشورت به او نمیدهد، مشاوره به او نمیدهد، تمرین به او نمیدهد، حتی سؤال هم از او نمیکند.»
این حضور اتفاقی بود که به هرحال، ما برای اولین بار شاهدش بودیم. این حضور لزوم همراهی با خانوادههای داغدار را در چنین موقعیتهایی نشان داد. طهرانی در این باره میگوید: «ما داریم یک فعالیت داوطلبانه و مردمی انجام میدهیم. فردی که عزیزی را از دست داده یک نوع رجوع به او میشود از سمت نهادهای حاکمیتی، مثل استانداری، فرمانداری و نهادهایی که در دولت فعالیت دارند یا نهادهای دیگر مثل شرکتی که طرف داشته آنجا کار میکرده که نسبتاً خصوصی است، اما رجوعی از سمت مردم به او نمیشود. ما در زلزله همواره حضور خیلی سریع داریم. تجربهمان میگوید بروید در منزل فرد سوگوار را بزنید و بگویید، من یک عضوم از اعضای این کشور و آمدهام اینجا به شما تسلیت بگویم. در عین حال روانشناس هم هستم و آموزش دیدهام برای اینکه بتوانم در این شرایط سخت همراهت باشم. اگر حرفی داری میتوانی به من بزنی. این اصلاً یک وصل را رقم میزند و دنیای آن آدم با روانشناس را به وجود میآورد. چون آدمهایی که ما پیششان رفتیم اصلاً تا الان پیش روانشناس نرفته بودند و نمیروند. در مراسمی که سوگواری در آن گرفته میشود، اتفاقی که میافتد اینگونه نیست که بگوییم میتوانیم طرف را در این مراسم درمان بکنیم. ما حتی حق هم نداریم سر بزنیم، حالش را بپرسیم، تنها اگر او گفتوگویی دارد میتواند طرح کند و نهایتاً یکی دو بازخورد کوچک به او میدهیم. مثلاً به بچهات این حرف را نزن و یا این حرفها را بزن.»
همراهی خانوادهها با یکدیگر تعجببرانگیز بود
طهرانی اما تجربه حضورش را نیز اینطور روایت میکند: «بخشی از افرادی که عزیزی را از دست دادهاند، بهدلیل وقوع حادثه در محل کار، بسیار برانگیختهاند. با این حال، رشادتهای عجیبی نیز در این میان مشاهده شده است. مثلاً،آقای شاپور که دختر 25 سالهاش در حادثه فوت شده و خودش نیز از کارمندان همان محل است، در مراسم ختم سایر خانوادههای داغدیده شرکت میکند؛ همدردی و همراهی در آن فضا موج میزند، هرچند اصلاً این کار سادهای نیست. پدری که در میان خاکسترها، پلاک طلای دخترش را یافته و از این طریق به سوختن او پی برده است. این واقعه را بسیار تکاندهنده میسازد. از سوی دیگر، همراهی مردم بندرعباس با یکدیگر بینظیر است و باید قدردان این همدلی باشیم. اقدامات انجامشده در بحران، چشمگیر بوده است.»
وی ادامه میدهد: «خاموش کردن آتش 46 ساعت طول کشید و اگر تلاشهای نیروهای آتشنشانی و امدادگران نبود، ممکن بود آتش به کانتینرهای دیگر سرایت کرده و منجر به انفجار و نابودی اسکله میشد. این کاری بسیار مهم و ارزشمند است. بسیاری از خانوادهها مهاجرند و برای کار، دور از خانواده در بندرعباس زندگی میکنند. این دوری از خانواده، حداقل در سیلها و زلزلهها به این شکل مشاهده نمیشود و این دوری مختص این حادثه است. گروهی از افراد آسیب جسمی دیدهاند و مصدوم شدهاند. جالب اینجاست که فضای حاکم بر آنها، فضای همدلی است. مثلاً فردی که چشم خود را از دست داده، در اولین دقایق گفتوگو، نگران حال همکارش و یافتن خانوادهاش بود. با وجود فاجعه و غم عمیق، رشادتهای عجیبی در این میان وجود دارد. گروه دیگری نیز هستند که نیروهای داوطلب و آتشنشانند؛ حجم غم و اندوهی که آنها متحمل میشوند، بهدلیل مشاهده سوختن تعدادی از هموطنان و همشهریانشان، بسیار سنگین است.»
