|

انقلاب فرانسه و فلسفه آلمانی

خاستگاه اندیشه سیاسی مدرن آلمانی

انقلاب فرانسه در طول دهه 1790 تأثیری شگرف بر فلسفه آلمانی به جا گذاشت و اندیسه آلمانی را سیاسی کرد. در پی این رخداد، فیلسوفانی که پیش‌تر چندان به سیاست توجهی نداشتند، به سراغ پرسش‌هایی رفتند که با انقلاب طرح شده بود.

خاستگاه اندیشه سیاسی مدرن آلمانی

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

شرق: انقلاب فرانسه در طول دهه 1790 تأثیری شگرف بر فلسفه آلمانی به جا گذاشت و اندیسه آلمانی را سیاسی کرد. در پی این رخداد، فیلسوفانی که پیش‌تر چندان به سیاست توجهی نداشتند، به سراغ پرسش‌هایی رفتند که با انقلاب طرح شده بود. تقریبا تمام نوشته‌های کسانی چون کانت، فیشته، شیلر، هومبولت، فورستر، یاکوبی، هردر، شلگل، نووالیس و ویلند در اوایل دهه 1790 مستقیم یا غیرمستقیم ملهم از انقلاب بودند. فردریک سی. بیزر در کتاب «روشنگری، انقلاب و رمانتیسم» می‌گوید اگر بخواهیم خاستگاه‌های اندیشه سیاسی مدرن آلمان را مطالعه کنیم باید به سراغ همین دهه 1790 برویم. به اعتقاد او واکنش به انقلاب فرانسه، که در این دهه روی داد، به شکل‌گیری سه سنت سیاسی ضدونقیض در آلمان منجر شد: لیبرالیسم، محافظه‌کاری و رمانتیسم و هریک از این سنت‌ها نقشی اساسی در تحول اندیشه سیاسی آلمان مدرن در قرون نوزدهم و بیستم داشته‌اند.

فردریک بیزر هدف کتاب «روشنگری، انقلاب و رمانتیسم» را تعیین خاستگاه پیدایش و زمینه این سنت‌ها و ارائه تحلیلی از ایدئال‌های سیاسی بنیادین آنها دانسته است. بر این اساس این اثر اندیشمندان و جنبش‌های سیاسی عمده دهه 1790 را بررسی می‌کند. هر فصل به یک یا چند نفر از چهره‌های کانونی این دهه، پیدایش نظریه سیاسی آنها، واکنششان به انقلاب فرانسه، و اهمیت سیاسی برای اندیشه آنها به طور کلی می‌پردازد.

به این ترتیب، کتاب «روشنگری، انقلاب و رمانتیسم» در سه فصل نوشته شده و هر فصل نیز دارای چند بخش است. فصل اول کتاب با عنوان «لیبرالیسم» هفت بخش دارد که به ترتیب عبارتند از: «لیبرالیسم آلمانی در دهه 1790»، «سیاست فلسفه نقادی کانت»، «فلسفه و سیاست در آموزه دانش (1794) یوهان گوتلیب فیشته»، «اندیشه سیاسی فریدریش شیلر»، «نظریه سیاسی اولیه ویلهلم فون هومبولت»، «اندیشه سیاسی فریدریش هاینریش یاکوبی» و «گئورگ فورتسر، ژاکوبن آلمانی».

فصل دوم کتاب «هردر و رمانتیسم اولیه آلمانی» نام دارد و شامل این بخش‌ها است: «نظریه سیاسی یوهان گرتفرید هردر»، «نظریه سیاسی رمانتیک اولیه»، «سیاست و زیبایی‌شناسی اولیه فریدریش شلگل» و «نظریه سیاسی نووالیس».

سومین فصل کتاب با عنوان «محافظه‌کاری» به وجه دیگری از اندیشه سیاسی آلمانی پرداخته و این بخش‌ها را دربر گرفته است: «ظهور محافظه‌کاری آلمانی» و «فلسفه سیاسی کریستوف مارتین ویلند». در پایان کتاب نیز نتیجه‌گیری مباحث اثر آمده است. نویسنده در پیشگفتار اثر ابراز امیدواری کرده که بتواند با تمرکز بر یک دهه سرنوشت‌ساز، شرحی از این سنت‌های سیاسی در اختیار قرار دهد؛ شرحی که بتواند کامل‌تر از شروحی باشد که با بررسی‌های گسترده‌تر امکان‌پذیر شده‌اند. او می‌گوید مطالعه هر دوره تاریخی مستلزم «شجاعت برای جزئیات» است و تنها با تمرکز عمیق بر تک‌تک اندیشمندان می‌توان از تعمیم‌ها و کلیشه‌های سطحی اجتناب کرد.

