|

چاپ بیستم «بلندی‌های بادگیر»

رئالیسم و جادو

شرق: «بلندی‌های بادگیر» امیلی برونته از مشهورترین آثار ادبیات کلاسیک است که هم برای مخاطبان عادی ادبیات جذابیت دارد و هم همواره مورد توجه منتقدان ادبی بوده است. «بلندی‌های بادگیر» در سال 1847 و یک سال پیش از مرگ امیلی برونته منتشر شد. هرچند در آغاز این رمان چندان مورد توجه قرار نگرفت، اما بعدها تحسین بسیاری از خوانندگان و منتقدان را برانگیخت و به اثری جهانی بدل شد. «بلندی‌های بادگیر» در ایران به دفعات و با ترجمه‌های مختلفی منتشر شده است. چند سال پیش رضا رضایی تمام رمان‌های خواهران برونته را به فارسی ترجمه کرد و «بلندی‌های بادگیر» نیز با ترجمه او منتشر شد. امیلی برونته برخلاف شارلوت برونته که چهار رمان نوشته و آن برونته که دو رمان نوشته، تنها همین «بلندی‌های بادگیر» را نوشته و آن‌طور که مترجم هم اشاره کرده، انتشار همین یک رمان را هم شاید مدیون شارلوت برونته باشیم که متن امیلی را خواند و پسندید و پس از تصحیح با پیگیری‌ خود آن را به چاپ رساند.
«بلندی‌های بادگیر» داستانی عاشقانه است، اما از خلال این داستان می‌توان تصویری هم از جامعه انگلیس در روزگار نوشته‌شدن رمان به دست آورد. به قول مترجم، این رمان «درباره عشقی است قدرتمندتر از مرگ، و شور و سودایی خارق‌العاده، بی‌همتا و مرموز که گذشت زمان از جاذبه‌اش نمی‌کاهد. بلندی‌های بادگیر اثری است ناآرام به قلم نابغه‌ای آرام که شارلوت برونته درباره‌اش گفته است: نیرومندتر از مردان، ساده‌تر از کودکان، بی‌همتا در میان همتایان».
رمان با آمدن راوی به عمارت هیت‌کلیف آغاز می‌شود. راوی که قصد داشته با آمدن به جایی آرام مدتی را دور از هیاهو بگذراند با کتاب‌هایی در محل سکونت خود مواجه می‌شود. از سر کنجکاوی کتاب‌ها را ورق می‌زند و می‌بیند یادداشت‌هایی در لابه‌لای سطور آنها نوشته شده است. راوی کم‌کم به محتوای یادداشت‌ها علاقه‌مند می‌شود و خواندن یادداشت‌ها او را کنجکاو می‌کند که از وقایعی که در یادداشت‌ها به آن اشاره شده بیشتر بداند؛ به همین دلیل در فرصتی خدمتکار خانه را به حرف می‌کشد و خدمتکار داستانی غریب و اندوهبار را برای او شرح می‌دهد. عنوان اصلی رمان «وادرینگ هایتس» است به همین معنای «بلندی‌های بادگیر» و در واقع این نام مکانی است که داستان در آن روی می‌دهد اما در ایران این رمان از سال‌ها پیش با همین نام «بلندی‌های بادگیر» شناخته می‌شد.
