|

بررسی مناسبات اروپایی-‌آمریکایی با ایران در سال ۱۴۰۱ در گفت‌وگو با علی ماجدی

سال جدید و امکان قطع روابط ایران و اروپا؟

در سالی که گذشت، مناسبات دیپلماتیک اروپایی یک رویکرد کاملا ضد‌ایرانی را در برابر تهران اتخاذ کرد. در‌این‌باره اگر‌چه تحولات داخلی ایران به موازات سرنوشت مبهم گفت‌وگوهای هسته‌ای، بستر لازم را برای تقابل قاره سبز با ایران ایجاد کرد، اما به باور برخی، پارامتر اصلی به جنگ اوکراین و ادعاهایی مبنی بر همراهی و حمایت تهران از مسکو در این جنگ باز‌می‌گردد که باعث شده است اتحادیه اروپا در ۱۴۰۱ به سمت تقابل تمام‌عیار با ایران گام بردارد.

 سال جدید و امکان قطع روابط ایران و اروپا؟

عبدالرحمن فتح‌اللهی: در سالی که گذشت، مناسبات دیپلماتیک اروپایی یک رویکرد کاملا ضد‌ایرانی را در برابر تهران اتخاذ کرد. در‌این‌باره اگر‌چه تحولات داخلی ایران به موازات سرنوشت مبهم گفت‌وگوهای هسته‌ای، بستر لازم را برای تقابل قاره سبز با ایران ایجاد کرد، اما به باور برخی، پارامتر اصلی به جنگ اوکراین و ادعاهایی مبنی بر همراهی و حمایت تهران از مسکو در این جنگ باز‌می‌گردد که باعث شده است اتحادیه اروپا در ۱۴۰۱ به سمت تقابل تمام‌عیار با ایران گام بردارد. پیرو نکته یاد‌شده، آلمان به شکل پررنگ‌تری سعی کرد فشارهایی جدی را به ایران وارد کند؛ تهیه پیش‌نویس مشترک با ایسلند برای برگزاری نشست ویژه شورای حقوق بشر و در نهایت تصویب قطع‌نامه ضد‌ایرانی و تشکیل کمیته حقیقت‌یاب، کاهش و توقف تمام مناسبات تجاری و اقتصادی با ایران، اخراج دو دیپلمات ایرانی از آلمان، دعوت از جریان اپوزیسیون برای حضور در کنفرانس امنیتی مونیخ و...، تنها گوشه‌ای از اقدامات ضدایرانی دولت شولتس به شمار می‌رود. با رصد این تحولات، سؤال جدی آن است که قاره سبز با فرمان ضدایرانی در سال جدید پیش خواهد رفت یا خیر؟ آیا می‌توان قطع مناسبات را انتظار داشت؟ پاسخ این دو سؤال، محور گفت‌وگویی با علی ماجدی است. البته در این گپ‌و‌گفت با سفیر پیشین ایران در برزیل، ژاپن و آلمان، به بررسی دقیق‌تر دلایل شکل‌گیری بحران در مناسبات تهران-برلین و در نگاهی کلان‌تر روابط اروپا با ایران در سال گذشته پرداخته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

‌‌آنچه در مناسبات اروپایی و آمریکایی با ایران در سال ۱۴۰۱ و به‌ویژه شش‌ماهه دوم سال روی داد، برخی ناظران را به این نتیجه رساند که ایران در یک چالش‌ بی‌سابقه دیپلماتیک قرار دارد. به باور شما تا چه اندازه می‌توان قائل به واژه بحران سیاست خارجی در سالی که گذشت بود؟

