گفتوگو با احمد طالبینژاد درباره تصویر طبقه کارگر در قاب سینما
واژهای که با سیاست گره خورده است
سینمای ایران تا به امروز و در دهههای مختلف شمایل متفاوتی از طبقه کارگر ترسیم کرده است. هر نسل از کارگردانان سینمای ایران رویکرد و نگاهشان به این قشر متفاوت بوده و سینمای ما طی سالهای متوالی تنوع جالبی از تصویر چهره کارگر ارائه داده است. تاریخچه حضور طبقه کارگر در آثار پیش از انقلاب متفاوتتر از چیزی است که از دهه 60 به بعد در آثار سینمایی بازتاب پیدا کرده است.


بهناز شیربانی: سینمای ایران تا به امروز و در دهههای مختلف شمایل متفاوتی از طبقه کارگر ترسیم کرده است. هر نسل از کارگردانان سینمای ایران رویکرد و نگاهشان به این قشر متفاوت بوده و سینمای ما طی سالهای متوالی تنوع جالبی از تصویر چهره کارگر ارائه داده است. تاریخچه حضور طبقه کارگر در آثار پیش از انقلاب متفاوتتر از چیزی است که از دهه 60 به بعد در آثار سینمایی بازتاب پیدا کرده است.
آثاری چون «دونده»، «نیاز»، «روسری آبی»، «زیر پوست شهر»، «جدایی نادر از سیمین»، «خداحافظی طولانی»، «شب، داخلی، دیوار»، «بدون تاریخ، بدون امضا»، «جنگ جهانی سوم» و... از جمله فیلمهایی هستند که نگاه ویژهای به کارگر داشتهاند. با احمد طالبینژاد، سینمایینویس و منتقد صاحبنام ایران، آثاری را مرور کردهایم که از پیش از انقلاب تاکنون تصویری از حضور کارگر ارائه دادهاند و درباره تفاوت نگاه نسلهای مختلف فیلمسازی به این گزاره صحبت کردهایم که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
بد نیست مبحث حضور طبقه کارگر در سینمای ایران را از پیش از انقلاب شروع کنیم. نگاه فیلمسازان به این طبقه چطور بود؟
به نظر من واژه کارگر همواره یک بار سیاسی همراه دارد و از همان ابتدا گرایشهای چپ و مارکسیستی خیلی روی این طبقه حساب میکردند. پرداختن به مسئله کار و کارگر تا قبل از جریان موسوم به موج نو یعنی اواخر دهه 40 بیشتر در حد شوخی بود. مثلا در یک فیلم خیلی معروف به نام «گنج قارون» میبینیم که علی، شخصیت اصلی فیلم که فردین نقشش را بازی میکند، کارگر یک تعمیرگاه است و ما او و دوستش را میبینیم که از تعمیرگاه خارج میشوند و لباس تر و تمیز و سفیدی به تن دارند و حتی یک پلان کوتاه از حضورش در تعمیرگاه نمیبینیم که مشغول کار فنی است. فقط میشنویم که کارگر است و در طول فیلم هیچ اشارهای به این هویت نمیشود. فیلم دیگری که باز هم فردین بازی میکند که آنجا هم او کارگر است و تنها در صحنهای میبینیم که با خواندن این ترانه که «تعمیر میکنم ماشینو، سرکارگرم بنده، از شغل خودم راضیمو، مفتخرم بنده...» و باقی کارگرها هم با این ترانه میرقصند، بسنده میشود.
در واقع فضایی جعلی از کار و کارگر ارائه میشد. به نظر من یکی از دلایلش این بود که اگر کمی جدیتر به مقوله کار و کارگر میپرداختند، برای فیلمها مشکلی ایجاد میشد. اما به عقیده من «تپلی» یکی از فیلمهایی است که نسبتا توانست هویت کارگر را در سینمای ایران تثبیت کند. فیلمی ساخته رضا میرلوحی که دو شخصیت اصلی به نام «اسی» که مرتضی عقیلی ایفاگر آن بود و شخصیت «تپلی» که آقای همایون بازی میکردند، این دو، نقش کارگر را به خوبی ایفا کردند. این دو کارگر یک کارگاه چوببری در شمال کشور هستند. سختیها و مصائب کاری را که آنها انجام میدهند، میبینیم و به هر حال در کنارش هم یک فضای عاطفی شکل میگیرد. این فیلم هم از رمان جذاب «موشها و آدمها» اقتباس شده و از مواردی است که فکر میکنم به شأن و اعتبار کارگر توجه زیادی نشان داده.
