گزارش «شرق» از زنانی که جنین آنها در پی تعطیلی بخش ناباروری بیمارستان آبان گم شده بود و حالا جنین را انتقال دادهاند
هر روز با ظرف حمل جنین جلوی بیمارستان بودیم
پس از انتشار گزارش و پیگیریهای وزارت بهداشت، حالا بیشتر جنینها پیدا شده و تعدادی در انتظار مادرشدن هستند
از مصرف روزانه 25 قرص و آمپولهایی که هر هفته تکرار میشد، حالا بالاخره تعداد داروهایش کمتر شده است. با پشت سر گذاشتن فرایند انتقال جنینها، اگرچه هنوز هم هورمونهایش قرار ندارند، اما تصور لحظهای که فرزندش را در آغوش بگیرد است که به او امید میدهد و شکیبایی برای تحمل تمام رنج این دوران.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
از مصرف روزانه 25 قرص و آمپولهایی که هر هفته تکرار میشد، حالا بالاخره تعداد داروهایش کمتر شده است. با پشت سر گذاشتن فرایند انتقال جنینها، اگرچه هنوز هم هورمونهایش قرار ندارند، اما تصور لحظهای که فرزندش را در آغوش بگیرد است که به او امید میدهد و شکیبایی برای تحمل تمام رنج این دوران. «مژگان» 32 سالش بود وقتی بالاخره تصمیم گرفت پا در مسیر سخت بارداری، آن هم به شیوهای متفاوت بگذارد و حالا درست پس از فوتکردن شمع تولد 38سالگیاش، بدنش اتفاقی نو را تجربه میکند؛ اتفاقی که از او مادری میسازد که سالهای زیادی به خاطر رسیدن به رؤیایش، صبوربودن را زندگی کرده است؛ از تحمل عوارض متعدد مصرف داروهای متعدد تا دردسرهای مربوط به کارهای درمان و در همین چند ماه آخر هم کابوس گمشدن جنینهایش.
دو ماه پیش «شرق» در گزارشی به تعطیلی ناگهانی بخش درمان ناباروری (IVF) بیمارستان آبان پرداخت؛ اتفاقی که منجر به سردرگمی دهها خانوادهای شد که پیشتر در آن مرکز اقدام به لقاح مصنوعی کرده بودند. با انتشار این گزارش، وزارت بهداشت وارد ماجرا شد، پرونده قضائی شکل گرفت، شماره تماسی ویژه پاسخگویی به خانوادهها ایجاد شد و در نهایت اغلب آنها توانستند جنینهای خود را پیدا کنند. حالا تعدادی از آن زنان توانستهاند یک قدم دیگر به آرزوی خود نزدیکتر شوند و اقدام به انتقال جنین کردهاند و در صورتی که همهچیز به خوبی پیش برود، حدود 9 ماه دیگر شاهد به دنیاآمدن فرزند خود خواهند بود.
در انتظار مادری بعد از 6 سال
«مژگان» این دوران را شبیه یک زندگی برزخی توصیف میکند: «سال 98 بود که تصمیم گرفتم از طریق لقاح مصنوعی مادر شوم. همسرم هم موافق بود و مشکل جدی سر راهمان نداشتیم. البته میدانستیم ماجرا از نظر فیزیکی مخاطرات متعددی دارد اما کمر بسته بودم که این کار بزرگ را انجام دهم و لذت مادرشدن را تجربه کنم و همسرم هم بتواند پدر شود. با همدیگر این تصمیم را گرفتیم و حتی با توجه به اینکه شاغل هستم میدانستم که شاید از نظر کاری هم حواشی برایم ایجاد شود اما با خودم کنار آمدم که اگر میخواهم بچه داشته باشم، باید این سختی را هم بپذیرم. اما از روز نخست که این فرایند به شکل جدی آغاز شد، تازه فهمیدم که چقدر خوشخیال بودم و سختیهای ماجرا خیلی بیشتر از تصورات قبلی من بود. هر روز که پیش میرفت، بهویژه در اوایل پیگیریها، پزشکان میگفتند بعید است بدنم کشش چنین کاری را داشته باشد، در یک برزخ زندگی میکردم که باعث شده بود جهان برایم بدون معنا باشد».
سختترین روزها اما برایش دورانی بود که جنینهایش گم شدند: «این شش سال سختی کم نکشیدم. چندبار انتقالم به بنبست خورد. اما بهار و تابستان امسال از همه سختتر بود؛ وقتی بخش IVF بیمارستان آبان که در آن کارها را پیش میبردیم بهطور ناگهانی تعطیل شد و ما ماندیم و جنینی که پیدا نمیشد. کارمان این شده بود که هر روز صبح با ظرف آمونیاک مخصوص حمل جنینها از بیمارستان دومی که انتخاب کرده بودیم به آبان میرفتیم و بعد از ساعت کاری دست از پا درازتر دوباره برمیگشتیم. دو ماه آزگار هر روز کارمان همان بود. بعد از نزدیک به 200 میلیون تومان خرج و هزینه و عمری که وقف این کار کرده بودیم و بدنم که آماج داروهای مختلف شده بود، حالا در گیر و دار تغییرات این بیمارستان جنین ما پیدا نمیشد». این کابوس البته به سر رسید: «فکر میکردم همه زحماتمان به باد رفته است، اما خوشبختانه ماجرا رسانهای شد و وزارت بهداشت هم ورود کرد. چند روز از صبح تا شب افرادی را در بخش لقاح مصنوعی بیمارستان گذاشتند تا جنینهای ما را پیدا کنند و حالا که با شما حرف میزنم درست 11 روز از انتقال جنین در بدنم میگذرد و بالاخره احساس رهایی میکنم».