یقینا آنچه در سال در سال ۱۴۰۱ و به‌ویژه شش‌ماهه دوم سال روی داد، یک بحران دیپلماتیک بوده که کماکان هم ادامه دارد. اما برای تبیین هر‌چه بهتر آن، ابتدا‌به‌ساکن باید مسئله سیاست خارجی را در دو بُعد بین‌المللی و منطقه‌ای و روابط دو‌جانبه بررسی کرد. در صحنه بین‌الملل، آنچه شاهد وقوع آن در سال ۱۴۰۱ بودیم که در‌عین‌حال مهم‌ترین مسئله کشور هم بود، به موضوع اختلاف‌های پادمانی و آینده مبهم گفت‌وگوهای هسته‌ای باز‌می‌گردد. متأسفانه تا‌کنون برجام با بدفرجامی مواجه است؛ چون عدم پیگیری صحیح از سوی دولت سیزدهم و طرح برخی شروط باعث شد این گفت‌وگو‌ها از شهریور به‌شدت تحت تأثیر قرار بگیرد تا جایی که هم اروپا و هم آمریکا دیگر عنوان کرده‌اند به دنبال ادامه گفت‌وگوها با ایران نیستند. در‌صورتی‌که اگر اجازه می‌دادند در سال پایانی دولت روحانی یا یک سال اول دولت رئیسی مذاکرات هسته‌ای به نتیجه می‌رسید، شاید این بحران در مناسبات اروپا و آمریکا با ایران وجود نداشت یا شدت آن کمتر از وضعیت امروز بود. به دنبال آن، شاهد وقوع جنگ اوکراین هم بودیم که شرایط را بغرنج‌تر و پیچیده‌تر کرد. بعد از تجاوز روسیه به اوکراین و مطرح‌شدن برخی اخبار درباره همراهی ایران با این تجاوز، عملا دیگر مذاکرات هسته‌ای به محاق رفت و امیدی به احیای برجام وجود ندارد. یعنی علاوه بر مسئله بحران هسته‌ای، موضوع جنگ اوکراین و نقش ایران در کنار روسیه نیز چالش دیگری را برای سیاست خارجی ایران در عرصه اروپایی‌-‌آمریکایی شکل داد. در کنار آن، شکل‌گیری اعتراضات داخلی در شش‌ماهه دوم سال نیز باعث شد دولت بایدن که از ابتدا محور سیاست خارجی خود را در قبال ایران بر بازگشت به برجام و انتقاد از رویکرد‌های ترامپ قرار داده بود، در نهایت از بازگشت به توافق 2015 عقب‌‌نشینی کند. وضعیت به جایی رسید که طی پنج ماه گذشته، کاخ سفید عنوان می‌کند احیای برجام در اولویت سیاست خارجی واشنگتن و دولت بایدن قرار ندارد. به همین دلیل، متأسفانه دیپلماسی ایرانی در سال گذشته تحت تأثیر برخی اقدام‌ها، تصمیم‌ها و رویکردهای غلط قرار گرفت که علاوه بر تأثیر مخرب جدی بر اقتصاد و معیشت که دلار را از مرز 60 هزار تومان عبور داد، حتی در برهه‌ای امنیت را هم تحت‌الشعاع قرار داد. ما نباید فراموش کنیم قبل از برجام، ذیل ماده ۴۱ و ۴۲ فصل هفتم منشور سازمان ملل قرار داشتیم که با هنر تیم مذاکره‌کننده دولت روحانی و انعقاد توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ کنار گذاشته شد.

‌اما جناب ماجدی فراموش نکنیم این دونالد ترامپ بود که این روند غلط را شروع کرد.

کسی منکر این موضوع نیست، اما باید بپذیریم که بعد از آن فرصت‌های دیگری به وجود آمد و علی‌رغم بدعهدی‌های ترامپ و حتی ناتوانی اروپایی‌ها برای احیای برجام، در دوره بایدن می‌توانستیم گام‌هایی را شکل بدهیم؛ درحالی‌که نه به دولت روحانی اجازه داده شد و نه حتی با روی کار آمدن دولت رئیسی، می‌توانستیم مذاکرات را به شکل صحیح ادامه بدهیم. پس به همان اندازه که غرب، دولت ترامپ و بایدن در شکل‌گیری وضعیت کنونی مقصر هستند، باید این آسیب‌شناسی را هم در قبال رفتار و سیاست خارجی ایران داشته باشیم. در کنار آن نباید این نکته مهم را هم فراموش کنیم که رویکرد ناصحیح ایران در جنگ اوکراین نیز ربطی به آمریکا و اروپا ندارد. این مسئله به شکل جدی ناشی از‌ سوء‌محاسبه ایران بوده است که متأسفانه کماکان هم ادامه دارد‌. بنابراین باید به تهران انتقاد کرد که چرا ما در این جنگ، این رفتار را داشتیم؟ چون همین رفتار ما به نحو جدی سبب شد غربی‌ها که امنیت خود را تحت تأثیر تجاوز روسیه دیدند، دیگر به دنبال رفتار مثبت و سازنده قبلی خود با ایران برای احیای برجام نباشند. مجموعه این رفتارها و رویکردها باعث شد علاوه بر توقف مذاکرات هسته‌ای، برخی اتفاق‌های مخرب دیگر مانند برگزاری نشست ویژه شورای حقوق بشر و تصویب قطع‌نامه برای تشکیل کمیته حقیقت‌یاب و اخراج ایران از کمیسیون مقام زن سازمان ملل هم به وقوع بپیوندد. این نکته صرفا ناشی از نحوه برخورد ما با اعتراضات چند ماه گذشته در سال ۱۴۰۱ با معترضان داخلی بود. این مسئله دیگر ارتباطی به آمریکا یا بایدن و ترامپ ندارد. همه این مسائل باعث شده است سیاست خارجی و داخلی ما در‌ بدترین برهه بعد از جنگ تحمیلی قرار بگیرد.