در این میان تعدادی از فیلمسازانی که گرایش چپ داشتند مثل غلامعلی عرفان سراغ موضوع کار و کارگر در آثارشان رفتند که بعدها توقیف شدند. یا فیلم «هر سه نفرشان» ساخته غلامعلی عرفان که درباره کارگران معدن ساخته شد و هیچوقت هم به شکلی که باید اکران عمومی پیدا نکرد. تعداد قابل توجهی فیلم دیگر با مضامینی که به طبقه کارگر اشاره میکرد، ساخته شد که یا اکران نشدند یا جرح و تعدیل شدند و روی پرده رفتند و خیلی جدی نبودند. فیلمی که به نظرم مهم است و فکر میکنم امکان نمایش پیدا نکرد، 1936 بود. فیلمی از محمد بزرگنیا که درمورد کارگر یک کارخانه است که تصمیم میگیرد در انتخابات شرکت کند و 1936 هم رقم تعداد آرای اوست.
سینمای ایران در دهه ۶۰ شکل و شمایل دیگری پیدا کرد. با شروع جنگ تحمیلی و اتفاقات سیاسی و اجتماعی آن دوره نگاه به طبقه کارگر در آثار سینمایی هم دستخوش تغییراتی شد. در این دوره به طبقه کارگر به عنوان فردی که چرخه تولید کشور را میچرخاند، نگاه شد.
به نظرم در این دوره هر وقت فیلمسازان ما خواستند فیلم جدی درمورد کار و کارگر بسازند، یا امکانپذیر نشد یا اگر اتفاق افتاد، به نوعی به انحراف کشیده شد. در دهه 60 تعدادی از فیلمها که ساخته شد، در آنها بیشتر به کارگران معدن پرداختند. پرداختن به آنها به شکل غمخواری نبود، بیشتر به این دلیل که کارگران معادن سر و شکل جذابتری در تصویر داشتند. در سینمای ایران کمتر کارگر ساختمانی دیدیم که شخصیت محوری یک درام باشد. به زعم من «فصل خون» به کارگردانی حبیب کاوش از جمله فیلمهای مهمی است که درمورد مسائل کارگری و برمبنای نمایشنامهای از خسرو حکیمرابط ساخته شده است. فیلمی که درمورد ماهیگیران شمال است. این فیلم هم خیلی امکان نمایش نداشت و در محاق افتاد.
آقای طالبینژاد اختصاصا بعد از انقلاب میتوان به فیلمسازانی مثل مجید مجیدی یا رخشان بنیاعتماد اشاره کرد که در آثارشان اشارههای جالبی به زندگی طبقه کارگر داشتهاند و شمایلی از این قشر تصویر کردهاند. نگاه فیلمسازانی از این دست را چطور ارزیابی میکنید؟
خودت گفتی شمایلی از کارگر را میتوان در این فیلمها دید. در «روسری آبی» یکسری کارگر میبینیم که در مزرعه کار میکنند. اما موضوع اصلی فیلم رنج کارگران نیست. بیشتر عاشقانهای است که بین یکی از کارگران و پیرمرد صاحبکار اتفاق میافتد و این موضوع برجسته میشود. به نظرم اگر خانم بنیاعتماد میخواست به مصائب کارگران نزدیکتر شود، به دلیل گرایشهای سیاسیاش، اجازه ساختن فیلم را به او نمیدادند و ناچار شده زندگی کارگران را در داستان اصلی که یک قصه عاشقانه است، بگنجاند. یا مثلادر «زیر پوست شهر» کارگری فصلی را میبینیم. به نظر من بیشتر حضور کارگران صنعتی در آثار سینمایی میتواند وجه سیاسی به کار بدهد.
