ناصر تقوایی، کارگردان و فیلمنامهنویس یگانه سینمای ایران در 84سالگی درگذشت
دشواری زیست شریفانه
بهسختی میتوان باور کرد در همان صبح شوم 22 مهرماه که پیداشدن جسد بیجان و غرق در خون داریوش مهرجویی همه را شوکه کرد، دو سال بعد، در همان روز، خبر درگذشت یکی دیگر از کارگردانهای نامدار سینمای ایران، ناصر تقوایی، جامعه هنری و دوستدارانش را عزادار کند.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
بهسختی میتوان باور کرد در همان صبح شوم 22 مهرماه که پیداشدن جسد بیجان و غرق در خون داریوش مهرجویی همه را شوکه کرد، دو سال بعد، در همان روز، خبر درگذشت یکی دیگر از کارگردانهای نامدار سینمای ایران، ناصر تقوایی، جامعه هنری و دوستدارانش را عزادار کند. ناصر تقوایی، نویسنده، فیلمساز و عکاس کشورمان صبح روز گذشته، سهشنبه ۲۲ مهرماه در ۸۴سالگی درگذشت. مرضیه وفامهر، همسر ناصر تقوایی در پستی که در فضای مجازی منتشر کرد نوشت: «ناصر تقوایی، هنرمندی که دشواری آزاده زیستن را برگزیده به رهایی رسید. پروازش را به خاطر بسپاریم.
او عاشق گیاهان بود، به یادش درخت بکاریم. او عاشق نور بود، شمع خویش را بیافروزیم. او عاشق جامه سپید بود، به یادش سپید بپوشیم. او عاشق ادبیات بود، به یادش بخوانیم. او عاشق سینما بود، به یادش تماشا کنیم. یاد او را با نواختن و شنیدن موسیقی و تماشای هنرها گرامی بداریم نه غیر از این. و مهمترین اینکه او عاشق ایران و انسانیت بود. ایرانمان را مراقب باشیم به نام انسان».
ناصر تقوایی آخرین اثر سینماییاش، «کاغذ بیخط» را سال 1380 مقابل دوربین برد و ترجیح داد دیگر فیلم نسازد. او در مورد دلایل دوری از سینما گفته بود: «من با تأمل فیلم میسازم، هیچکس مانع من نیست. تا روزی که قرار باشد از کسی اجازه بگیرم، من فیلم نمیسازم. باور کنید از این عمری که بابت فیلمهای گذشتهام، صرف کردهام خیلی متأسفم. هر بار که این فیلمها را میبینم، انگار دارم فیلم یک آدم دیگر را میبینم. من کوشش میکنم با فیلمنساختن خودم، به سهم خودم، آنچنان باعث سقوط این سینما بشوم که بلکه یک چیز تازهای از جایش دربیاید. این، آن سینمایی نبود که نسلهای پیش از ما و نسل ما و نسل فیلمسازان باهوش بعد از ما میخواستند به وجود بیاید».
تقوایی پیش از آغاز کار در سینما، در تلویزیون مشغول به کار شد. «داییجان ناپلئون» از باشکوهترین سریالهای ایرانی، ساخته اوست که همچنان یکی از بهترین اقتباسهای ادبی است که به تصویر کشیده شده است. یکی از ویژگیهای کارگردانی او، ساخت فیلمهای اقتباسی است که به طور ویژهای ایرانی شدهاند. «ناخدا خورشید» اقتباسی از «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی است و به گمان بسیاری از منتقدان برترین اقتباس سینمایی سینمای ایران محسوب میشود. «نفرین» نوشته تقوایی براساس داستان «باتلاق» نوشته میکا والتاری ساخته شد. بهروز وثوقی، جمشید مشایخی و فخری خوروش در این فیلم ایفای نقش کردند که از جمله فیلمهای ناصر تقوایی است که از سمت مخاطبان به آن توجه کمتری شد، اما از جمله فیلمهای مورد علاقه منتقدان است.
تقوایی که در فیلمسازی علاوه بر ساخت فیلم کوتاه، فیلمهای بلندی چون «آرامش در حضور دیگران»، «صادق کرده»، «ناخدا خورشید»، «ای ایران» و «کاغذ بیخط» را ساخته است، در سالهای بعد و پس از متوقفشدن دو فیلم «زنگی و رومی» و «چای تلخ»، مستند کوتاه «تمرین آخر» را درباره تعزیه ساخت. در جشن سیزدهم خانه سینما، تندیس شایستگی جشن سینمای ایران به خاطر یک عمر دستاورد هنری به «ناصر تقوایی» اهدا شد و در جشن چهاردهم انجمن فیلم کوتاه از او تقدیر کردند.
