|

نگاهی به رمان «مالیخولیای مقاومت» لسلو کراسناهورکایی، برنده نوبل ادبیات

حلقه آتش

برای اکثر خوانندگان پیگیر ادبیات، داستان‌های اروپای شرقی معمولا با آثار نویسندگان معروف چک یا لهستانی به یاد آورده می‌شود، اما در طول دهه‌های گذشته چند رمان‌نویس مهم و برجسته مجارستانی هم توجه مخاطبان را به خود جلب کرده‌‌اند که از میان آنها می‌توان به نویسندگانی همچون پیتر ناداس، تاماس آکزل، پیتر استرهازی و گئورگی کنراد اشاره کرد که برخی از آنها هنوز و همچنان نویسندگانی شگفت‌انگیز و مبتکر به شمار می‌روند.

حلقه آتش

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

فرشید فرهمندنیا

 

برای اکثر خوانندگان پیگیر ادبیات، داستان‌های اروپای شرقی معمولا با آثار نویسندگان معروف چک یا لهستانی به یاد آورده می‌شود، اما در طول دهه‌های گذشته چند رمان‌نویس مهم و برجسته مجارستانی هم توجه مخاطبان را به خود جلب کرده‌‌اند که از میان آنها می‌توان به نویسندگانی همچون پیتر ناداس، تاماس آکزل، پیتر استرهازی و گئورگی کنراد اشاره کرد که برخی از آنها هنوز و همچنان نویسندگانی شگفت‌انگیز و مبتکر به شمار می‌روند. اما در ادامه، برآیند همه دغدغه‌ها، تجربه‌ها و خلاقیت‌های این جمع نویسندگان مجارستانی نهایتا در آثار نویسنده و روایتگر بزرگ زمانه ما، لسلو کراسناهورکایی نمود پیدا کرد که جایزه نوبل ادبیات امسال به او اعطا شد.

در کارهای کراسناهورکایی غالبا عنصری وجود دارد که جان بنویل، نویسنده معروف ایرلندی، آن را «آموزه رواقی، نوعی عشق به سرنوشت» نامیده است. مؤلفه‌ای که باعث می‌شود در شیوه نگارش او، کارکرد معناشناختی زبان و ارتباط مستقیم آن با واقعیت، نه قطع بلکه سرکوب شود و اساسا تصویری که از جهان به مخاطب منتقل می‌شود، تصویری تاریک، سرخورده و سرکوب‌شده است که هرگونه تلاش برای مقابله با نابرابری و جباریت در آن ناکام و ناتمام می‌ماند و به تعبیر فیلسوف و اندیشمند مشهور لهستانی، لشک کولاکوفسکی «به‌طرز مضحکی ناممکن و به‌طور زننده‌ای دست‌نیافتنی» به نظر می‌رسد.

با این وجود یکی از مهم‌ترین رمان‌های کراسناهورکایی، «مالیخولیای مقاومت»، روایتی پیشگویانه و آخرالزمانی است که واجد همه آن خصلت‌های تخطی‌گری و سرپیچی در برابر کل آپاراتوس فرهنگی و سیاسی حاکم است که از یک اثر برآمده از دل سال‌های طولانی سلطه کمونیسم انتظار می‌رود. ساختار این رمان همانند رمان‌های دیگر نویسندگان هم‌وطنش، ناداس و آکزل، ساختاری هزارتو‌ و چندلایه است و نثر کتاب، نثری سنگین، پیچیده و مشحون از جملات و پاراگراف‌های طولانی است. فصل اول رمان در نسخه انگلیسی تقریبا چهل صفحه است و تمامش فقط یک پاراگراف بلند است و جمله اول همین پاراگراف حدود سه صفحه بدون انقطاع ادامه پیدا می‌کند: «یک روز بعدازظهر، اواخر ماه نوامبر، والوشکا در امتداد خیابان اصلی شهر به سوی ایستگاه راه‌آهن می‌رفت، در همان جهت که باد شمال به تندی می‌وزید و در این میان گرد‌و‌غبار و تکه‌کاغذها را بر سنگفرش می‌غلتاند و از برابر ویترین‌های بخارگرفته مغازه‌ها می‌گذراند...».