نویسنده در بخشی از پیشگفتارش درباره وجوه تفاوت این اثر با آثار دیگر نوشته: «کتاب حاضر با دو نظر رایج مقابله می‌کند. نظر نخست دیدگاهی همچنان رایج است. مبنی بر اینکه اندیشه آلمانی در قرن هجدهم و حتی در طول انقلاب فرانسه غیرسیاسی بود. این دیدگاه، که نخستین‌بار مادام دو استال در کتاب در باب آلمان تشریحش کرد، پس از انتشارش توسط هاینه، مارکس و انگلس مورد استقبال گسترده‌ای قرار گرفت. در مقابل این دیدگاه کوشیده‌ام هدف سیاسی بخش اعظم فلسفه آلمانی در دهه 1790 را نشان دهم. اگرچه بر دهه 1790 تمرکز کرده‌ام، دهه‌ای که در آن تأثیر سیاست بسیار آشکار است، اما خودم را به آن دوره محدود نکرده‌ام. بلکه در صورت امکان تحول فکری یک فیلسوف در دهه‌های قبل را نیز بررسی کرده‌ام. در این صورت، حتی متوجه خواهیم شد که فلسفه آلمانی انگیزه‌های سیاسی داشته است. از این رو بُعد سیاسی این فلسفه را نمی‌توان تنها به این دهه انقلابی محدود کرد».

دومین نظر رایج در این زمینه، به فیلسوفان تحلیلی مربوط است. این باور در میان آنها رایج است که جذبه و ارزش اساسی سنت فلسفی آلمان در استدلال‌های آنها نهفته است، زنجیره‌های استدلالی‌ای که می‌توان با خوانش دقیق چند متن منتخب بازسازی‌شان کرد. نویسنده کتاب می‌گوید اگر این رویکرد تحلیلی مضیق به تاریخ فلسفه به افراط کشیده شود و یگانه رویکرد شایسته تلقی شود، درنهایت موضوع خود را از بین می‌برد. تاریخ فلسفه صرفا مجموعه‌ای از استدلال‌ها نیست، بلکه شامل ارزش‌ها، اهداف و ایدئال‌های اخلاقی، سیاسی و مذهبی نیز می‌شود. تنها در صورتی می‌توانیم تاریخ فلسفه را بفهمیم که هدف استدلال، یعنی ارز‌ش‌ها، اهداف و ایدئال‌هایی را در نظر بگیریم که فیلسوف را در وهله نخست به برساختن استدلال سوق می‌دهند.

با فاصله‌گرفتن از این دو باور رایج، فردریک بیزر نوشته است: «هر دو این نظرات دیدگان ما را به روی ارزش‌های زیربنایی اندیشه آلمانی در اواخر قرن هجدهم بسته‌اند. برنهاد اصلی اثر حاضر این است که فلسفه آلمانی در این دوره –معرفت‌شناسی، متافیزیک، اخلاق یا زیبایی‌شناسی- تحت سلطه و ملهم از اهداف سیاسی بود. در اینجا من واژه سیاسی را در معنای عادی آن به کار بردم، هر چیزی که به حکمرانی انسان‌ها مربوط می‌شود. بنابراین موضوع کتاب حاضر اندیشه سیاسی آلمان در معنایی مضیق نیست. موضوع مقتضی من فلسفه آلمانی به طور کلی در دهه 1790 است. اما از آنجا که فلسفه آلمانی در دهه 1790 عمیقا سیاسی شده است، هرگونه مطالعه در مورد آن ناگزیر به مطالعه اندیشه سیاسی آلمانی بدل می‌شود». بیزر البته تأکید دارد که سیاسی‌شدن اندیشه آلمانی در دهه 1790 بدین معنا نبود که فیلسوفان قلمرو نظریه انتزاعی را ترک گفتند تا درباره مسائل این‌جهانی‌ترِ روزمره بحث کنند.

در طول این دهه فیلسوفان همچنان به مسائل کلاسیک معرفت‌شناسی، اخلاق و زیبایی‌شناسی می‌پرداختند و با قدرتی تجدیدشده نیز چنین می‌کردند. با وجود این، حتی این حوزه‌های ظاهرا بعید و انتزاعی نیز در دهه 1790 سیاسی شدند. نظریه معرفت‌شناسی، اخلاقی یا زیبایی‌شناسی به سلاحی برای توجیه یا نیل به اهداف سیاسی بدل شد. او همچنین می‌گوید که سیاسی‌شدن اندیشه آلمانی در دهه 1790 بدین معنا نبود که فیلسوفان با احزاب یا ایدئولوژ‌های سیاسی خاص ارتباط داشتند یا خود را متعهد به آنها می‌دانستند. در آلمان آن زمان خبری از چیزی شبیه به احزاب و ایدئولوژی‌های سیاسی مدرن نبود. بی‌تردید آنها در فرایند شکل‌گیری قرار داشتند، اما توسعه‌یافته، بسامان یا خودآگاه نبودند. با وجود این، فیلسوفان آلمانی در دهه 1790 در معنایی سرراست سیاسی شدند: آنها دیدگاه‌های مشخصی درباره شکل مقتضی حکومت و سازماندهی جامعه داشتند و نظریات معرفت‌شناختی، اخلاقی و زیبایی‌شناختی‌شان در پرتو این دیدگاه‌ها شکل گرفته بود یا برای توجیه آنها استفاده می‌شد.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.