فیلمسازی که هیچگاه وانداد
عباس بهارلو (محقق، منتقد و پژوهشگر سینمای ایران): ناصر تقوایی، که نام و اعتبارش در حافظه فرهنگ ما ماندگار است، در طول زندگی هنریاش، جز از ذوق و سلیقه شخصی خود تبعیت نکرد. فیلمهایش را آنگونه ساخت که خود میپسندید، داستانهایش را چنان نوشت که رضایت خاطرش را فراهم آورد و عکسهایش را نیز براساس همان معیارهایی برداشت که از سلیقه خاص و وسواسگونه هنریاش برمیآمد. در برابر توقیف نخستین فیلمش، آرامش در حضور دیگران (1349)، سر فرود نیاورد و ترجیح داد چند سالی صبر پیشه کند تا موقعیت چندروزهای برای نمایش آن فراهم شود. زیر بار ساختن مجموعههایی چون «کوچک جنگلی» یا فیلمهای «چای تلخ» و «زنگی و رومی»، به سفارش یا اقتضای روز، نرفت؛ و وقتی موضوع بازنشر برخی از داستانهایش مطرح شد، بههیچوجه نپذیرفت که حتی کلمهای از آن داستانها حذف شود.
اگر تقوایی به مصالحه با شرایط تن میداد و از آن وسواس هنریاش قدری فاصله میگرفت، بیتردید کارنامه پرحجمتری از خود به جا میگذاشت؛ اما در نگاه او، «پرباری» با کثرت آثار تعریف نمیشد. آنچه مایه احترام پایدار مخاطبانش شد، این بود که آثارش را همواره در طراز رضایت درونی خویش آفرید. او ترجیح میداد استعداد و خلاقیتش -اگر در خانه بماند و کار نکند- به «کار بد» آلوده نشود. اینچنین بود که به انتظارات «دیگران» گردن ننهاد و اگر در سالهای طولانی فیلمی نساخت، از آن رو بود که نخواست به آنچه اعتقاد ندارد، تن دهد. در حقیقت، تقوایی وانداد؛ نه به مخاطب، نه به بازار، نه به مصلحت.
از دیگر خصایل شریف تقوایی، بیمیلیاش به دخالت در کار دیگران بود. در تابستان ۱۳۶۷، هنگامی که قصد خود را درباره تألیف کتابی دربارهاش با او در میان نهادم، بهروشنی دریافتم که هیچ تمایلی ندارد که در روند تألیف کتاب، مداخلهای، توصیه یا اظهار نظری، داشته باشد. این خصیصه، از جمله خصلتهای ستودنی او بود؛ عادتی نادر، خاصه در میان اهالی سینما.
انسان کامل
یاشار نورایی (منتقد): ناصر تقوایی را با دو خصیصه عمده به یاد میآورم: مقاومت و کمالگرایی. خوب که مینگرم، شخصیتهای آثار سینماییاش هم با انتظار برای تغییر، ترسیم و معنی میشوند؛ از انتظار سرهنگ در «آرامش در حضور دیگران» تا انتظار رؤیا در «کاغذ بیخط»، یک رگه معنایی در موقعیت شخصیتهای آثارش هست که با کوشش برای خروج از موقعیتی که در آن قرار گرفتهاند پدیدار میشود. آدمهای آثارش یا در خیال دستیافتن به موقعیتهای بهتر گذشتهاند یا با مقاومت علیه شرایطی که به آنها تحمیل شده، میخواهند آیندهای روشنتر بسازند. این مقاومت و تلاش، گاه ابعاد حماسی مییابد (همچون فیلمنامه «کوچک جنگلی») و گاه در فضایی محدودتر مانند «کاغذ بیخط» هویت فردی و خیالورزی شخصی پیدا میکند. در هر حالت در تمام آثاری که تقوایی نوشته و ساخته و حتی عکسهایی که گرفته، نوعی کمالگرایی دیده میشود که در برابر بدیهای یک فرهنگ میایستد؛ از سازگاری با اوضاع و تقلیل خویشتن به کمتر از آنچه مطلوب است، دوری میکند تا فردیت از او گرفته نشود. از همان فیلمهای مستندی که قبل ساختهشدن اولین فیلم بلندش کارگردانی کرده، در عین ثبت آداب و رسوم و خلقیات مردمان، جنبههای بهترشدن و تغییر را میتوان شناخت که به شکل ضمنی، تعلق او به بهترشدن را هم در اندیشه و هم در نگاه نشان میدهد. در فرهنگی که به رنگ زمانه درآمدن و سازش، فضیلت به حساب میآید، طبیعی است که تقوایی به عنوان یک فیلمساز صاحب اندیشه، مدام از جریان غالب دوری بجوید و همان نگاه رایج بازاری با چرتکهانداختن و متهمکردنش به وسواس، مانع تحقق پروژههایش شود. خواستگاه ادبی تقوایی و الگوهای داستانی که گستردگی تولید سینمایی و محدودیتهای بازار را نداشتند، آرمانی در او رشد داد که در کارگردانیاش تکامل یافت. اینجا آرمانگرایی او با کمالگراییاش عجین شده و با پرهیز از کلیشههای جاری و عقبگرد سبک و سیاق که آفت هنر و آدمهای مستعد در این ملک بوده است به مقاومت در برابر عناصر زائد در اجرا و موضوع منتهی میشود. شاید به همین دلیل است که همچون کلام فشرده و موجز و پالوده در نوشتههایش، کارگردانی فیلمهایش هم درخشان است. در شخصیت صبوری که داشت، به کمتر از خودش قانع نشد و نگذاشت اوضاع و سفارشی و اجارهای، آنچه در ذهن پروانده بود را به چیزی غیر از مطلوبش بدل کند.