البته این رمان که برای اولین بار در سال ۱۹۸۹ منتشر شد، با وجود همه قرابت‌های سبکی و تکنیکی با آثار سایر نویسندگان مجارستانی و حتی منطقه اروپای شرقی، از لحاظ رویکرد نظری و جهان‌بینی فلسفی به هیچ‌یک از آثار معاصرانش شباهت ندارد. این رمان برخلاف نوشته‌های آن دیگران، چیز زیادی از تاریخ پرآشوب کمونیسم در مجارستان و شواهد مستند بی‌طرفانه و مهیج از آن دوران ارائه نمی‌دهد. جای تعجب نیست که وینفرد جورج سیبالد، نویسنده بزرگ آلمانی و خالق رمان «حلقه‌های زحل»، فهم آثار کراسناهورکایی را از طریق جذب آن در سنت نظرورزانه‌ای که به‌هیچ‌وجه از جنس اروپای شرقی نیست، امکان‌پذیر می‌دانست. سیبالد معتقد بود که «مالیخولیای مقاومت» کتابی است درباره جهانی که لویاتان به آن بازگشته است، هرچند این کتاب قطعا نه درباره لویاتان است و نه حتی درباره تأثیر لویاتان بر جهان. در واقع لویاتان در رمان کراسناهورکایی یک نهنگ مرده است، لاشه پرشده یک نهنگ که در یک سیرک سیار به نمایش عمومی گذاشته شده است.

این نهنگ مرده در ظاهر کاملا خنثی است، هیچ قدرت شیطانی و یا هیچ توانشی برای تحریک یا الهام‌بخشی به کسانی که برای تماشای آن پول می‌دهند، ندارد. اگر نهنگ هرمان ملویل در رمان سترگ «موبی دیک»، انبوهی از دلالت‌ها، نشانه‌ها، شگفتی‌ها و یا چشم‌اندازی از غایت‌ها و مغاک‌ها در ستیزی نفس‌گیر مابین خیر و شر به ذهن متبادر می‌کند، نهنگ کراسناهورکایی اما فقط بر ذهن یک یا چند شخص معدود قادر به تأثیرگذاری است، در حالی که دیگران «که در آن تاریکی متعفن، مطیعانه در اطراف نهنگ قدم می‌زدند» نه‌تنها هیچ نشانه‌ای از تحت تأثیر قرارگرفتن از خود نشان نمی‌دهند، بلکه این تصور را هم ایجاد می‌کنند که موضوع این سیرک جذابیت چندانی ندارد.

اگرچه سیبالد می‌گوید که رمان کراسناهورکایی اثری نظرورزانه است و بازگشت لویاتان در این داستان موقعیتی ایجاد می‌کند که روح دوران را می‌سازد و به نمایش می‌گذارد، اما همین اشارات آخرالزمانی مورد‌ نظر او که به‌طور گسترده در سراسر رمان «مالیخولیای مقاومت» به چشم می‌خورد، چنان بی‌رحمانه کالبدشکافی و کاریکاتورگونه شده‌اند که در نهایت چیزی بیش از فوران خیال‌پردازی‌های تب‌آلود و کودکانه به نظر نمی‌رسند، و خود رمان هم، هرچند با کمی اغماض، اثری واقع‌گرایانه محسوب می‌شود که منظور و اشارت اصلی آن بیشتر القای حس سرخوردگی و تنگناست تا دوران‌سازی و احیای روح زمانه.

آیا در این رمان چیز بیشتری هم وجود دارد؟ آیا بُعدی خاص یا جنبه‌ای متفاوت در این داستان هست که آن را از یک سلسله روایت‌های پوچ‌گرایانه و بدبینانه در ادبیات اروپای شرقی متمایز کند؟ پاسخ مثبت است. چراکه این کتاب هجویه‌ای است هرچند دیرهنگام بر انواع مختلف تجدید حیات اخلاقیات دستوری که اغلب توسط رژیم‌های استبدادی به نام دفاع از سوسیالیسم یا دموکراسی‌های مردمی ترویج می‌شود. شاید کراسناهورکایی، با توجه به میزان دلزدگی و انزجاری که در جای‌ جای روایتش به چشم می‌خورد، بهتر از هر کس دیگری پیش‌بینی می‌کرد که رژیم‌های بعدی که قرار است جایگزین دولت‌های کمونیستی در حال زوال در بلوک شوروی شوند، به همان اندازه فاسد و شرور خواهند بود. اما امروزه چنین گمانه‌زنی‌هایی در عرصه داستان‌نویسی بی‌فایده به نظر می‌رسد، در روزگاری که همه اشکال حماقت، فساد و خیانت عمومی و «جهانی» شده‌اند، و الگوهای مسلط فرمانبرداری و انقیاد همه جا تکثیر شده و هر نتیجه‌ای از پیش تعیین‌ شده است. اینجاست که ریشه‌های ملی یا منطقه‌ای جهان‌بینی حاکم بر این رمان را بهتر می‌توان درک و دریافت کرد.

