نگاهی به داستان «فراموششدگان» لیلا تقوی
مرگ در غربت شبانه
رمان «فراموششدگان» ساختار روایی خود را بر یک جابهجایی وجودی بنا مینهد. راوی در سطرهای آغازین، مرگ و زندگی را از جایگاههای سنتیشان جابهجا میکند: «امشب توی باغ سایهها متحرک شده بودند... خوب که نگاه کردم، پرهیب انسانی سایهها معلوم شد، شبها خبرهایی است اینجا، دقت کردم ببینم توی کوچه هم کسی هست؟ نبود».
به گزارش گروه رسانهای شرق،
مهدی معرف: رمان «فراموششدگان» ساختار روایی خود را بر یک جابهجایی وجودی بنا مینهد. راوی در سطرهای آغازین، مرگ و زندگی را از جایگاههای سنتیشان جابهجا میکند: «امشب توی باغ سایهها متحرک شده بودند... خوب که نگاه کردم، پرهیب انسانی سایهها معلوم شد، شبها خبرهایی است اینجا، دقت کردم ببینم توی کوچه هم کسی هست؟ نبود». این گزاره، نهفقط یک صحنهآرایی، بلکه یک بیانیه فلسفی است. زندگی فعال، شور و هیجان، از کوچه خالی زندگان به گورستان متحرک مردگان منتقل شده است. این گورستان، دیگر یک مکان خاموش برای دفن خاطرات نیست، بلکه برزخ جانگرفتهای است که رنجهای تجربهشده را فعالانه به نمایش میگذارد. راوی با ایستادن پشت پنجره، دقیقا در این موقعیت میانجهانی قرار میگیرد؛ جایی که «نور کمسوی چراغهای خاکگرفته کوچه به آن طرف دیوار میرسد». این فاصله چندمتری، نمادی از یک مرز فلسفی حساس است. فرار او و در جای دیگر فرار اسحاق با بلیت مردگان و لباس یک مرده، نشاندهنده یک انتخاب آگاهانه است: فرار از زندگی ظاهری که چیزی از ما را میدزدد و پناهبردن به دنیایی که حقیقت تلخ زیسته در آن مصون از فراموشی مانده است. این پناهگاه، وعده تسکین و خوشبختی نمیدهد، بلکه امتداد رنج و تجربه جاودان است. «نکند سایه من هم همانطور دیده شود که سایههای در حرکت آنها؟» ترس راوی از دیدهشدن سایهاش در میان سایههای مردگان نشانه تلاقی خودآگاهی و دیگریآگاهی است. این ترس، تنها هراس از مرگ نیست، بلکه هراسیدن از حضور زنده خود به شکلی است که در جامعه مردگان درک میشود. یعنی سایهای که حامل رنج و گذشته است. این وضعیت با اندیشه هگل در دیالکتیک آگاهی به خود، پیوند میخورد. راوی برای رسیدن به شناخت عمیق، باید از دل تجربه منفی و نفی، یعنی ورود به دروازه جهنم مردگان، عبور کند. او با دیدن کارگاه اسحاق میگوید: «دروازه جهنم را دیدم». این وضعیت نهتنها یک فضای فیزیکی، بلکه مرحلهای ضروری در فرایند شناخت است؛ جایی که ذهن زنده باید با رنج و تجربه جاودان مردگان مواجه شود تا حقیقت زیسته را کشف کند.
بازگشت ابدی و همزیستی فلسفی
مفهوم «بازگشت ابدی» در فلسفه نیچه، چارچوب نظری عمیقی برای توضیح فعالبودن مردگان در زمان حال در این کتاب فراهم میکند. تجربه مردگان در «فراموششدگان» تنها یادآوری گذشته نیست، بلکه مداخلهای فعال و تکراری در زمان حال است. راوی با ثبتکردن و نوشتن تجربه مردگان، در واقع چرخه ابدی تجربه، زندگی و رنج را تأیید میکند. در این نگاه، قلم تنها ابزار نوشتن نیست، بلکه وسیلهای برای پذیرش این چرخه و بازتاب حقیقت جاودانه است. راوی با نوشتن، نشان میدهد که زندگی، تنها با پذیرش همین تکرار دردناک و بدون بشارت خوشبختی میتواند معنای کامل خود را بیابد. در اینجا رنج، از فراموشی و خاموشی مصون میماند و به زندگان امکان فهم و تجربه جاودانه میدهد.