‌درباره سیاست‌های منطقه‌ای که قبلا به آن اشاره کردید، چه ارزیابی دارید؟

به نظر من مسائل داخلی کشور بعد از ۲۵ شهریور و در کنار آن موضوع ارسال پهپاد به روسیه، سبب شد روابط منطقه‌ای ما با اروپا و همچنین مناسبات دوجانبه با برخی از کشورها مانند آلمان، فرانسه، انگلستان، ایتالیا و... ‌به‌شدت ‌تخریب شود. واقعا این سؤال برای من بدون پاسخ مانده است که چرا جمهوری اسلامی ایران تا به این اندازه اصرار دارد به دنیای غرب و اروپا بتازد؟ البته تاختن به آمریکا هم برای من جای سؤال دارد، اما به‌هر‌حال می‌توان تقابل و تخاصم با آمریکا را قدری توجیه کرد، ولی واقعا رفتار‌ها، سیاست‌ها و اقدام‌های ایران به‌خصوص بعد از جنگ اوکراین که امنیت اروپا را به‌شدت تخریب کرد، هنوز جای انتقاد و آسیب‌شناسی جدی دارد. به همین دلیل، شاهد بروندادی رویکردهای ضدایرانی کشورهای اروپایی و اتحادیه اروپا در قبال تهران در شش ماه دوم سال ۱۴۰۱ بودیم. این انتقاد به خود تا جایی درست است که ما با رفتارهایمان سبب شدیم شکاف بین اروپا و آمریکا در دوره ترامپ نه‌تنها ترمیم شود، بلکه حتی اکنون اروپایی‌ها مواضع ضدایرانی به‌مراتب پررنگ‌تری از دولت بایدن در قبال تهران دارند.

‌در همین مناسبات اروپایی که مورد انتقاد شماست، به شکل ویژه‌تری روی محل مأموریتتان یعنی آلمان تمرکز کنیم؛ چون به نظر می‌رسد برلین به‌مراتب شدیدتر از دیگر کشورهای اروپایی دست به اتخاذ مواضع ضدایرانی و تقابل با تهران زد تا جایی که در واپسین هفته‌های سال گذشته، در یک کنش و واکنش متقابل، آلمان و ایران دست به اخراج دو دیپلمات یکدیگر زدند. در این زمینه چه تحلیلی دارید؟

من کماکان اعتقاد دارم باید آسیب‌شناسی جدی را از ایران داشته باشیم که چرا آلمان به این سیاست ضدایرانی پررنگ و تقریبا بی‌سابقه روی آورده است؟ چون آلمان حتی در دوره میکونوس و در دوره برجام هم مناسبات اقتصادی و دیپلماتیک حسنه‌ای با ایران داشت. به خاطر دارم در دوره برجام، آلمان یک موتور پیشرو و پیشران در مناسبات اروپایی با ایران بود. آلمانی‌ها به قدری روابط سازنده‌ای با ایران داشتند که حتی در برهه‌هایی فرانسه و انگلستان را هم مجاب به همراهی با خود می‌کردند. بااین‌حال، امروز برلین تندتر از پاریس و لندن به تهران حمله می‌کند. شما به مسئله اخراج دو کارمند سفارت ایران از آلمان اشاره کردید، اما قبل از آن آلمان با پیش‌نویس قطع‌نامه خود باعث شد نشست ویژه شورای حقوق بشر برگزار شود و در نهایت کار به تصویب قطع‌نامه ضدایرانی و تشکیل کمیته حقیقت‌یاب کشید. این نتیجه همان رفتارهاست؛ رفتاری که موجب شد شریک اول تجاری و اقتصادی ما در اروپا، اکنون به دشمن شماره یک ایران در اتحادیه اروپا تبدیل شود. اکنون آلمان دیگر آن رفتار محتاطانه سابق را کنار گذاشته است.

