رفاقت، سکوت و یک قاب روشن از مازیار میری
ما در زندگی آدمهای زیادی میبینیم؛ در مسیر کار، در جمعهای دوستانه، در جشنها، در نشستهای سینمایی یا حتی در پیادهروهای شلوغ. اسمهای زیادی را به خاطر میسپاریم. بعضیها فقط آشنا میمانند و بعضی دیگر، گاهی دوستان ما میشوند. اما رفیق؟ رفیق، چیز دیگری است.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
ما در زندگی آدمهای زیادی میبینیم؛ در مسیر کار، در جمعهای دوستانه، در جشنها، در نشستهای سینمایی یا حتی در پیادهروهای شلوغ. اسمهای زیادی را به خاطر میسپاریم. بعضیها فقط آشنا میمانند و بعضی دیگر، گاهی دوستان ما میشوند. اما رفیق؟ رفیق، چیز دیگری است.
سالهاست دارم این جمله را تکرار میکنم: ما دوستهای زیادی داریم، اما رفیقهای ما بسیار بسیار کماند. آنقدر کم که شاید تعدادشان به انگشتهای یک دست هم نرسد. آنها که همیشه با ما هستند، نه برای منافع، نه برای شهرت، نه برای شبکهسازی؛ فقط برای بودن. برای شریکشدن در سکوت و لبخند و درد. مازیار میری، کارگردان سینما، یکی از همان آدمهاست. برای من، رفیق است؛ یک رفیق قدیمی، آرام، کمحرف، اما حاضر و همراه. از آن دست آدمهایی که اگر روزی خبری از آنها نباشد، دلت میلرزد. و اگر چیزی بنویسند، باید چند بار آن را خواند.
همین چند وقت پیش، مازیار در صفحهاش نوشت که پیش از این بیماری وحشتناک، فکر میکرده رفیقهای زیادی دارد، اما بعد فهمیده رفیقهای کم و آشنایان زیاد. نوشته بود: «آدمها در بزنگاهها دلشان احوالپرسی میخواهد. بعدش که دیگر فایده ندارد». این جمله برای من فقط یک درددل نبود، بلکه یک تلنگر بود. مازیار درگیر یک بیماری است. دور از وطن و در حال درمان؛ اما هنوز، با همان وقار همیشگی، با همان صدا و بیان آرام، دارد ما را با خودش همراه میکند. رفاقت در سکوت، همین است.
مازیار میری را باید بشناسید تا درک کنید چطور ممکن است کسی اینقدر آرام باشد، اینقدر محترم، اینقدر اهل ساختن؛ او یکی از کارگردانهای چارچوبدار سینما و تلویزیون ایران است. فیلمسازی که در هر اثرش، چیزی بیشتر از داستان جریان دارد؛ دغدغهای، دردی، تردیدی یا امیدی.
اولین اثر شاخص مازیار، فیلم سینمایی «قطعه ناتمام» بود که سال ۱۳۷۹ ساخت؛ فیلمی که نام او را بهعنوان فیلمسازی آیندهدار، جدی و با نگاهی متفاوت در سینما مطرح کرد. داستانی هنرمندانه که در فضای سینمای آن سالها، جرئت و ظرافت را توأمان داشت و نام کارگردان جوانش را بر سر زبانها انداخت.
بعدها با «پاداش سکوت» شناخته شد؛ فیلمی درباره آنچه از جنگ باقی میماند. نهفقط در جسم، بلکه در ذهن و رابطهها. سکوتی که از دل خاکریزها تا زندگی روزمره ادامه دارد. تصویری واقعگرایانه و درعینحال شاعرانه از آنچه جنگ در جان ما گذاشته. این فیلم در بیستوپنجمین دوره جشنواره فیلم فجر، جایزه ویژه هیئت داوران برای بازیگری را برای نقشآفرینی پرویز پرستویی به همراه داشت؛ نقشی که در سکوت و تردید، درد یک نسل را فریاد میزد. و سپس «کتاب قانون»؛ یکی از جسورانهترین فیلمهای اجتماعی ایران در دهه 80؛ قصه زنی از لبنان که عاشق مردی ایرانی میشود و میخواهد در جامعهای اسلامی زندگی کند، اما تضادها و تعارضها میان ظاهر و باطن جامعه، زندگی را برایش دشوار میکند. فیلمی که با جسارت ساخته شد و درعینحال با چنان ملاحظاتی که توانست حرف خود را بزند، بدون آنکه فریاد بکشد. این فیلم دیپلم افتخار بهترین کارگردانی را از جشنواره فیلم فجر دریافت کرد.