قدم به قدم فرایند IVF نیازمند امضای رضایت شوهر است
نکته قابل توجه در از سر گذراندن این فرایند آن است که اگر زنی همراهی و رضایت شوهرش را برای لقاح مصنوعی نداشته باشد، باید برای همیشه با مادرشدن خداحافظی کند. «مریم» که خودش دشواریهای زیادی در این زمینه پشت سر گذاشته است و شاهد رنجهای مضاعفی در این پروسه برای زنان دیگر بوده به «شرق» میگوید: «یکی از تلخترین بخشهای این ماجرا برای زنان این است که اگر همسرشان با آنها همراه نباشد، تقریبا دیگر هیچ شانسی برای مادرشدن نخواهند داشت. نخست به این دلیل که در مسیر انجام اقدامات مختلف مربوط به این کار مکررا نیاز به رضایت شوهر وجود دارد. از سوی دیگر اگر زنی خودش استقلال اقتصادی نداشته باشد و نیاز داشته باشد که همسرش از نظر مالی او را تأمین کند و مرد از این کار سر باز بزند، از پس هزینهها برنخواهد آمد. هر بار ویزیت دکتر و سونوگرافی حدود دو میلیون خرج دارد. هر نسخهای که پزشک تجویز میکند نزدیک به سه میلیون میشود. تزریقها بهشدت گران هستند و تغذیه هم باید به شکل ویژهتری مورد توجه قرار گیرد. از جمیع جهات هزینه زندگی افزایش مییابد و بدون داشتن درآمد پرداخت این هزینهها ممکن نیست».
او که هفته گذشته انتقال جنین را انجام داده است، درباره حسی که این روزها تجربه میکند به «شرق» میگوید: «من از آن دسته زنهایی هستم که همیشه دوست داشتم مادر شوم. یعنی مسیر تکاملم را اینطور تصور کردهام، اگرچه میدانم این حس مشترک نیست و بسیاری از زنها شکل دیگری از تکامل را برای خود میپسندند. از آنجایی که همسرم هم مخالف بچهدارشدن بود، خیلی زمان برد تا او را با خودم همراه کنم. خرداد امسال که جنگ شد و همه آن اتفاقات تلخ رخ داد، با خودم عهد بستم که تا زندهام اجازه ندهم رؤیایی در دلم بماند. سال 1400 برای اولین بار اقدام به فریز تخمک کرده بودم و حالا میخواستم هرطور شده مادر شوم. اتفاقاتی که در بیمارستان آبان رخ داد هم خیلی تلخ بود اما خوشبختانه آن روزها به پایان رسید و بالاخره میدانم که چند ماه با مادرشدن فاصله دارم».
جنین اشتباهی تحویلمان دادند
ماجرای پیداشدن جنین «نازنین» هم فرازونشیبهای زیادی داشت. او که با ماجرای بیمارستان آبان با جنین اشتباهی مواجه شد، تجربهاش را اینطور توصیف میکند: «فرایند IVF برای من خیلی وحشتناک نبود؛ هم عوارض دارویی کمتری را نسبت به خیلی از زنها تجربه کردم و هم با همراهی همسرم شرایط روانی خوبی داشتم. اما مشکل از جایی شروع شد که جنجال بیمارستان آبان رخ داد. من و همسرم خبر را از رسانهها خواندیم؛ چون عجلهای برای انتقال نداشتم، به بیمارستان هم سر نمیزدم. اما وقتی خبر را خواندم با همسرم راهی بیمارستان آبان شدیم. هفته دوم مرداد بود و بخش IVF آبان خیلی شلوغ بود. همه خانوادهها خبردار شده بودند و از وزارت بهداشت هم افرادی را فرستاده بودند تا بر ماجرا نظارت کند. چند روز رفتیم و برگشتیم تا بالاخره جنین را تحویلمان دادند. با ظرف مخصوص حمل جنین راهی بیمارستان دوم شدیم تا ادامه زمان نگهداری را به مرکزی دیگر محول کنیم. منتظر بودیم فیش مرکز جدید را دریافت کنیم که به ما گفتند جنین اشتباهی تحویلتان دادهاند». نازنین که یک هفته زمان برده بود تا جنین خود را پیدا کند حالا با اضطراب زیاد مجددا راهی بیمارستان آبان شده بود تا ببیند میتواند این مشکل را حل کند یا خیر: «همان روز که فرصتی نداشتیم اما فردا دوباره به آبان رفتیم. عصبانی بودم و هیچ چیزی را نمیفهمیدم. ماجرای بچهدارشدن تازه برایم جدیتر شده بود. جنین اشتباهی را تحویل دادم و قول گرفتم که جنین خودم را پیدا میکنند. فکر کنم سه روز زمان برد و چون به پنجشنبه و جمعه هم خورد، مجبور شدم بیشتر صبر کنم. در نهایت هفته بعدش بالاخره جنین اصلی را تحویلم دادند». او که قصد نداشت امسال کار انتقال را انجام دهد، پس از این تجربه تصمیم گرفت تا پروژه والدشدن را جلو بیندازد: «19 مهر انتقال را انجام دادم و حالا منتظرم تا هرچه زودتر فرزندم را در آغوش بگیرم. این اتفاق سبب شد احساس خطر کنم و بفهمم که این کار چقدر برایم معنادار است. اگر همه چیز خوب پیش برود، پاییز سال آینده را با فرزندم سپری خواهم کرد».
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.