فرح اصولی؛ دراماتورژ تصویری در سپهر نقاشی ایرانی
فرح اصولی، در نمایشگاه متأخر خود موسوم به «پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنیست» (موزه ماکس ارنست، آلمان، ۲۰۲۵)، با رویکردی ژرفاندیشانه و ذاتا دراماتورژیک، دستمایههای تاریخی را از قلمروی انتزاع فراخوانده و به روایتی عینی و اجتماعی برای مخاطب ایرانی بدل میسازد.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
محمد سواری
فرح اصولی، در نمایشگاه متأخر خود موسوم به «پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنیست» (موزه ماکس ارنست، آلمان، ۲۰۲۵)، با رویکردی ژرفاندیشانه و ذاتا دراماتورژیک، دستمایههای تاریخی را از قلمروی انتزاع فراخوانده و به روایتی عینی و اجتماعی برای مخاطب ایرانی بدل میسازد.
این تجلی، نه تقلیدی سطحی، بلکه احضاری خلاقانه است؛ پلی میان فرمهای سوررئالیستی ماکس ارنست (بهویژه کتاب «هفتهای از مهربانی»، ۱۹۳۴) و شعر پرالتهاب فروغ فرخزاد. این گفتوگوی بینامتنی، در 15 اثر مجموعه، هم به فرمالیسم رؤیازده سوررئال وفادار است و هم با انتقال آن به فضای خیالانگیز و چندلایه نگارگری ایرانی، زبانی نوین میآفریند؛ زبانی که در عین وفاداری به ریشهها، بر زخمهای معاصر انگشت مینهد.
اصولی، با تکیه بر نمادپردازیهای چندسویه و پرمایه، مفاهیم انتزاعی را به دغدغههای ملموس و روزمره، بهویژه تجربه زیسته زنان ایرانی گره میزند. این چرخش، آثارش را فراتر از زیباییشناسی صرف، به بیانیههایی اجتماعی بدل میکند. هوشمندی او نه در روایتگری مطلق، بلکه در گزینش منابع اقتباس و پرهیز آگاهانه از تفسیر تکمعنایی نهفته است. این امتناع، مخاطب را از ناظری منفعل به مشارکتکنندهای فعال در گشودن لایههای پنهان معنا فرامیخواند. او روایتهای پراکنده را با الهام از انسجام درونی نگارگری ایرانی، در کلیتی منسجم و پویا ادغام میکند و نقش روایتساز تصویری را به تمامی ایفا میکند.
در اینجاست که لقب «دراماتورژ تصویری» برازنده اصولی میشود. دراماتورژ، در تئاتر (بهویژه در خوانش برشتی آن)، نقشی فراتر از نگهدارنده انسجام متن دارد؛ او پیونددهنده ناگسستنی زیباییشناسی و زمینه اجتماعی، خالق پلهای معنایی میان فرهنگها و بازتابدهنده انتقادی واقعیت است، بیآنکه مستقیما درگیر سیاستورزی شود. اصولی دقیقا این نقش را در سپهر تجسمی محقق میکند.
او با اقتباس از فرمهای ارنست، نه به تقلیدی محض، بلکه به تلفیقی ژرف با عناصر بومی و اساطیری ایران دست میزند و آثاری مستقل و «منطبق بر بافتار اجتماعی ایران» خلق میکند. وفاداری توأمان او به روایتپردازی چندلایه شرقی (با تأکید بر تخیل و نماد) و عینیتگرایی انتقادی غربی، هسته اصلی دراماتورژی تصویری او است. او روایت را نه صرفا حفظ، که برای مخاطب امروزین بازآفرینی و معنازایی میکند.
این رویکرد، در خوانشی تطبیقی با نظریه «میمسیس» تئودور آدورنو (همانگونه که صدیقه پورمختار و خشایار قاضیزاده در مقاله «خوانش آثار اقتباسی فرح اصولی با تکیه بر نظریه میمسیس آدورنو» (۱۴۰۰)، بر مجموعههای پیشین او تمرکز کردند) نیز درخشان مینماید. میمسیس آدورنویی، نه تقلید محض، بلکه منادی تکثر و تعینناپذیری است؛ هنری بیانگر، مرتبط با جامعه، خلاق و قادر به درنوردیدن مرز عین و ذهن، آنجا که اثر «شبیه» واقعیت میشود بیآنکه با آن «یکی» شود.