در «به آهستگی»، مازیار میری دست روی مفهوم وقار گذاشت. روی سکوت آدمهایی که نمیخواهند دیده شوند، اما پر از صدا هستند. این فیلم در بخش مسابقه سینمای ایران و مسابقه سینمای بینالملل بیستوچهارمین جشنواره فیلم فجر پذیرفته شد و نامزد دریافت سیمرغ بلورین در پنج رشته مختلف شد؛ فیلمی که با نگاهی انسانگرایانه و آرام، جامعهای پیچیده را در قابهایی ساده و بدون اغراق تصویر میکرد. اما شاید نقطه عطفی در سینمای مازیار میری، «سعادتآباد» بود؛ فیلمی که برشی از طبقه متوسط شهری را در قاب شبی بهظاهر معمولی روایت میکند. قصهای که در یک شب، در یک خانه و در دل یک شام شکل میگیرد، اما هر پلانش، دردی عمیق و سؤالی جدی را به ذهن بیننده میاندازد. رابطههای پنهان، اعتمادهای شکسته و ناگفتههایی که آرامآرام، زیر پوست ماجرا جاری است. مازیار میری این فیلم را کارگردانی کرد و همایون اسعدیان تهیهکننده آن بود؛ دو رفیق قدیمی که سینما را نه برای هیاهو، بلکه برای حرفزدن ساختند. «سعادتآباد» نهفقط توجه منتقدان را برانگیخت، بلکه موفق شد جایزه ویژه داوران «جشن تهیهکنندگان سینمای ایران» را از آنِ خود کند؛ جایزهای که نشان از ارزیابی حرفهای بدنه سینما داشت و شاید ارزش آن برای یک فیلمساز، چیزی فراتر از جوایز رسمی باشد. فیلمی که بدون تعارف از واقعیت گفت و بدون شعار از حقیقت رابطهها پرده برداشت.
و بعد، نوبت رسید به «حوض نقاشی»؛ یکی از محبوبترین فیلمهای دهه 90. فیلمی درباره زوجی به نام مریم و رضا که با دیگران فرق دارند؛ نه یک فرق ساده، بلکه تفاوتی عمیق و بنیادین: آنها هر دو دچار معلولیت ذهنیاند، اما با معجزه عشق، زندگی را ساختهاند.
حالا اما مسئلهای بزرگتر پیشرو است؛ آنها پسری دارند که برخلاف پدر و مادرش، کاملا سالم است. پسری که پذیرفتن تفاوت والدینش برایش آنقدر دشوار است که تصمیم میگیرد از خانه بگریزد. «حوض نقاشی» شاید در نگاه اول، فیلمی ساده به نظر برسد، اما پشت همان قابها، دغدغهای عمیق در جریان است: چطور جامعهای که خود دچار نقصان است، توان درک کاملترین شکل انسانیت را ندارد؟ این فیلم در سیویکمین دوره جشنواره فیلم فجر، جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را گرفت؛ افتخاری که قلب مردم را پشت فیلمی روشن جمع کرد و نام مازیار میری را بهعنوان فیلمسازی مردمی و دغدغهمند، دوباره تثبیت کرد.
در ادامه، مازیار با «سارا و آیدا» برگشت؛ قصهای زنانه و صمیمی درباره دو دوست که در بزنگاههایی سخت، مجبور به انتخابهایی بزرگ میشوند. فیلمی که خودش آن را کارگردانی و تهیه کرد و همایون اسعدیان بهعنوان مجری طرح، در کنارش بود؛ کسی که خودش از کارگردانهای شاخص سینمای ایران است، اما اینجا در قامت همراهی حرفهای و صمیمی ظاهر شد. رفاقت مازیار و همایون چیزی است ورای فیلمها؛ دو همراه قدیمی که هر دو به سینما، به اخلاق حرفهای و به ساختن بیهیاهو وفادار ماندهاند.
و بعد، مازیار میری به سراغ نمایش خانگی رفت؛ با سریالی به نام «خسوف»؛ مجموعهای نمایشی به کارگردانی او و تهیهکنندگی همایون اسعدیان. سریالی عاشقانه و اجتماعی، پر از لحظههای انسانی، انتخابهای دشوار و سکوتهای پرمعنا.
