روایت پدر و مادر از فرزندشان «مجتبی ملکی» امدادگر هلال احمر که در انفجار محله چیتگر تهران شهید شد:
زانوهایمان سست شد اما سرمان بالاست
زمستان پارسال 30 سال را رد کرده بود و با همسرش برنامه داشتند تا کمکم کودکی را به جمع خانواده دو نفره خود اضافه کنند. جنگ اما همه چیز را ویران کرد. در آخرین روزهای بهار، وقتی اسرائیل آتش خود را رو به آسمان ایران گشود، برای امدادرسانی به مردم آسیبدیده در محله چیتگر تهران اعزام شده بود که شلیکهای یک پهپاد، جان عزیزش را گرفت. مجتبی ملکی یکی از چهار امدادگر هلالاحمر بود که 26 خرداد برای مداوای زخمیهای انفجارهای محله چیتگر تهران اعزام شده بود، اما دیگر هیچوقت به خانه برنگشت.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
شرق: زمستان پارسال 30 سال را رد کرده بود و با همسرش برنامه داشتند تا کمکم کودکی را به جمع خانواده دو نفره خود اضافه کنند. جنگ اما همه چیز را ویران کرد. در آخرین روزهای بهار، وقتی اسرائیل آتش خود را رو به آسمان ایران گشود، برای امدادرسانی به مردم آسیبدیده در محله چیتگر تهران اعزام شده بود که شلیکهای یک پهپاد، جان عزیزش را گرفت. مجتبی ملکی یکی از چهار امدادگر هلالاحمر بود که 26 خرداد برای مداوای زخمیهای انفجارهای محله چیتگر تهران اعزام شده بود، اما دیگر هیچوقت به خانه برنگشت. محمد ملکی، پدر «مجتبی» از نخستین روزهای حضور پسرش در هلال احمر میگوید: «سال 86 بود که ما برای زندگی به نطنز رفتیم. مجتبی آن روزها 14 سال داشت و تحتتأثیر برادرش که داوطلب جمعیت هلال احمر بود به این سمت رفت. خیلی زود در این حوزه پیشرفت کرد و هنوز 16 سالش نشده بود که توانست در یکی از بزرگترین و دشوارترین آزمونهای هلال احمر با قبولی در استان اصفهان درجه ایثاری را کسب کند. درجهای که نیروهای سن و سالدار هلال هم بهسختی آن را کسب میکنند. به مرور آنقدر به این کار علاقهمند شد که حتی پس از قبولی در رشته مهندسی الکترونیک و آغاز تحصیل هم به حضور در هلال احمر ادامه داد».
پدر میگوید کمک به مردم اولویت اصلی زندگی مجتبی بود: «مجتبی یک اولویت بزرگ در زندگی داشت و آنهم این بود که تا حد توانش به دیگران کمک کند. برایش فرقی نمیکرد که آن فرد چه ایده و نظری دارد. یاریرساندن برایش ارزشی ورای هر فکری بود. وقتی در اصفهان بودیم علاوه بر فعالیت در هلال احمر راهنمای کوهستان هم بود. تیمهای مختلف خارجی حرفهای را برای صعود به قله کرکس که مرتفعترین قله استان اصفهان است، هدایت میکرد. حتی در برف و باران هم صعودهای زمستانه داشت و این اواخر چندینمرتبه به شکل انفرادی هم صعود کرده بود. همه گروهها همیشه از روحیه مثالزدنی همکاری و صبوری او در کوهستان تعریف میکردند». پدر ادامه میدهد: «صبر، حوصله بسیار زیاد در تعامل با مردم، اراده راسخ در انجام کارهای شخصی و گروهی از ویژگیهای خاص مجتبی بود. از همه مهمتر اینکه او همیشه توانایی ویژهای در تعدیل فضاهای بحرانی داشت. شاید باورتان نشود اما با اینکه پسر بزرگ خانواده نبود، حتی در تنشهای خانوادگی هم او کسی بود که اوضاع و افراد را آرام میکرد. همین خصلتها هم سبب شده بود که در هلالاحمر چهرهای شاخص باشد». خانواده مجتبی حالا در فقدانش، تمرین صبر میکنند: «ما میسوزیم. اشک میریزیم. زانوانمان سست میشود. از دست دادن چنین گلی که همه خانواده و دوستانش به او افتخار میکردند کار سادهای نیست. اما سرمان بالاست و گله و شکایتی هم نداریم. سرمان بالاست و میدانیم که پسرمان برای مردم کشورش جانش را از دست داد. این ضایعه امتحان سختی برای خود ما هم محسوب میشود تا حالا در فقدان مجتبی تمرین صبر کنیم».
«اکرم صانعی» مادر مجتبی هم درباره پسرش میگوید: «تعریفکردن از پسر خودم شاید چندان جالب به نظر نرسد چون به هر حال هر مادری فرزندش را دوست دارد و به او افتخار میکند. اما اینها را نه بهعنوان یک مادر که بهعنوان یک انسان در قبال انسانی دیگر میگویم که مجتبی برای همه آنها که او را میشناختند و نمیشناختند انسان بینظیری بود. بهعنوان دوست، همسایه، همسر، فرزند، در هر نقشی مجتبی انسانی بود که جز خیر برای دیگران نمیخواست و همه دوستش داشتند».
او با توضیح آخرین مأموریت پسرش، غمگین اما متین و صبور بغضش را کنترل میکند: «پسرم همراه یک تیم دیگر برای مداوای زخمیهای انفجاری در چیتگر اعزام شده بود که پهپادها به اورژانسی که او در آن بود حمله کردند. یکی از دوستانش که آن روز همراهش بوده تعریف میکند که در اثر موج انفجار من پرت شدم و وقتی به خودم آمدم دیدم همه بدنم را خون گرفته است و برای چند لحظه احساس کردم لحظات آخر زندگیام است. اما کمی که گذشت فهمیدم خون از بدن من نیامده و حتی یک زخم ساده هم برنداشتهام. به اطراف نگاه کردم و دیدم مجتبی پرپر شده است».
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.