هیت‌کلیف، شخصیت اصلی این رمان، یکی از شخصیت‌های ماندگار و فراموش‌نشدنی تاریخ رمان است. بر اساس «بلندی‌های بادگیر» فیلم هم ساخته شده و از‌جمله کارگردانان مطرح سینما که این رمان را دستمایه اقتباس سینمایی قرار داده‌اند، می‌توان به ویلیام وایلر و لوییس بونوئل اشاره کرد.
رضا رضایی چند سال پیش در گفت‌وگو با «شرق» درباره شخصیت اصلی «بلندی‌های بادگیر» و نیز درباره رئالیسم این رمان گفته بود: «رمان‌های خواهران برونته را باید در شمار آثار رئالیستی دانست؛ گرچه برخی منتقدان چنین نظری ندارند. اما نکته بارز در مورد بلندی‌های بادگیر داستان عجیب و غریبی است که روایت می‌شود، داستانی که اصلا ساده و پیش‌پاافتاده نیست و بسیار بغرنج است. در ضمن، یک نوع جادو یا بهتر بگویم متافیزیک در داستان دیده می‌شود (البته در پایان معلوم می‌شود که اینها خرافات بوده). این جادو یا متافیزیک در این رمان موجب یک نوع کشش می‌شود. چیزهای عجیبی در فضای داستان موج می‌زند که ما نمی‌توانیم توضیحشان بدهیم. عناصری در داستان وجود دارد که به این فضا کمک می‌کند، فضایی که به‌اصطلاح به آن گفته می‌شود گوتیک. فضای گوتیک در آثار رمانتیک‌ها زیاد دیده می‌شود. هر سه خواهر و خاصه امیلی، سخت تحت تأثیر لرد بایرون بوده‌اند. شخصیت هیت‌کلیف، شخصیتی بایرونی است که خواننده، هم دوستش دارد و هم از او متنفر است. هیت‌کلیف غریبه و بیگانه است. این قهرمان بیگانه‌ای که وارد داستان می‌شود و با هیچ قرارداد اجتماعی نمی‌سازد و می‌خواهد همه‌چیز را نابود کند، شبیه قهرمان‌های لرد بایرون است. این شخصیت به طرز خشنی تمام روابط را زیر پا می‌گذارد، در عین حال دیگران هم مستعد این اعمال خشونت هستند؛ یعنی آدم‌های با نزاکت و متمدنی که یک بافت اجتماعی مشخصی دارند به نحوی اجازه می‌دهند که کسی از بیرون بیاید و همه‌چیز را به هم بزند. این داستان فضای تیره و عبوس و خشنی دارد، اما درسی که از داستان می‌گیریم، اصلا خشن نیست. همان درسی است که از بینوایان ویکتور هوگو می‌گیریم. در هر دو رمان چیزی که محکوم می‌شود انتقام است و چیزی که اثبات می‌شود عبث‌بودن کینه و خشم است. هیت‌کلیف هم سرانجام به عبث‌بودن خشمش پی می‌برد».