اگر با همین عینک آسیب‌شناسانه به مناسبات منطقه‌ای خاورمیانه هم نگاه کنیم، ایران در سال ۱۴۰۱ نه‌تنها به پیشرفت و دستاوردی نرسید، بلکه حتی مناسبات منطقه‌ای نیز تحت تأثیر همان رفتار و برآورد‌ اشتباه ما از جنگ اوکراین و تند‌تر‌شدن تنش بین اروپا و آمریکا با ایران قرار گرفت؛ یعنی کشورهای عربی هم سعی کردند در قبال ایران محتاطانه رفتار کنند. در‌عین‌حال، بعد از روی کار آمدن بنیامین نتانیاهو، مناسبات اعراب و اسرائیل بیشتر شد. در کنار آن، حتی عراقی‌ها هم با برگزاری مسابقات فوتبال با نامی جعلی، نوعی رفتار ضدایرانی را در دستور کار قرار دادند. این نشان می‌دهد که وزن و جایگاه دیپلماتیک منطقه‌ای تهران نیز ‌به‌شدت تحت تأثیر افزایش تنش مناسبات اروپایی و آمریکایی با ایران قرار دارد. ادامه همین روند باعث شده است حتی مناسبات ایران و جمهوری آذربایجان هم تحت‌الشعاع قرار بگیرد. این کارنامه سیاست خارجی دولت رئیسی در ۱۴۰۱ است. اگر آقایان‌ می‌توانند از این کارنامه دفاع کنند، واقعا جای تعجب بسیار است؛ چون با هیچ توجیهی نمی‌توان از این کارنامه سیاست خارجی دفاع کرد.

‌دوباره به محل مأموریتتان یعنی آلمان بازگردیم. علاوه بر آنچه درباره نقش آلمان برای برگزاری نشست ویژه شورای حقوق بشر، تصویب قطع‌نامه ضدایرانی و تشکیل کمیته حقیقت‌یاب یا اخراج دیپلمات‌های ایرانی مطرح کردیم، همین آلمان در ادامه سعی کرد با دعوت‌نکردن از مقامات ایرانی و در ازای آن حضور جریان اپوزیسیون در کنفرانس امنیتی مونیخ، نوعی مشروعیت‌زدایی دیپلماتیک را از تهران کلید بزند. آیا این گزاره را قبول دارید و به نظر شما آلمان موتور محرکه‌ مشروعیت‌زدایی و تقابل با ایران و مشروعیت‌بخشی به جریان معاند را در سال گذشته آغاز کرده است؟