من فکر میکنم فیلمسازان زیادی در سینمای ایران در نشاندادن تصویر کارگر و مصائب آنها موفق عمل کردهاند. اصغر فرهادی در «چهارشنبهسوری» یا «جدایی نادر از سیمین» طبقه فرودست را به درستی معرفی میکند یا در دو فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» و البته «شب، داخلی، دیوار» نگاه درستی به طبقه کارگر شده است.
این مواردی که گفتی به نظرم فقط اشارههایی است و بیشتر از این هم اجازه به فیلمساز داده نمیشود تا تصویری حقیقی از طبقه کارگر نشان بدهد. دختری که در «چهارشنبهسوری» بهعنوان طبقه فرودست میبینیم که ترانه علیدوستی ایفاگر این نقش است، کار خدماتی انجام میدهد نه کار تولیدی. آدم زحمتکشی است ولی از طبقه فرودست. طبقه فرودست معمولا اگر کاری هم داشته باشند، کارهای ثابت و مولد نیست، بیشتر کار خدماتی است. باز اگر زندگی این طبقه محوریت قصه بود میشد کمی جدیتر درباره حضور آنها در فیلم صحبت کرد. اما در «چهارشنبهسوری» میبینید که محور فیلم ماجرای زن و شوهری است که با هم ناسازگاری دارند.
در «باران» ساخته مجید مجیدی هم میبینیم که طبقه کارگر را کمی ملموستر نشان داده ولی واقعیت این است که باران یک کارگر مهاجر افغان است که نقش خیلی پررنگی ندارد. شکل عاشقانه فیلم پررنگتر است. علاقه او به یک دختر هموطن خودش که او هم کارگر است، قصه را جذابتر میکند. این فیلم هم رنج طبقه کارگر را نشان نمیدهد. به هر حال در این حد از نشاندادن طبقه کارگر فیلمهای زیادی ساخته شده است. در آثار کیومرث پوراحمد و بسیاری از فیلمسازان متعهد، دانا و آگاه این گرایشها وجود دارد. گاهی شکل تصویر طبقه کارگر در آثار سینمایی محوری و برحسته است و گاهی وقتها حاشیهای است.
فیلم «جنگ جهانی سوم» از آن دست فیلمهایی است که تصویر خوبی از کارگر نشان داده و شخصیت اصلی آن کارگر است. در نتیجه ما با این شخصیت همراه میشویم، چگونگی بیکارشدنش را میبینیم و اینکه این شکل از بیکاری چه عواقبی در پیش خواهد داشت. بیکاری هم یکی از بحرانهای مهم کارگران در جامعه امروز است و متأسفانه قوانینی وجود ندارد که از آنها حمایت کند و اگر هم قوانین نصفهنیمهای باشد، تأمینکننده زندگی یک کارگر با خانوادهاش نیست اما «جنگ جهانی سوم» توانست مصائب یک کارگر را به خوبی تصویر کند و در مجموع از جمله فیلمهایی است که طبقه کارگر در آن نمود قابل توجهی دارد.
در سینمای ایران میتوان از فیلمسازی نام برد که در ساختههایش اساسا دغدغه به تصویرکشیدن طبقه کارگر و مصائبش را داشته و آثارش را بتوان از فیلمهای شاخصی دانست که به این طبقه ادای دین کرده است؟
همانطورکه پیشتر اشاره کردم، اگر یک کارگر را محور روایت قصه قرار دهیم، عملا انگار کار سیاسی انجام میدهیم و ایدئولوژی چپبودن را مطرح یا عریان میکنیم. در نتیجه به نظرم بسیاری از فیلمسازان ما از اینکه چنین برچسبی به آنها زده شود پرهیز میکنند. نمونه آن خانم بنیاعتماد که در آثارش به شکلی که باید به طبقه کارگر نپرداخته است. در فیلم «قصهها» هم خانم بنیاعتماد به همین شکل عمل کرده است. در «قصهها» که در تداوم اثر و شخصیتهای قبلی اوست، همین گرایش را میبینید. تا جایی با آنها همراه میشود که تنها معرفی آنهاست. کارگردان خاصی را سراغ ندارم که خیلی خاص به این موضوع پرداخته باشد اما در گذشته بودند و در حال حاضر هستند فیلمسازانی که حداقل دلسوزانه با طبقه کارگر رفتار کردهاند.