|

ناصر تقوایی انزوا را انتخاب کرد

نمی‌گویم‌ از دست رفتن ناصر تقوایی زود بود؛ او هم به لحاظ سن‌و‌سال و هم شرایط زیستی، عمرش نسبتا کافی بود؛ اما این افسوس برای ما می‌ماند که وقتی‌ ناصر تقوایی هنوز قدرت خلق‌کردن داشت، به هزار و یک دلیل که بخشی از آن به خودش برمی‌گشت، بخشی دیگر به شرایط اقتصادی سینما مربوط می‌شد و بخش دیگر به ممیزی‌های بیهوده‌ای که آدم را از پا درمی‌آورد، ‌متأسفانه ‌تقوایی انزوا را انتخاب کرد و ترجیح داد ‌به قول خودش فیلم بد نسازد.

ناصر تقوایی انزوا را انتخاب کرد

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

احمد  طالبی‌نژاد

 

نمی‌گویم‌ از دست رفتن ناصر تقوایی زود بود؛ او هم به لحاظ سن‌و‌سال و هم شرایط زیستی، عمرش نسبتا کافی بود؛ اما این افسوس برای ما می‌ماند که وقتی‌ ناصر تقوایی هنوز قدرت خلق‌کردن داشت، به هزار و یک دلیل که بخشی از آن به خودش برمی‌گشت، بخشی دیگر به شرایط اقتصادی سینما مربوط می‌شد و بخش دیگر به ممیزی‌های بیهوده‌ای که آدم را از پا درمی‌آورد، ‌متأسفانه ‌تقوایی انزوا را انتخاب کرد و ترجیح داد ‌به قول خودش فیلم بد نسازد.

فیلم بد از نظر او، فیلمی بود که سناریو را بنویسی و دیگران تغییرش بدهند و مجبور شوی ‌سناریوی دیگران را بسازی. تقوایی حداقل در 20 سال اخیر به شکلی منزوی شده بود و به لحاظ جسمانی حال و روز خوبی نداشت؛ اما می‌شد شرایطی فراهم شود که ناصر تقوایی فیلم بسازد؛ چرا‌که به قول خودش کشوی میزش پر بود از فیلم‌نامه‌های آماده ساخت. به تعبیر یکی از دوستان در سال‌های دور که می‌گفت «فیلم‌نامه‌های تقوایی دم دکوپاژ است»، یعنی فقط کافی بود کارگردان دیگری یا خودش روی صندلی کارگردانی بنشیند و همان‌جا درجا میزانسن‌هایی را که نوشته ‌شده‌‌اند، اجرا کند.