ببینید، همان‌گونه که اعتقاد داریم نشست داووس مهم‌ترین نشست اقتصادی برای ترسیم مسیر جهان در تجارت بین‌المللی است، قطعا نشست امنیتی مونیخ نیز مهم‌ترین نشست بین‌المللی برای ترسیم مسیر امنیتی در تحولات بین‌المللی در سال خواهد بود. شما به مدعوین این نشست نگاه کنید. همه سران کشورهای مهم و تأثیرگذار در این نشست امنیتی حضور پیدا می‌کنند. من به یاد دارم زمانی که سفیر ایران در آلمان بودم، حتی برلین از تهران درخواست کرد که حسن روحانی به‌عنوان رئیس‌جمهوری ایران در کنفرانس امنیتی مونیخ شرکت کند که آقای روحانی این دعوت را به دلایلی نپذیرفت، اما هر‌ساله آقای ظریف در کنفرانس امنیتی مونیخ شرکت می‌کردند. پس ما در ‌این سال‌ها همواره حضوری پررنگ و جدی در کنفرانس امنیتی مونیخ داشتیم. حتی بخشی از مذاکرات شکل‌گیری برجام و دیدار آقای ظریف با همتایان اروپایی نیز در همین حاشیه نشست امنیتی مونیخ شکل گرفت. حالا شما آن وضعیت را با شرایط کنونی مقایسه کنید؛ آلمان به قدری در سیاست‌های ضدایرانی تند شده است که نه‌تنها از ایران دعوت نمی‌کند، بلکه حتی پای جریان اپوزیسیون ضدایرانی را به کنفرانس امنیتی مونیخ باز می‌کند. اگر آلمان فقط از جمهوری اسلامی ایران برای شرکت در کنفرانس امنیتی مونیخ دعوت نمی‌کرد، اگرچه جای نگرانی داشت، اما این نگرانی به قدری پررنگ نمی‌شد که برلین با دعوت از جریان اپوزیسیون به‌جای جمهوری اسلامی ایران زنگ خطر‌ مشروعیت‌زدایی از جمهوری اسلامی ایران و مشروعیت‌بخشی به جریان معاند را به صدا درآورد. با وجود آنکه اعتقاد ندارم جریان اپوزیسیون و معاند جمهوری اسلامی ایران آن‌قدر در سطح سیاسی و دیپلماتیک قوی است که می‌تواند نوعی مشروعیت‌بخشی را برای خود ایجاد کند، اما نباید این واقعیت را هم انکار کرد که اکنون اروپایی‌ها و آمریکا روی این جریان اپوزیسیون به‌عنوان گزینه آلترناتیو حساب باز کرده‌اند. در‌صورتی‌که تا قبل از آن، هرگونه مشکل و چالشی را با طرف ایرانی مطرح می‌کردند، ولی در سال ۱۴۰۱ این رفتار تغییر پیدا کرد. پس ما نباید این زنگ خطر را نادیده بگیریم. دعوت‌نشدن از ایران در نشست امنیتی مونیخ و پیش‌تر از آن نشست داووس، این روند را آغاز کرده‌ که به‌ تدریج پروژه حذف و نادیده‌گرفتن ایران در مناسبات امنیتی، سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی و تجاری جهانی از سال ۱۴۰۱ کلید زده شده است.

‌این روند برای تهران در سال جدید چگونه خواهد بود؟

این روند بدون شک برای سال ۱۴۰۲ قابل تداوم نیست. باید تهران در سیاست‌ها، رویکردها، تصمیم‌ها، اقدام‌ها و مواضع خود، هم در قبال پرونده هسته‌ای، هم در قبال مسئله جنگ اوکراین و هم در نوع مناسبات داخلی تجدیدنظر جدی داشته باشد. اگر این روند ادامه پیدا کند و تغییرات لازم شکل نگیرد، مطمئنا سال ۱۴۰۲ چالش بزرگی را در حوزه اقتصادی،‌ سیاسی و دیپلماتیک برای کشور ایجاد می‌کند و به تبعش روند افول نفوذ دیپلماتیک ایران‌ به‌مراتب شدیدتر از ۱۴۰۱ خواهد بود؛ به‌ویژه اینکه با در نظر گرفتن روند افزایش نرخ ارز و دیگر پارامترهای اقتصادی در سال گذشته، قطعا تحولات داخلی هم مسیر دیگری را طی خواهد کرد‌. وضعیت پاسپورت ما، سقوط ارزش ریال، اوج‌گیری تورم، بی‌کاری و کوچک‌شدن سفره مردم همگی باعث شده است اکنون ناامیدی در جامعه‌ به شکلی بی‌سابقه‌ پررنگ شود؛ پس نمی‌توان با حرف به مردم امید داد. وقتی مردم وضعیت خود را با سال‌های گذشته یا با دیگر کشورهای منطقه و جهان مقایسه می‌کنند و در‌عین‌‌حال می‌بینند که ایران دارای چه ظرفیت‌ها، ثروت‌ها، پتانسیل‌ها و توانایی‌هایی است، قطعا این انتقادها بیشتر می‌شود. از این‌رو، نسبت‌دادن تمام ناکارآمدی‌ها و بی‌کفایتی‌های دولت سیزدهم به دشمن و خارج برای مردم توجیه‌پذیر نیست.