رمان کراسناهورکایی، با وجود نثر سنگین، پاراگراف‌های بسیار طولانی و جملات تودرتوی پروست‌وار و ظاهر سوررئالیستی‌اش، در واقع داستانی نسبتا سرراست دارد:

یک سیرک سیار و دوره‌گرد (که همین خصلت ایلیاتی و کوچ‌گرد بودنش هم واجد دلالت‌های مهمی می‌تواند باشد) وارد شهری کوچک در مجارستان می‌شود و با ورود آن، خشونتِ جنون‌آمیز اوباش به راه می‌افتد. ما به‌عنوان مخاطب خیلی زود متوجه می‌شویم که این سیرک بیشتر یک بهانه است تا موضوع اصلی روایت، هرچند که ماجرا رسما حول محور اعمال و حرکات اوباش و شهروندانی می‌چرخد که هرج‌ومرجِ وحشیانه‌ خیابان‌ها را تحریک و کنترل می‌کنند و یا به نحوی به آن واکنش نشان می‌دهند. در ادامه دسیسه‌هایی دامن زده می‌شوند، درگیری‌های شخصی به نمایش در‌می‌آیند، پیامدهای سیاسی این اتفاقات به صراحت بیان می‌شوند و اگرچه همه این اتفاقات در ابتدا ناچیز و پیش‌پاافتاده به نظر می‌رسند و مکانی که رخدادها در آن روی می‌دهد آن‌قدر کوچک و دورافتاده است که برای ایجاد نگرانی و تسری آشوب در جهان بسیار بی‌اهمیت می‌نماید، اما دورنمای تصویری که از شهر ویران‌شده و انسان‌های جان‌باخته به نمایش گذاشته می‌شود، حالتی نمادین، جهانشمول و عام به خود می‌گیرد.

شاید تصور شود که کراسناهورکایی در بخش‌هایی از رمان قصد دارد خواننده را بازی داده و گهگاه نشان دهد که به امور غریب، مرموز و غیرعقلایی علاقه دارد. او در بعضی از قسمت‌ها شخصیت‌هایی را به صحنه می‌آورد که شیفته نشانه‌های آخرالزمانی، علائم و مناسک پیشگویی، شایعات وحشتناک و فجایع مرموز هستند. مردم عادی دائما از «قضاوت نهایی» حرف می‌زنند و در مورد «روز خشم عظیم و مهلک» گمانه‌زنی می‌کنند. وقتی سیرک به شهری که وقایع رمان در آن رخ می‌دهد می‌رسد، ابتدا حدس می‌زنیم که چیزی شگفت‌انگیز و تکان‌دهنده قرار است نمایش داده شود و در نهایت، اتفاق شگرفی رخ خواهد داد. اما این مسئله که خود نهنگ در این رمان به هیچ چیز بزرگی اشاره نمی‌کند، خیلی زود و به سرعت (علی‌رغم صداها و خرده‌روایت‌های مختلفی که برای القاکردن برداشتی خلاف این، ساخته و پرداخته شده‌اند) برای خواننده آشکار می‌شود، تا حدی که وقتی برای اولین بار با پیکر نهنگ در داستان مواجه می‌شویم، به قدر کافی در برابر زودباوری و ساده‌لوحی جمعیت تماشاچیان واکسینه و مصون شده‌ایم و دیگر نه چشمان مرده و بی‌فروغ این موجود و نه زبان بزرگ و بی‌حرکت او نمی‌تواند ما را وا‌دارد که در آن جنبه‌ای متافیزیکی پیدا کنیم.