شرق: «بلندی‌های بادگیر» امیلی برونته از مشهورترین آثار ادبیات کلاسیک است که هم برای مخاطبان عادی ادبیات جذابیت دارد و هم همواره مورد توجه منتقدان ادبی بوده است. «بلندی‌های بادگیر» در سال 1847 و یک سال پیش از مرگ امیلی برونته منتشر شد. هرچند در آغاز این رمان چندان مورد توجه قرار نگرفت، اما بعدها تحسین بسیاری از خوانندگان و منتقدان را برانگیخت و به اثری جهانی بدل شد. «بلندی‌های بادگیر» در ایران به دفعات و با ترجمه‌های مختلفی منتشر شده است. چند سال پیش رضا رضایی تمام رمان‌های خواهران برونته را به فارسی ترجمه کرد و «بلندی‌های بادگیر» نیز با ترجمه او منتشر شد. امیلی برونته برخلاف شارلوت برونته که چهار رمان نوشته و آن برونته که دو رمان نوشته، تنها همین «بلندی‌های بادگیر» را نوشته و آن‌طور که مترجم هم اشاره کرده، انتشار همین یک رمان را هم شاید مدیون شارلوت برونته باشیم که متن امیلی را خواند و پسندید و پس از تصحیح با پیگیری‌ خود آن را به چاپ رساند.
«بلندی‌های بادگیر» داستانی عاشقانه است، اما از خلال این داستان می‌توان تصویری هم از جامعه انگلیس در روزگار نوشته‌شدن رمان به دست آورد. به قول مترجم، این رمان «درباره عشقی است قدرتمندتر از مرگ، و شور و سودایی خارق‌العاده، بی‌همتا و مرموز که گذشت زمان از جاذبه‌اش نمی‌کاهد. بلندی‌های بادگیر اثری است ناآرام به قلم نابغه‌ای آرام که شارلوت برونته درباره‌اش گفته است: نیرومندتر از مردان، ساده‌تر از کودکان، بی‌همتا در میان همتایان».
رمان با آمدن راوی به عمارت هیت‌کلیف آغاز می‌شود. راوی که قصد داشته با آمدن به جایی آرام مدتی را دور از هیاهو بگذراند با کتاب‌هایی در محل سکونت خود مواجه می‌شود. از سر کنجکاوی کتاب‌ها را ورق می‌زند و می‌بیند یادداشت‌هایی در لابه‌لای سطور آنها نوشته شده است. راوی کم‌کم به محتوای یادداشت‌ها علاقه‌مند می‌شود و خواندن یادداشت‌ها او را کنجکاو می‌کند که از وقایعی که در یادداشت‌ها به آن اشاره شده بیشتر بداند؛ به همین دلیل در فرصتی خدمتکار خانه را به حرف می‌کشد و خدمتکار داستانی غریب و اندوهبار را برای او شرح می‌دهد. عنوان اصلی رمان «وادرینگ هایتس» است به همین معنای «بلندی‌های بادگیر» و در واقع این نام مکانی است که داستان در آن روی می‌دهد اما در ایران این رمان از سال‌ها پیش با همین نام «بلندی‌های بادگیر» شناخته می‌شد.
هیت‌کلیف، شخصیت اصلی این رمان، یکی از شخصیت‌های ماندگار و فراموش‌نشدنی تاریخ رمان است. بر اساس «بلندی‌های بادگیر» فیلم هم ساخته شده و از‌جمله کارگردانان مطرح سینما که این رمان را دستمایه اقتباس سینمایی قرار داده‌اند، می‌توان به ویلیام وایلر و لوییس بونوئل اشاره کرد.
رضا رضایی چند سال پیش در گفت‌وگو با «شرق» درباره شخصیت اصلی «بلندی‌های بادگیر» و نیز درباره رئالیسم این رمان گفته بود: «رمان‌های خواهران برونته را باید در شمار آثار رئالیستی دانست؛ گرچه برخی منتقدان چنین نظری ندارند. اما نکته بارز در مورد بلندی‌های بادگیر داستان عجیب و غریبی است که روایت می‌شود، داستانی که اصلا ساده و پیش‌پاافتاده نیست و بسیار بغرنج است. در ضمن، یک نوع جادو یا بهتر بگویم متافیزیک در داستان دیده می‌شود (البته در پایان معلوم می‌شود که اینها خرافات بوده). این جادو یا متافیزیک در این رمان موجب یک نوع کشش می‌شود. چیزهای عجیبی در فضای داستان موج می‌زند که ما نمی‌توانیم توضیحشان بدهیم. عناصری در داستان وجود دارد که به این فضا کمک می‌کند، فضایی که به‌اصطلاح به آن گفته می‌شود گوتیک. فضای گوتیک در آثار رمانتیک‌ها زیاد دیده می‌شود. هر سه خواهر و خاصه امیلی، سخت تحت تأثیر لرد بایرون بوده‌اند. شخصیت هیت‌کلیف، شخصیتی بایرونی است که خواننده، هم دوستش دارد و هم از او متنفر است. هیت‌کلیف غریبه و بیگانه است. این قهرمان بیگانه‌ای که وارد داستان می‌شود و با هیچ قرارداد اجتماعی نمی‌سازد و می‌خواهد همه‌چیز را نابود کند، شبیه قهرمان‌های لرد بایرون است. این شخصیت به طرز خشنی تمام روابط را زیر پا می‌گذارد، در عین حال دیگران هم مستعد این اعمال خشونت هستند؛ یعنی آدم‌های با نزاکت و متمدنی که یک بافت اجتماعی مشخصی دارند به نحوی اجازه می‌دهند که کسی از بیرون بیاید و همه‌چیز را به هم بزند. این داستان فضای تیره و عبوس و خشنی دارد، اما درسی که از داستان می‌گیریم، اصلا خشن نیست. همان درسی است که از بینوایان ویکتور هوگو می‌گیریم. در هر دو رمان چیزی که محکوم می‌شود انتقام است و چیزی که اثبات می‌شود عبث‌بودن کینه و خشم است. هیت‌کلیف هم سرانجام به عبث‌بودن خشمش پی می‌برد».

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.