اندیشههای گابریل مارسل درباره حضور دیگری و نقش آن در شناخت فرد، میتواند به تحلیل روابط راوی و مردگان در این داستان عمق ببخشد. مارسل معتقد است انسان در مواجهه با دیگری است که به شناخت واقعی خود دست مییابد. در «فراموششدگان»، مردگان همان «دیگریِ جاودان» هستند. راویِ زنده، قادر به درک کامل خود نیست مگر از طریق نوشتن و تجربهکردن حضور فعال این مردگان. نوشتن راوی، ثبت سایهها، صداها و حرکتهای آنها، بهگونهای همان عمل مارسلیِ مواجهه با دیگری است. این مواجهه، یک تعامل دائمی و همزیستی فلسفی را ایجاد میکند که در آن، مردگان بیش از آنکه غایب باشند، حاضر و مؤثرند. این امر، فراتر از یک فرار است؛ این وضعیت پذیرش واقعیت موجود و تلاشی برای حفظ حیات وجودی است که «نفس زندگی» در جامعه زندگان از راوی دزدیده بود.
در داستان به بلوطی اشاره شده است که در دل خاک پس از سالهای زیاد درخت میشود. این استعاره، تکمیلکننده پیوند میان مرگ، رنج و فلسفههای نیچه و هگل است. بلوط نماد حیات برآمده از نیستی است. این ایده، با تأکید نیچه بر تبدیل رنج به قدرت یا همان خواست قدرت و اصرار هگل بر اینکه آگاهی مطلق از دل نفی و تضاد بیرون میآید، همخوانی دارد. زندگی از دل مرگ و رنج نیز میتواند جوانه بزند، اما این جوانهزدن، آسان یا خوشایند نیست؛ بلکه بازتاب واقعی زندگی و امتداد رنج است.
نوشتن و ثبت جاودانگی
در «فراموششدگان» نوشتن چیزی فراتر از ثبت وقایع است. عمل نوشتن در اینجا با سنت ادبیات عرفانی پیوندی ناگسستنی دارد. راوی با کنارگذاشتن «قواعد خستهکننده نوشتن»، اهمیت این عمل را فراتر از فرم و قواعد مرسوم قرار میدهد و آن را به ابزاری برای عبور از محدودیتهای زمان و مرزهای زیست بدل میکند.
جوهر قلم که با نوشتن همراه است، در این داستان، جایگاه آب حیات را مییابد. مفهومی که در شعر و ادبیات کلاسیک فارسی بارها تجلی یافته است. چنانکه سعدی میگوید: «خضری چو کلک سعدی همه روز در سیاحت/ نه عجب گر آب حیوان به درآید از سیاهی». مرکب سیاه که مظهر تاریکی و فقدان است، وقتی بر کاغذ مینشیند، روشنایی، جاودانگی و زندگی میآفریند. هر قطره از این مرکب، نهفقط ثبتکننده، بلکه زندگیبخش است و امتداد رنج و تجربه انسان را تثبیت میکند. نوشتن در این داستان، نقش یک واسطه بنیادین را ایفا میکند. این واسطگی دارای ابعاد سهگانه است: واسطه مکانی: پل ارتباطی میان دنیای زندگان و مردگان. واسطه زمانی: ابزاری برای ثبت چرخه ابدی رنج و تجربه و واسطه شناختی: مسیری برای تجربه دیگری جاودان و رسیدن به خودآگاهی.
نوشتن، در اینجا، تنها یک عمل فردی نیست، بلکه ارتباطی حیاتی است. راوی با نوشتن، رنج مردگان را به معنا و جاودانگی تبدیل میکند. این مرکب سیاه که مظهر تاریکی و فقدان است، وقتی بر کاغذ مینشیند، به آب حیات بدل میشود، زیرا ثبت رنج و حضور مردگان، به تجربه زنده امتداد و معنای متفکر میدهد.
