|

رابرت مالی: گزینه‌ نظامی علیه ایران، به دلایل متعدد، انتخاب اشتباهی بود

یک مقام سابق آمریکایی گفت: من واقعاً فکر می‌کنم گزینه‌ نظامی، به دلایل متعدد، انتخاب اشتباهی بود. این گزینه مشکل را به‌طور کامل حل نمی‌کند و منجر به انواعی از عدم‌قطعیت‌ها و پیامدهای پیش‌بینی‌ناپذیر می‌شود که نه فقط در روزها و هفته‌های آینده، بلکه ماه‌ها و سال‌های آینده هم با آن‌ها روبه‌رو خواهیم بود. بنابراین، به‌نظر من این انتخاب درستی نبود.

رابرت مالی: گزینه‌ نظامی علیه ایران، به دلایل متعدد، انتخاب اشتباهی بود

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

اگر بخواهیم ذهنیت ایرانی‌ها را درک کنیم، باید بدانیم که آنها از دل جنگ ایران و عراق بیرون آمدند، یکی از وحشیانه‌ترین جنگ‌های قرن. زیر بمباران شیمیایی قرار گرفتند، بدون حمایت جهانی. همه کشورها حتی آن‌هایی که با هم دشمن بودند از عراق حمایت می‌کردند. آن‌ها خود را تنها و آسیب‌پذیر دیدند و تصمیم گرفتند که باید دفاع خود را مستقلانه شکل دهند؛ هم با حمایت از گروه‌های نیابتی در منطقه و هم با ساخت برنامه هسته‌ای.

وب سایت شبکه‌ی تلویزیونی MSNBC همزمان با سالگرد حصول توافق هسته ای ایران با ۵+۱ اقدام به  مصاحبه با رابرت مالی، مذاکره‌کننده ارشد این توافق کرده است.

این مقام سابق آمریکایی که در حال حاضر  مدرس دانشگاه یِیل است، در این گفت و گو تأکید می کند که هدف از حصول برجام، عادی سازی رابطه ایران و آمریکا نبود، بلکه هر دو طرف به آن به چشم توافقی نگاه می کردند که برخی از اهداف میان مدت آنها را تأمین می‌کرد.

رابرت مالی در بخش‌هایی از این گفت‌وگو می‌گوید که حمله نظامی به ایران اشتباه  بود  و  حس  ملی گرایی را برخلاف انتظار برخی در غرب  در میان ایرانی ها زنده کرد.

لازم به ذکر است که انتشار گزیده هایی از این گفت و گو در جماران به معنای تایید محتوای آن نیست، اما به منظور آشنایی مخاطب ایرانی با رویکردهای جاری در آمریکا در قبال ایران منتشر می‌شود.

* شما یکی از مذاکره‌کنندگان توافق هسته‌ای با ایران بودید. ممکن است توضیح دهید که هدف این مذاکرات چه بود؟ آمریکا دقیقاً چه می‌خواست؟

 دستورالعمل رئیس‌جمهور کاملاً روشن بود. اگر بخواهیم کمی به عقب برگردیم، او معتقد بود تنها دو گزینه در برابر ایران وجود دارد: یا ایران به بمب دست می‌یابد یا ما باید به ایران حمله کنیم. حالا می‌شود درباره صحت این دو گزینه بحث کرد، ولی او چنین دیدی داشت. او تحت فشار سیاسی شدید بود تا مطمئن شود ایران به بمب دست نمی‌یابد. و همزمان نمی‌خواست، به‌ویژه با توجه به تجربه عراق، رئیس‌جمهوری باشد که در دوران او جنگی دیگر در خاورمیانه شعله‌ور شود.

اوباما خواهان توافقی بود که برنامه هسته‌ای ایران را به مدت قابل‌توجهی مهار کند. به تیم گفت: من توافقی می‌خواهم که حداقل تا ۱۰ سال، ایران را دست‌کم یک سال با ساخت بمب فاصله دهد. یعنی اگر ایران توافق را نقض کند، از آن لحظه تا زمانی که بتواند بمب بسازد، ما یک سال فرصت داشته باشیم تا اقدام سیاسی، دیپلماتیک یا نظامی انجام دهیم.