فشار کار متوجه نیروی انسانی دستگاهها بود
طهرانی عنوان میکند: «من با برخی از مدیران استانداری و همچنین دوستانم در آتشنشانی و هلال احمر دیدار داشتهام. بخش قابلتوجهی از فشار، روی نیروی انسانی استانداری و هلال احمر متمرکز است. ما آمادگی خود را برای همراهی با آنها نیز اعلام کردهایم تا بتوانند این وضعیت را بهتر سپری کنند. اما باید در نظر داشته باشیم که به دلیل انتظارات مردم از نهادها و پرسشهایی درباره اقدامات انجامنشده، جوّی خاص بر فضای عمومی حاکم است. من بهعنوان عضوی از نیروهای مردمی، با خانوادههای داغدیده گفتوگو کردهام و درک میکنم که با وجود تلاشهای انجامشده، فشار زیادی بر دوش آنهاست. باید انصاف را رعایت کنیم؛ البته پیشگیری از این حادثه و بهخصوص انفجار، امکانپذیر بود؛ اما اکنون که حادثه رخ داده، همه تلاش خود را بهکار گرفتهاند.»
ابعاد اطلاعرسانی حادثه
این روانشناس درباره ابعاد اطلاعرسانی ادامه میدهد: «ابعاد اطلاعرسانی استانداری بسیار ضعیف است. دو روز پس از حادثه، عاملان دخیل در وقوع آن بازداشت شدند، اما اطلاعرسانی کافی صورت نگرفته است. خبرگزاری استانداری به این موضوع پرداخته، اما فراخوانی برای اطلاعرسانی گسترده از طریق خبرگزاریهای بزرگ وجود نداشته است. این موضوع را نیز باید در نظر بگیریم. من به آقای استاندار گفتم که ابعاد رسانهای این حادثه بهخوبی پوشش داده نشده و بسیاری از خانوادهها از اقدامات انجامشده مطلع نیستند. سه روز پیش، بیمه 750 خودرو پرداخت شده و دیهها آماده واریز به حساب دادستانی است، اما این اقدامات بهخوبی اطلاعرسانی نشده است. از خانوادههای بازماندگان پرسیدیم چه چیزی بیش از همه آنها را آزار میدهد. مهمترین نکته، از دست رفتن عزیزانشان در محل کار بود که داغ سنگینی بر دل خانوادهها گذاشت. بسیاری از قربانیان جوان بودند؛ از پدری که همسرش باردار است تا پدری با فرزند دو سال و نیمه و جوانانی که هنوز ازدواج نکرده بودند. جوان بودن قربانیان، خود به تنهایی داغ بزرگی است. برخی از قربانیان، کارگران روزمزد بودند و شرایط زندگی چندان مناسبی نداشتند. من با چند خانواده بلوچ نیز صحبت کردم که شرایط سختی دارند. بسیاری از قربانیان در محیط کاری خود جان باختهاند، اما شرایط خانوادههای بلوچ بسیار سختتر است و ما در حال صحبت و پیگیری موضوع هستیم. همکاری افراد برای ما از همهچیز مهمتر است. جمعیت طلوع بینشانها و مدرسه سیمرغ بهصورت مشترک در این زمینه فعالیت داشتهاند و نیروهای مردمی به در منازل رفته و ضمن عرض تسلیت، همراهی فکری و معنوی با خانوادهها داشتهاند. این تجربه، برای اولین بار در ایران انجام شده است و البته نیوزیلند در سال 2020 چنین تجربهای داشته است.