بسیار این سریال را دوست داشتم. از آن مجموعههایی بود که تصویر و روایتش تا مدتها در ذهن میماند؛ بیهیاهو، بیادعا، اما تأثیرگذار. حضور زندهیاد امین تارخ در این سریال هم یکی از نقاط قوت آن بود؛ بازیگری که همیشه با وقار و متانت، نقشش را زندگی میکرد و اینجا هم تصویری ماندگار از خود بر جای گذاشت. «خسوف» یکی از همان کارهای بیادعا ولی بینظیر مازیار میری بود؛ مجموعهای که نشان داد دغدغههای او، چه در سینما و چه در سریال، همچنان پابرجاست؛ دغدغه انسان، رابطه، انتخاب، عشق و پیامد آن.
همایون اسعدیان در کنار مازیار تنها یک همکار نیست، یک رفیق است. همان رفیقهایی که اگرچه زیاد نیستند، اما همیشه هستند. همانهایی که وقتی سکوت میکنی، میفهمند.
مازیار میری و همایون اسعدیان که سالها در کنار هم، هم رفاقت کردهاند و هم کارهای سینمایی ساختهاند، ازجمله سینماگران بااخلاق و چارچوبدار سینمای ایراناند؛ کسانی که نهتنها به اصول حرفهای پایبند ماندهاند، بلکه اخلاق انسانی را هم هرگز فراموش نکردهاند. همه اینها را نمیشود فقط با فهرست افتخارات توضیح داد. هرچند اگر بخواهیم، میشود گفت که مازیار میری برای «کتاب قانون» دیپلم افتخار بهترین کارگردان جشنواره فجر را گرفت، برای «سعادتآباد» جایزه ویژه داوران جشن تهیهکنندگان را، برای «حوض نقاشی» جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران و نامزدی در جشنواره فیلم توکیو را، و با «به آهستگی» در پنج رشته نامزد دریافت سیمرغ شد. اما همه اینها فقط گوشهای از کارنامهای است که پشت آن، سکوت، تأمل و اخلاق ایستادهاند.
مازیار میری یک فیلمساز حرفهای است، اما مهمتر از آن، یک انسان حرفهای است. کسی که همیشه پشت دوربین، از خودش کم کرده تا قصهاش بیشتر شنیده شود. کسی که از دل جامعه میگوید، بیآنکه شعار بدهد.
مازیار برای من فقط یک کارگردان نیست؛ مازیار یک رفیق است. و حالا که دور است، حالا که درگیر مبارزه با یک بیماری سخت است، بیشتر از همیشه باید گفت که چقدر بودنش مهم است. در صفحه شخصی مازیار، بارها و بارها قابهایی از نیمکتها و صندلیهایی دیدهایم؛ عکسهایی ساده، اما پرمفهوم، با عنوانی تکرارشونده: «انتظار». انتظار چه؟ شاید انتظار یک همراه. شاید انتظار یک رفیق واقعی در زندگی. شاید هم فقط یادآوری سکوتی که در نبود بعضی آدمها، صندلیها را بیصدا و بینفس میکند. آن قابها، مثل خیلی از فیلمهای مازیار، بدون آنکه توضیح بدهند، ما را به فکر فرومیبرند. تصویرهایی از نبودن، از دلتنگی و از امید به حضوری که شاید برگردد. ما در این روزگار پر از آشنایی، پر از اسم، پر از سلامهای مجازی، بیشتر از همیشه به رفیق نیاز داریم. به آنهایی که وقتی سکوت میکنی، میفهمند. آنهایی که بیآنکه بخواهند جای تو باشند، کنارت هستند. من اگر چیزی از زندگی یاد گرفته باشم، همین است: رفیق زیاد نیست. رفیق پیدا نمیشود. رفیق ساخته نمیشود. رفیق، خودش میآید. و اگر درست آمد و ماند، باید قدرش را دانست.
مازیار میری یکی از همان رفیقهاست. حالا که خودش درباره کمبودن رفیق نوشته، دوست داشتم بنویسم که من از همان تعداد محدودم. همانهایی که اگر صدایش را نشنوند، دلتنگ میشوند. همانهایی که اگر فیلم تازهای از او نیاید، میپرسند: پس مازیار کجاست؟ و حالا، در این روزهای سخت، مازیار هنوز با ماست. حتی از دور. حتی با یک پست ساده. شاید این یادداشت، یک یادآوری باشد. برای خودم، برای همه ما. که اگر رفیقی داریم، باید برایش بنویسیم، بخوانیم و کنارش بایستیم. حتی اگر فقط با واژهها.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.