یکی دیگر از درخشان‌ترین و استعاری‌ترین صحنه‌های رمان، صحنه‌ای است که در آن به توصیف عقربی می‌پردازد که درون حلقه آتش گرفتار شده و در نهایت وقتی می‌بیند راه خلاصی ندارد خودش را نیش می‌زند. این صحنه در بخش پایانی رمان می‌آید، جایی که جهان داستان کاملا در آشوب و تباهی فرو رفته و طبیعت و انسان هر دو در وضعیت خود‌ویرانگری قرار گرفته‌اند: «عقربی در حلقه‌ آتش. آتش پیرامونش را می‌بست و عقرب، گیج و وحشی، به هر سو می‌دوید، در پی راهی برای گریز، اما هیچ راهی نبود. لحظه‌ای ایستاد، بدنش را بالا کشید، دمش را به هوا برد، گویی در اندیشه بود، و سپس با خشمی بی‌نام، با شتاب نیش‌اش را در پیکر خودش فرو برد و همه‌چیز خاموش شد». این تصویرپردازی قدرتمند، این کنش تراژیک میان انفعال و خودویرانگری را می‌توان نماد فروپاشی درونی جامعه‌ای بسته دانست که در شرایط تنگنا خود را می‌بلعد و نیش می‌زند.

در ساختار رمان، این صحنه پس از اوج هرج‌ومرج و ویرانی شهر می‌آید. از نظر معناشناسی، عقرب نماد انسان و جامعه‌ای است که در محاصره‌ نیروهای ویرانگر گرفتار شده و در تلاش جانکاه برای مقاومت و حفظ معنا و کرامت در جهانی که هرگونه سامان از آن رخت بربسته است، فرسوده می‌شود. صحنه‌ عقرب در میان آتش در رمان «مالیخولیای مقاومت» را از نظر ساختاری و فلسفی می‌توان چکیده‌ کل رمان دانست. کراسناهورکایی در این رمان، یک جهان بسته و در حال فروپاشی را تصویر می‌کند؛ شهری که در آن نیروهای آشوب، شایعه، ترس و بی‌عملی هرگونه سامان اخلاقی و عقلانی را می‌بلعند. در چنین جهانی، صحنه‌ عقرب تمثیلی از وضعیت انسان و جامعه است: انسان‌هایی که در حلقه‌ای از آتش گرفتار شده‌اند و بی‌تابانه در جست‌وجوی راه گریزی هستند اما با هر حرکتشان حلقه تنگ‌تر می‌شود و در نهایت به نقطه‌ای می‌رسند که تنها کنش ممکن، خودویرانگری است.

در فلسفه‌ تراژیک کراسناهورکایی، مالیخولیا حالتی است که در آن فرد یا جامعه درمی‌یابد که هیچ راه رهایی‌ای نیست، اما هنوز توان و میل به معنا را از دست نداده است. در چنین وضعیتی، کنشگری به سمت بیرون دیگر ممکن نیست بلکه کنش به سوی درون بازمی‌گردد: عقرب با نیش خود به خودش حمله می‌کند، همان‌گونه که ذهن مالیخولیایی، در غیاب هر راه نجات، تنها می‌تواند در خویشتن فرو رود و خودش را تحلیل ببرد. در اینجا «نیش‌زدن خود» نه از سر ضعف، بلکه از نوعی روشن‌بینی دردناک می‌آید: درک اینکه رهایی به بیرون دیگر ممکن نیست.

پیش‌تر اشاره کردیم که سبک و لحن نوشتار کراسناهورکایی آخرالزمانی، شاعرانه و پرشور است، گویی همواره به مسائل بسیار بزرگ کیهانی و هستی‌شناختی نظر دارد و می‌خواهد تکلیف سرنوشت روح جهان را که دیری است در هاله‌ای از ابهام قرار دارد، روشن کند. در این داستان هم با شخصیت‌های متعددی همراستا با همین حال‌وهوای پراضطراب و آخرالزمانی سروکار داریم که هر یک فضایل و رذایل خاص خود را دارند و هر کدام به درجات مختلف ما را درگیر می‌کنند. اگرچه برخی از آنها بیش از حد بی‌تحرک و ایستا هستند، اما نحوه پرداخت کنش‌ها و حرکت در رمان به‌گونه‌ای طراحی شده که به برون‌ریز افکار، اعمال و درونیات آنها هم امکان بروز می‌دهد. به هر حال اگرچه کراسناهورکایی در کتاب خود همه چیز را در لایه‌ای ضخیم از تاریکی و وحشت و ابهام غوطه‌ور می‌کند، اما در نهایت قدرت خود متن و کارکردهای افشاگرانه آن، نیات او را کاملا آشکار می‌سازد.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.