ناصر تقوایی بسیار دقیق بود. خاطره دقت و وسواس او را سر ساخت فیلم «ای ایران» شنیده‌ایم که حین فیلم‌برداری آن فیلم هم بین او و تهیه‌کننده متأسفانه درگیری‌هایی اتفاق افتاد و یک‌عده پادرمیانی کردند و آن فیلم بالاخره جمع‌و‌جور شد. گرچه به اعتقاد من «ای ایران» فیلم خوب او نیست و می‌توانست فیلم بهتری باشد. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های کار تقوایی، این بود که از همان ابتدا روی مقوله اقتباس کار کرد؛ مثلا در نخستین فیلم بلندش، «آرامش در حضور دیگران» که اقتباسی است از یکی از داستان‌های دکتر ساعدی از کتاب «واهمه‌های بی‌نام‌و‌نشان»، همان فضای پررمز‌ و ‌راز و مرموزی را که در داستان ساعدی وجود دارد، ناصر تقوایی به‌درستی در فیلم منعکس کرده است. واقعیت این است که ناصر تقوایی در زمینه اقتباس به مقام استادی رسید و به‌راحتی می‌توانست یک داستان اروپای شرقی را بردارد و آن را تبدیل به یک داستان ایرانی کند. مثل فیلم «نفرین» که در جنوب ایران اتفاق می‌افتد‌ یا «ناخدا خورشید» که اقتباسی از کتاب «بودن یا نبودن» همینگوی بود که نسخه فیلم ناصر تقوایی یک‌ سر‌ و‌ گردن حتی از داستان خود همینگوی هم بالاتر است. این فیلم، یک فیلم کاملا بومی است و اگر در تیتراژ اسم اقتباس را نمی‌برد، عملا می‌شد به‌عنوان یک داستان ایرانی با آن برخورد کرد. بسیار در نوشتن و در کارگردانی استاد بود و هم‌زمان آموخته‌هایش را بسیار خوب به هنرجویانش آموزش می‌داد. واقعیت امر این است که سال‌های زیادی از عمرش بی‌حاصل گذشت. این بی‌حاصلی، ‌بخشی مربوط به خودش بود و بخش زیادی از آن مربوط می‌شد به شرایطی که برایش ایجاد کردند. کمتر تهیه‌کننده‌ای حاضر بود به ناصر تقوایی پول بدهد که فیلم بسازد و ساخت فیلم او ممکن بود یک سال یا بیشتر زمان ببرد‌. یا در فضایی که امروز بر سینمای‌ ایران حاکم شده است که صد رحمت به فیلمفارسی‌های قدیم، در چنین شرایطی تقوایی نمی‌توانست کار کند و اهل این فضاها نبود. ممکن بود اگر فیلم‌سازی را ادامه می‌داد، فیلم‌هایش مخاطب زیاد نداشته باشد. بااین‌حال، به یاد داشته باشیم در همه جای دنیا کسانی که به مقام استادی می‌رسند و مقام ارزشمندی در عرصه هنر پیدا می‌کنند، از سوی حکومت، دولت یا نهادهای فرهنگی مستقل حمایت می‌شوند؛ برای اینکه آنها فقط اثرشان را خلق کنند؛ چرا‌که این قبیل آثار نکات آموزشی در ذات خودشان دارند که جوان‌ها می‌توانند از آن استفاده کنند. من یقین دارم ‌تقوایی فقط در کلاس‌هایش‌ با گفتار چیزی به بچه‌ها یاد نمی‌داد، او با رفتار، گفتار و تجربیاتش در زمینه نوشتن و فیلم‌سازی شأنی فراتر از یک معلم و مدرس برای خودش ساخته بود و هنرجویانش از آن استفاده می‌کردند.

در گفت‌وگویی که با هم داشتیم، این خاطره را برای من تعریف کرد که یک روز با او تماس می‌گیرند که بیا و سریال کوچک جنگی را بساز؛ یعنی به‌نوعی از او دعوت به کار می‌شود. بعد از اینکه برای صحبت می‌رود، در میان‌ صحبت‌ها به این نکته اشاره کرده است که چیزی را که آنها می‌خواستند‌ حاضر نبوده بسازد. در همان جلسه به ناصر تقوایی یادآور می‌شوند که یادت باشد شما «دایی‌جان ناپلئون» را ساختی و بابت ساخت چنین اثری سرزنش شده بود. آقای تقوایی جواب داده بود: «برای اینکه من «دایی‌جان ناپلئون» را ساختم دعوتم کردید که کوچک جنگلی را بسازم» و واقعا چنین موقعیتی داشت.

من حاضرم تمامی فیلم‌های تقوایی را برای چندمین بار ببینم و هر بار که می‌بینم، لذت تازه‌ای از تماشای آنها می‌برم و یک نکته جدید در آنها می‌بینم. باز در گفت‌وگویی که درباره «کاغذ بی‌خط» با هم داشتیم، به نکته‌ای اشاره کرد که من به منتقدان و کسانی که می‌خواهند درباره او بنویسند، پیشنهاد می‌کنم‌ فیلم‌های ناصر تقوایی را دو بار ببینند. این نکته‌ای است که خودش هم در گفت‌وگویی که با او داشتم، اشاره کرد. این نکته مهمی است. واقعیت این است که عمقی در فیلم‌هایش هست‌ درست مثل آثار داریوش مهرجویی که نگرش فلسفی در آنها دیده می‌شود. این فیلم‌ها برای مخاطب عادی هم لذت‌بخش است، ولی ‌مفاهیم و معناهایی در ذات این آثار هست که نیاز به کشف و تلاش بیشتری دارد. در نهایت این حسرت برای همه ما و برای صنعت و هنر سینمای ایران ماند که چرا ناصر تقوایی سال‌های زیادی از عمرش را نتوانست فیلم بسازد.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.