میتوانست به سیاق مهرجویی و کیمیایی بیشتر فیلم بسازد اما انتخاب کرد که یا فیلم نسازد یا آنچه میسازد بدتر از کارهای قبلیاش نباشد و حداقل به ذهن و اندیشه و تواناییهای خودش خیانت نشود. خانهنشینی خودخواسته او که با بیاعتنایی نظام تولید و نظارت طولانی شد، در سالهای آخر، گنج وجود یعنی ذهنش را دچار نسیان کرد. شاید میتوان گفت خوشبخت بود که با زودمرگی علی حاتمی و به قتل رسیدن داریوش مهرجویی، از این جهان نرفت و به لطف مهربانی و تیمار همسرش مرضیه وفامهر، سالهای آخر را در آرامش و عزت سپری کرد. چه چیزی در خاطرش مانده بود و نسبت به جفای فرهنگ و سیاست و جامعه در حق خودش چه فکری میکرد، دیگر چندان مهم نیست؛ مهم تأثیر او چه در مقام نویسنده و کارگردان و عکاس بر زمینههایی است که در آنها خودش را کامل کرد. عنوان فیلمنامهای از او با نام «انسان کامل» نه یک ویژگی شخصیتی (او مانند همه ما حتما نقصانهایی داشت)، بلکه به عنوان تلاش برای رسیدن به کمال، برازنده کارنامه هنریاش هست که با هر بار مرور، ترغیب میشویم بهتر ببینیم و بهتر اندیشه کنیم.
وجدان بیدار سینمای ایران
احسان بیگلری (کارگردان): ناصر تقوایی؛ سامورایی آبادان. ناصر تقوایی برای من فقط یک فیلمساز نبود؛ وجدان بیدار سینمای ایران بود. مردی که کارگردانی را نه حرفه، بلکه مسئولیت میدانست. نسل او آدمهایی بودند که اگر نمیتوانستند آنطورکه باید بگویند، ترجیح میدادند سکوت کنند. سکوت او اما اعتراض بود؛ اعتراض به ابتذال، سانسور و بیمعنایی. او از آبادان آمده بود، شهری که گرما و رطوبت انسان را به دقت و خونسردی وامیدارد. همانجا یاد گرفت میان آتش و مه، تصویر بسازد. کارگردانی برای او آیین بود: هر نما حاصل وسواس، تمرکز و مراقبه. سینما فقط نور و قاب نبود؛ حقیقت بود و اگر قرار بود دروغ گفته شود، بهتر بود فیلمی ساخته نشود. تقوایی میتوانست خیلی فیلم بسازد، اما نساخت. همین تصمیم شجاعانهترین کارنامه اوست: نساخت تا تحریف نشود، نساخت تا شریک ابتذال نباشد، نساخت تا سینمای ایران یادش نرود که سکوت هم گاهی شکلی از اعتراض است.
در زمانی که خیلیها با سانسور کنار آمدند یا راه دورزدن پیدا کردند، او هیچکدام نبود. سختگیریاش افسانه بود، اما از عشق میآمد؛ عشق به تصویر درست، کلمه دقیق، سکوت بهموقع. بله، کار با او دشوار بود؛ چون سینما برایش مقدس بود، نه سرگرمی، نه قرارداد. او با همان وسواس و شرافت کار کرد که ناخدا خورشید با دریا روبهرو میشود: بیهیاهو، اما تا آخر خط. تقوایی شبیه ساموراییها بود؛ تنها، خونسرد، دقیق و بیرحم نسبت به میانمایگی. دنبال پیروزی نبود، دنبال درستی بود. هر فریم آثارش نشان میدهد پیش از پشت دوربین ایستادن، با خودش جنگیده است: با وسوسه سهلگیری، ترس از حذف، میل به دیدهشدن. همین جنگ او را از اغلب ما متمایز کرد و ماحصلش آرامش او در حضور دیگران. حالا که رفته، نهفقط یک فیلمساز را از دست دادهایم، بلکه معیاری را که سینمای ایران واقعا به آن نیاز داشت. رفتنش مثل خاموششدن فانوسی است که مسیر حرفهای بسیاری از ما را روشن کرده بود. هنوز نورش را میبینیم و یادمان میآید: به تاریکی عادت نکنیم.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.