گورستان و انباشت رنج بشری
از بعدی روانشناختی، «فراموششدگان» کاوشی است در روان انسان و سازوکارهای درونیاش برای مقابله با رنج و فراموشی. راوی با انتخاب پناهبردن به گورستان مردگان، به شکلی به ساحت «ناخودآگاه جمعی» پای میگذارد. محلی که انباشت تجربیات و رنجهای مشترک انسانی است. این انتخاب، نهتنها یک فرار از واقعیت سطحی زندگی ظاهری، بلکه تلاشی برای مواجهه با زخمهای عمیق و التیامنیافته روح جمعی است. در این برزخِ زندگان و مردگان، راوی با سایههایی روبهرو میشود که هر کدام نمادی از یک خاطره سرکوبشده، یک رنج پنهان یا یک حقیقت ناگفتهاند. این مواجهه، یک تطهیر روانشناختی را برای راوی رقم میزند؛ او با شنیدن، ثبتکردن و نوشتن این صداها، نهتنها به آنها اعتبار میبخشد، بلکه بخشی از بار سنگین فراموشی را از دوش خود و آن «دیگریهای جاودان» برمیدارد.
پرسش «نکند سایه من هم همانطور دیده شود که سایههای در حرکت آنها؟» نهتنها نشانه ترسیدن از مرگ است، بلکه هراسی است از پیوستن به جمع فراموششدگان. هراس از اینکه زندگی او نیز به یک سایه بینامونشان تبدیل شود. این ترس، محرکی است برای راوی تا با نوشتن، هویت خود و هویت مردگان را از چنگال فراموشی برهاند. نوشتن در اینجا، گونهای از مقاومت است. مقاومتی در برابر بیتفاوتی، در برابر نفیشدن و در برابر محوشدن در تاریکی زمان. نوشتن، به راوی امکان میدهد تا رنج را از انفعال خارج کرده و به نیرویی فعال برای شناخت و بقا تبدیل کند.
رمان، با جابهجایی کانون زندگی فعال از کوچه خالی زندگان به گورستان پرتحرک مردگان، به نقدی تند و گزنده بر جامعهای میپردازد که در آن زندگی سطحی و بیمعنا، چیزی از ما را میدزدد. این «چیزی» میتواند اصالت، هویت، معنای وجودی یا حتی توانایی همدلی و درک رنج دیگری باشد. جامعهای که از زندگان در این داستان تصویر میشود، شاید در ظاهر پر جنبوجوش باشد، اما در واقعیت دچار یک نوع مرگ تدریجی و بیحسی نسبت به عمق وجودی خود و دیگران است. کوچه خالی، نمادی از تهیبودن درونی و عدم توانایی در مواجهه با حقایق ناخوشایند زندگی و مرگ است.
در مقابل، گورستان متحرک، با وجود بار سنگین رنج و مرگ، محلی برای حیات حقیقی و بهیادآوری است. مردگان در اینجا قربانیان منفعل گذشته نیستند، بلکه حاملان فعال تاریخاند. آنها «فراموششدگانِ» جامعهای هستند که ترجیح میدهد رنجهای گذشته را سرکوب کند تا با واقعیتهای ناخوشایند مواجه نشود. رمان از این منظر، دعوتی است به بازاندیشی در ارزشهایی که جامعه مدرن بر آنها بنا شده است. «فراموششدگان» تلاش دارد به خواننده یادآوری کند که رهایی از فراموشی، نهتنها برای مردگان، بلکه برای زندگان هم حیاتی است تا بتوانند معنایی عمیقتر از وجود خود و دنیای اطرافشان درک کنند. از این منظر امر نوشتن برای راوی این داستان، ابزاری اجتماعی است برای بازپسگیری این معنا و پیوند دوبارهاش با ریشههای انسانی، تا بلکه رنج و تجربه جاودانه انسان از وضعیت فراموشی رها شوند.
«فراموششدگان» تجربهای چندلایه از زندگی، مرگ و ثبت هستی ارائه میدهد. این داستان نشان میدهد که مواجهه با مرگ، ثبت تجربه و پذیرش چرخه رنج، نهتنها امکان فهم خود و جهان را فراهم میکند، بلکه به خلق زندگی متفکر و معنابخش منجر میشود. نوشتن، در این اثر، چیزی است میان زندگی و مرگ و میانه رنج و جاودانگی، و قلم ابزار ثبت این حقیقت بغرنج است. «فراموششدگان» طرح یک تعاملی فلسفی و ادبی است که در آن، زندگی زندگان را با انعکاس رنج و تجربه جاودان مردگان در هم میآمیزد.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.