‌با شما به بررسی نگاه اروپایی‌ها و به‌خصوص آلمان از جریان اپوزیسیون هم بپردازیم؛ چرا‌که بسیاری معتقدند آلمان صرفا از طریق مسئله حقوق بشر، اپوزیسیون و جریان معاند به دنبال استفاده ابزاری نظیر اهرم فشار بر تهران برای گرفتن منافع خود است. آیا این نگاه نزدیک به واقعیت است؟

در این رابطه باید به چند نکته اشاره کرد. اول اینکه مردم ایران به‌هیچ‌وجه حاضر نیستند کشورهای اروپایی یا آمریکا از طریق جریان اپوزیسیون بخواهند برای نظام سیاسی و آینده کشور تصمیم‌گیری کنند. دوم اینکه در نکات پیشین اشاره کردم که جریان اپوزیسیون و معاند جمهوری اسلامی ایران در بیرون از مرزها ‌چنان قدرت تأثیرگذاری ندارند؛ پس حتی اگر اروپایی‌ها و آمریکا و کشوری مانند آلمان به دنبال مشروعیت‌بخشی‌ دیپلماتیک به این جریان باشند، فعلا توان تأثیرگذاری بالایی بر روند تحولات ایران ندارند. نکته دیگر آن است که به‌هر‌حال غربی‌ها سعی می‌کنند از هر ابزاری برای فشار به ایران استفاده کنند؛ چون بعد از وقوع جنگ اوکراین و ادعای قرار‌گرفتن ایران در کنار روسیه برای تخریب امنیت اتحادیه اروپا، اکنون قاره سبز به دنبال تقابل‌ تمام‌عیار ‌با ایران است. به همین دلیل، استفاده از جریان اپوزیسیون و معاند و مانور‌دادن روی حقوق بشر نیز گزینه‌هایی برای موازنه قوا با تهران است.

بااین‌حال، با وجود تمام نکاتی که به آن اشاره کردم باید به این مسئله هم توجه داشت که به‌هر‌حال یک جریان تقریبا بی‌سابقه‌ای در ایرانیان خارج از مرزهای کشور شکل گرفته است. اکنون نگاه ضد جمهوری اسلامی ایران تقریبا به شکلی بی‌سابقه در سال ۱۴۰۱ بروز و ظهور پیدا کرد. پس اگر‌چه یک اقلیت خارج‌نشین نمی‌تواند برای تمام مردم ایران تعیین تکلیف کند، اما در کنار آن نباید این روند و رویکردهای بیرون از مرزها را هم نادیده گرفت.

‌دوباره به آلمان باز‌گردیم. از نگاه شما برخی چهره‌های ایرانی حاضر در ساختار سیاسی آلمان و به‌خصوص حزب سبز تا چه اندازه در اتخاذ رویکرد ضد‌ایرانی برلین در دوره اولاف شولتس مؤثر بوده‌اند؟

من در دوره‌ای که سفیر ایران در آلمان بودم، با آقای نوری‌پور که رئیس فعلی حزب سبز است، تماس‌ها و دیدارهای فراوانی داشتم. حتی ایشان در زمان دولت روحانی سفری هم به ایران داشت و در کنفرانس‌ها و نشست‌های داخلی ایران شرکت کرد. در همان زمان اتفاقا آقای نوری‌پور با پاسپورت ایرانی خود به تهران سفر کرد. نوری‌پور روابط گسترده، گرم و صمیمی با من داشت؛ چون سعی می‌کرد حزب سبز مناسبات منطقی و بهتری با جمهوری اسلامی ایران داشته باشد. اما همان فرد اکنون به موتور محرکه تحرکات ضد‌ایرانی دولت شولتس و خانم باربوک، وزیر امور خارجه آلمان، بدل شده است تا جایی که هم خانم باربوک و هم شولتس را برای اتخاذ رویکرد انفعالی و کم‌کاری در تقابل هر‌چه بیشتر در برابر ایران مورد بازخواست و مؤاخذه قرار داده است.

‌این مسئله صرفا به مرگ مهسا امینی باز‌می‌گردد؟

قطعا خیر؛ چون من قبل‌تر هم اشاره کردم که متأسفانه رویکرد نادرست و سوء‌محاسبه تهران در تجاوز پوتین به اوکراین در حمله به امنیت اتحادیه اروپا که آلمان موتور محرکه تجاری آن است، باعث شد اکنون اروپایی‌ها و به‌ویژه آلمان به شکلی بی‌سابقه‌ تقابل با ایران را در دستور کار خود قرار دهند. به همین دلیل، برلین از موضوع برجام گرفته تا ارسال پهپاد، مرگ مهسا امینی، اعتراضات داخلی و... برای تقابل با ایران و فشار به تهران استفاده جدی می‌کند.