مجموعه حاضر نیز در گام نخست، با تقلیل پالت رنگی به محدوده سیاهوسفید، به فضای چاپی آثار ارنست نزدیک میشود، اما این نزدیکی، سرآغاز یک وامگیری صرف نیست. گام بعدی، نمادپردازی است؛ نقطهای ظریف که اصولی، با تجربهای که از مجموعههای پیشین (مانند «فضیلت زخمی و گوش کن! وزش ظلمت را میشنوی») اندوخته، بهخوبی از افتادن به ورطه شعارزدگی پرهیز میکند. نماد «خروس» (با الهام از برخی آثار ارنست) نمونهای بارز است: همزمان نشانهای از نرینگی و خوی تهاجمی که بر مردان/سربازان دلالت دارد.
پویایی اصولی در احیای روایتهای تاریخی هنر جهان و تبدیل آنها به جریانی زنده و مرتبط با اکنون، به انسجامی بیبدیل در آثارش انجامیده است. مخاطب در مواجهه با کلیتی واحد قرار میگیرد که علیرغم تنوع روایی، صدایی یکپارچه دارد. این انسجام، دراماتورژی را به استراتژیای نیرومند برای بازپسگیری روایتها از هژمونیهای فرهنگی غالب بدل کرده است.
کمپوزیسیون آثار، ریشه در نقاشی ایرانی دارد؛ چنان که بدون دیدن نسخه آلمانی ارنست، ردپای اقتباس آشکار نمیشود. محور مرکزی این روایتهای تصویری، «زن» است؛ زنی در معرض ستم. او گاه با پرچم سیمرغ (نماد شکوه و آزادی) تصویر و گاه چون فرشتهای با بالهای گشوده تقدیس میشود. پرندگان آزادی، همواره پیرامون این چهره محوری در پروازند. هنرمند هوشمندانه از انباشت نمادها پرهیز کرده است؛ تعدیل و گزینش دقیق عناصر نمادین (مانند خروس، پرندگان، سلاحها) به مخاطب فضایی برای کشف و همزادپنداری شخصی میدهد.
در اثری همچون «پرواز»، زنی در چرخشی وهمآلود میان پرندگان، در آستانه سقوط یا رهایی، شعر فروغ را بر پهنه اثر زمزمه میکند: «پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنیست»؛ اشارهای ژرف به رسالت انسان در پاسداشت آزادی، حتی در مسیرهای ناهموار. در اثر «رقص»، زنی همچون سیاوش از آتش گذر میکند و پرندگان آزادی بر گرد او هستند، او به شعر فروغ فرخزاد پناه میبرد: «و اکنون دیگر چگونه یک نفر به رقص برخواهد خاست».
چنانچه یاد شد، تذهیب، که در نقاشی ایرانی نقشی تزیینی محض دارد، در دستان اصولی به الگویی نمادین بدل میشود؛ گلهای سنتی با موشکها و خنجرها در هم میآمیزند، زیبایی را با نازیبایی و خشونت دیالکتیکی میسازند، همانگونه که آدورنو زیباییشناسی را در آینه شکسته واقعیت میدید.
پایان سفر: بر این نکته تأکید کرد که هرچند برخی کوشیدهاند اصولی را در زمره نقاشان فمینیست بگنجانند، اما او را باید پیش از هر چیز، آینهای شفاف و متعهد در برابر جامعه ایرانی دانست؛ صلحطلبی که درد را حال که بر پیکر زنان فزونی یافته، بیپرده بازمیتاباند. او تریبون جریان خاصی نیست، بلکه روایتگر یکپارچه جامعه هنری و مردمان ایران است، متعهد به بازگویی تاریخ و فرهنگش با زبان نقاشی.
این زبان، همان رسانه دیرینه و اصیل است. توسل او به فرمهای هنری غرب، نه از سر وامگیری محض، بلکه استراتژی هوشمندانهای است برای رساندن صدای مردم خویش به گوشهایی که شاید این بار، در پژواکی آشنا، بهتر بشنوند. فرح اصولی، دراماتورژ تصویری، نقاش روایتهاست؛ پیونددهنده گذشته و حال، شرق و غرب، در قالبی که بیهیچ شکلی، ایرانی است.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.