خشونت در هنر
«دومین بار» عنوان رمانی است از فرانک تیلیه که اخیرا با ترجمه سارا سدیدی در نشر نی منتشر شده است. نویسنده این رمان، فرانک تیلیه، نویسنده رمانهای جنایی-معمایی و فیلمنامهنویس مشهور فرانسوی است که در سال 1973 متولد شد. او بیش از بیست رمان در کارنامه خود دارد که برخی از آنها در کشورهای بسیاری ترجمه شدهاند. او همچنین جوایز متعددی ازجمله جایزه ادبی پولار را دریافت کرده است. این جایزه فقط شامل رمانهای ژانر میشود که هرساله در شهر لیون فرانسه برگزار میشود.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
شرق: «دومین بار» عنوان رمانی است از فرانک تیلیه که اخیرا با ترجمه سارا سدیدی در نشر نی منتشر شده است. نویسنده این رمان، فرانک تیلیه، نویسنده رمانهای جنایی-معمایی و فیلمنامهنویس مشهور فرانسوی است که در سال 1973 متولد شد. او بیش از بیست رمان در کارنامه خود دارد که برخی از آنها در کشورهای بسیاری ترجمه شدهاند. او همچنین جوایز متعددی ازجمله جایزه ادبی پولار را دریافت کرده است. این جایزه فقط شامل رمانهای ژانر میشود که هرساله در شهر لیون فرانسه برگزار میشود.
فرانک تیلیه اگرچه نویسندهای است که محبوبیتی عام دارد، اما آنطور که مترجم اثر نیز تأکید کرده به هیچ عنوان نویسندهای زرد نیست. کتابهای او ریشه در واقعیت دارند و در لایههای عمیقتر به پدیده خشونت در جامعه میپردازند. صحنههای آثار او واقعی و شخصیتهایش باورپذیر هستند و در رمانهای دیگر نویسنده نیز حضور دارند و نقش خود را ایفا میکنند. در واقع بیشتر رمانهای تیلیه را میتوان بخشی از یک سری در نظر گرفت اگرچه هرکدام مستقل هستند. نخستین رمان تیلیه در سال ۲۰۰۴ نامزد جایزه شد. پس از موفقیت رمان «اتاق مردگان»، شغلش را رها کرد و به نویسندگی تماموقت پرداخت. از آثار او میتوان به «سوگواری عسل»، «جنگل سایهها»، «انگشتر موبیوس» و «سندروم ای» اشاره کرد. او به فیلمهای دلهرهآور علاقه دارد و یکی از رمانهایش نیز به فیلم تبدیل شده است.
رمان «دومین بار» را نیز میتوان دومین رمان از سری رمانهای تیلیه با محوریت شخصیت کالب تراسکمن دانست. تیلیه در این رمان، که به پدیده خشونت در هنر میپردازد، از زبانی ساده و امروزی بهره گرفته، اما ارجاع و اشاره به آثار هنری و ادبی معروف در جهان در آن زیاد است. از اینرو مترجم برای قابل فهم کردن رمان برای همگان، توضیحاتی در پانویس کتاب داده است.
در بخشی از رمان میخوانیم: «رها از هیاهوی شهر، هتل صخره، در سه کیلومتری شرق ساگاس پناه گرفته بود، در نقطهای که دره آرو باریک میشد و به شکل قیفی صخرهای درمیآمد. پشت این مجتمع چهلوشش اتاقه، صخرهای آهکی بود با ارتفاع صدوده متر که به خاطر پوشش گیاهی تنکی که پوشانده بودش، و قلههای سفید و خاکستری کوههای آلپ در منطقه ساوونا که از دیدرس خورشید پنهانش میکرد، حتی در اوج تابستان سهچهارمش در سایه قرار میگرفت. آنجا، به خاطر سوز سرمایی که از قلههای برفی پایین میآمد، همیشه سرد بود، مخصوصا اوایل ماه آوریل سال 2008 که بهار هنوز نرسیده بود. ساعت به 23 و 30 دقیقه نزدیک میشد که سروکله ستوان گابریل موسکاتو در پذیرش هتل پیدا شد. یکی از آنجاهای رنگورورفتهای بود که دیوارهایش را موکت بلوطیرنگ زبری میپوشاند. صف مجسمههای ریزی که در طول دیوارها ردیف شده بودند، مسافرخانههای قدیمی نهچندان خوشنام را به یاد میآوردند».
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.