ما نباید فراموش کنیم که آلمان از نظر جغرافیایی به روسیه نزدیک‌تر است و در‌عین‌حال حدود ۳۵ درصد انرژی آلمان از طریق روسیه تأمین می‌شد. اکنون این جنگ به شکلی جدی روی مناسبات اقتصادی و تجاری این کشور اثر مخرب گذاشته است. در کنار آن، بعد از تجاوز روسیه به اوکراین، شاهد ورود موج میلیونی مهاجران و پناهندگان اوکراینی به آلمان بودیم که بار اقتصادی سنگینی بر دوش دولت شولتس گذاشت. بنابراین منطقی است که آلمان اکنون پررنگ‌تر از دیگر کشورهای اروپایی به فکر تقابل با ایران باشد و مطمئنا تا زمانی که جنگ اوکراین ادامه پیدا کند و رفتار ایران هم تغییر نکند، آلمان نیز در اتخاذ رویکردهای ضدایرانی بیش از پیش اصرار خواهد ورزید.

‌با توجه به مجموعه اقدامات و کنش‌ها و واکنش‌های آلمان و ایران در سال گذشته که در نهایت به اخراج دو دیپلمات همدیگر منجر شد و در کنار آن شاهد کاهش شدید روابط و مناسبات اقتصادی و تجاری دو کشور بودیم، آیا پتانسیل و بستری برای قطع روابط بین ایران و آلمان در سال ۱۴۰۲ وجود دارد؟ به‌خصوص آنکه در دوره میکونوس هم این اتفاق روی داد.

همه این مسائل بستگی به رفتار ایران در جنگ اوکراین برای سال ۱۴۰۲ (۲۰۲۳ - ۲۰۲۴) دارد. مطمئن باشید اگر سیاست ایران تغییر نکند باید شاهد تبعات جدی‌تر از طرف آلمان و اتحادیه اروپا و کل جامعه اروپایی‌ و ‌آمریکایی باشیم. به‌هر‌حال حمله به امنیت و تمامیت ارضی اروپا، مسئله‌ای نیست که قاره سبز و آمریکا از کنار آن به‌سادگی بگذرند. اکنون فشار به جمهوری اسلامی ایران تا جایی پیش رفته که تبعات جنگ اوکراین بیش از روسیه، دامن ایران را گرفته است. واقعا این سؤال وجود دارد که آینده جنگ اوکراین برای سال پیش‌رو چگونه خواهد بود؟ آیا این جنگ با میانجیگری برخی بازیگران مانند چین به نتیجه می‌رسد یا در نهایت شاهد تداوم و فرسایشی‌شدن آن خواهیم بود؟ هر‌کدام از این سناریو‌ها، تأثیرات خاص خود را بر مناسبات ایران و آلمان و در کل ایران و اروپا خواهد داشت.

به همین دلیل، جمهوری اسلامی ایران با توجه به مجموعه تحولات سیاست خارجی، اقتصادی، امنیتی و‌... در سال ۱۴۰۱ باید دست به تغییر رویکردهای خود بزند. برای اثبات اهمیت و لزوم این تغییر رفتار کافی است به مقاله اخیر آقای نیلی رجوع کنیم. ایشان که یک نگاه کاملا اقتصادی دارند و تقریبا مورد وثوق و قبول همه هستند، در مطلبی اشاره کرده‌اند که متوسط تورم ایران در سال‌های تحریم حدود ۳۶ درصد بوده است و در سال‌های غیر تحریم حدود ۱۶ درصد. ایشان با یک برآورد اقتصادی عنوان کرده‌اند که اگر در این سال‌ها سیاست خارجی ایران در مسیر کاهش تنش و احیای برجام کاربرد داشت، اکنون نرخ ارز بین ۱۰ تا ۱۲ هزار تومان بود، نه 50 یا 60 هزار تومان. این که دیگر برداشت سیاسی نیست، بلکه یک تعبیر و تعریف اقتصادی است.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها