آه بلند ماه
ایرج زبردست و رباعیاتش
و خوشحالم که ایرج زبردست را تعارفات و پرت و پلاها خراب نکرد. خانه سایه (ابتهاج) در باغ محتشم رشت؛ آفتاب و آباد که چشم و گوش چارخشتی (رباعی)سرای من و ما را باز کرد. بیمقدمه، یکراست میروم به کوچه علیچپ. به آهِ بلندِ ماه. به شیون کوچهبهکوچه. گیسوبُران خانهبهخانه. به خدانور تشنهتر از تشنگی. به مهسای در شهرِ شما غریبم هی غریبم هییی. به ایرج زبردست از روزی برایم عزیزتر شد که هوشمندانهتر از هوشمندی در سمت درستِ تاریخ ایستاد. بیهیچ ادا، اصول و پشتکوارویی در صف مردم ایستاد.
فرامرز سهدهی
«اگه این تعارفات و پرت و پلاها خرابش نکنه...» ه.ا. سایه
و خوشحالم که ایرج زبردست را تعارفات و پرت و پلاها خراب نکرد. خانه سایه (ابتهاج) در باغ محتشم رشت؛ آفتاب و آباد که چشم و گوش چارخشتی (رباعی)سرای من و ما را باز کرد. بیمقدمه، یکراست میروم به کوچه علیچپ. به آهِ بلندِ ماه. به شیون کوچهبهکوچه. گیسوبُران خانهبهخانه. به خدانور تشنهتر از تشنگی. به مهسای در شهرِ شما غریبم هی غریبم هییی. به ایرج زبردست از روزی برایم عزیزتر شد که هوشمندانهتر از هوشمندی در سمت درستِ تاریخ ایستاد. بیهیچ ادا، اصول و پشتکوارویی در صف مردم ایستاد. من میل عجیبِ گریهکردن دارم:
چیزی نمانده است، ایرج زبردست دارد 50ساله میشود. لعنتی به مرگ فکر میکند، با اینکه فلسفه میداند؛ طربناکی میفهمد اما زور شورناکیِ مرگ انگار بیشتر است که دست از مرگاندیشی برنمیدارد. چارخشتی (رباعی)سُرای سترگی مثل زبردست را دوستتر میدارم که مثل وزنِ شعرش بشکن بزند: لا حول و لا قوت الا بشکن! برقص. 70 سال باقیمانده عمرت را شاد بزیوی. ۵۰بهعلاوه ۷۰ میشود 120 که:
با جمله رندانِ جهان همکیشی/ خیام ترانههای پُرتشویشی... .
به اینجا که رسیدم از رازِ سربهمُهری پرده برمیدارم و رمزگشایی میکنم که بزرگی زبردست و جایگاه بلندتر از 77 آسمانش را پیش چشمِ شما خواننده آهِ بلندِ ماه آورده باشم.
نگاه کنید به اسامی زیر تا در کوچه/سطرهای بعد منظورم را متوجه شوید:
منوچهر آتشی؛ قاسم آهنینجان؛ منصور اوجی؛ هوشنگ ابتهاج؛ مفتون امینی؛ علی باباچاهی؛ سیمین بهبهانی؛ محمدابراهیم باستانیپاریزی؛ محمد بهمنبیگی؛ مسعود بهنود؛ محمد حقوقی؛ شاپور جورکش؛ هوشنگ چالنگی؛ بهاءالدین خرمشاهی؛ اسماعیل خویی؛ پرویز خائفی؛ سیمین دانشور؛ یدالله رؤیایی؛ منصور رستگار فسایی؛ عبدالعلی دستغیب؛ صدرا ذوالریاستین؛ ایرج شمسیزاده؛ عمران صلاحی؛ سیدعلی صالحی؛ ایرج صفشکن؛ مرتضی کاخی؛ میرجلالالدین کزازی؛ امین فقیری؛ شهیار قنبری؛ فریدون مشیری؛ محمود معتقدی؛ هیوا مسیح؛ سیروس نوذری، سیروس رومی و... .
اسامی سخت، قله و سترگ بالا را به یک دلیلِ ساده آوردم که بگویم همه این آدمهای بزرگ و خیلیهای دیگر که از قلمم افتادهاند، از شعر زبردست به نیکیهای شکلِ ذهنی و ظاهری سخنها گفتهاند. یک شاعر به من نشان بدهید که در ژانرِ چارخشتی (رباعی) اینهمه مورد اقبال و ستایش بزرگانِ پیشا و پسا نیمایی قرار گرفته باشد. ایرج زبردست، جلال و شکوه فراموششده رباعی را در عصر فراموشیهایِ به منظور جهانِ هراسناک سرمایه و مصرف و نئولیبرالیسم به رباعی بازگرداند. از این منظر است که او را بیتعارف؛ یک وجب جلوتر از خیامِ عزیز؛ پرسشگر و شادیخوار نوشانوشِ نشابور مینشانم.
آه مکش ماه. بتاب ماهتر. بلند و بلندتر بتاب. شب خیلی شب است بتابتر بتاب ماه. شب خیلی طولانی شده است، بتاب. آه مکش ماه. فقط بتاب!