از این منظر، این یکی از شفاف‌ترین مذاکراتی بود که تجربه‌اش را داشتم. نه اینکه ساده باشد، اما اهداف دقیقاً مشخص بودند. و ما از جمله خودم، کری، وندی شرمن هیچکدام دانشمند هسته‌ای نبودیم. بنابراین، او وزیر انرژی‌اش، ارنست مونیز، را آورد؛ به‌همراه تیمی از متخصصان هسته‌ای که صحت توافق را تأیید کنند.

توافقی حاصل شد که با شفاف‌ترین اقدامات بازرسی در دوران صلح، ایران را برای یک دهه از ساخت بمب بازمی‌داشت. منتقدانی بودند، اما رئیس‌جمهور هدف را هرگز پنهان نکرد. هدف این نبود که ایران دوست آمریکا شود یا همه رفتارهای منطقه‌ای‌اش تغییر کند. فقط می‌خواست این مشکل مشخص را برای مدت طولانی حل کند.

* از نگاه شما، ایران چرا چنین برنامه‌ای داشت؟ نه کامل نظامی، نه صرفاً غیرنظامی، مثل گیر افتادن بین دو موقعیت. چرا این مسیر میانه را در پیش گرفتند؟

 شاید حالا خودشان هم فکر کنند که اشتباه کردند یا باید کاملاً بمب می‌ساختند یا اصلاً سراغش نمی‌رفتند. ولی اگر بخواهیم ذهنیت ایرانی‌ها را درک کنیم، باید بدانیم که آنها از دل جنگ ایران و عراق بیرون آمدند،  یکی از وحشیانه‌ترین جنگ‌های قرن. زیر بمباران شیمیایی قرار گرفتند، بدون حمایت جهانی. همه کشورها حتی آن‌هایی که با هم دشمن بودند  از عراق حمایت می‌کردند. آن‌ها خود را تنها و آسیب‌پذیر دیدند و تصمیم گرفتند که باید دفاع خود را مستقلانه شکل دهند؛ هم با حمایت از گروه‌های نیابتی در منطقه و هم با ساخت برنامه هسته‌ای.

برنامه‌ای که به نظر هیچ توجیه غیرنظامی واقعی نداشت، با اینکه ایران به انرژی هسته‌ای برای اهداف صلح‌آمیز هم نیاز داشت. ولی ساختار برنامه‌شان نشان می‌داد که در حال حفظ گزینه هستند. یعنی اگر بخواهند، بتوانند به سمت بمب بروند. ما می‌دانیم تا سال ۲۰۰۳ مطالعات تسلیحاتی داشتند، ولی همه آژانس‌های اطلاعاتی موافق‌اند که آن پروژه در ۲۰۰۳ متوقف شد.

در واقع، برنامه‌شان اهرمی برای چانه‌زنی بود، نه ساخت بمب؛ بلکه نگه‌داشتن آن در جیب برای روز مبادا.

*طرف ایرانی در این معامله دنبال چه چیزی بود؟ آیا فقط رفع تحریم‌ها؟

بله، تحریم‌ها واقعاً اقتصاد ایران را آسیب‌پذیر کرده بود. اما اشتباه ما گاهی این است که فکر می‌کنیم با تحریم، کشورها تسلیم می‌شوند. ولی کشورهایی که احساس تهدید می‌کنند، حاضر نیستند تنها اهرم خود را بدون دریافت چیزی بدهند. پس بله ایران به دنبال رفع تحریم‌ها بود اما نه از روی ضعف، بلکه به‌خاطر نیاز به اینکه این تحریم ها وجود نداشته باشند.

*شما جنگ ایران-عراق را به‌عنوان نقطه شروع این رویکرد مطرح کردید، نه اسرائیل. اما اسرائیل چقدر نقش دارد؟

نمی‌توان آن را از کلیت جدا کرد. ایران دیدگاه ضد اسرائیلی دارد، اما تنها اسرائیل عامل برنامه هسته‌ای نیست. ایران احساس می  کند  از سمت افغانستان، عراق، پاکستان، هند محاصره شده و حمایت گسترده غرب از عراق در جنگ هم بر بدبینی ایرانی ها افزوده است. بنابراین، اسرائیل مهم است ولی همه داستان نیست.

تناقض جالبی در این  میان وجود دارد: بعضی‌ها می‌گویند ایران رژیمی غیرعقلانی است که شاید از بمب استفاده کند، ولی همزمان انتظار دارند با فشار و تحریم منطقی تصمیم بگیرد. نمی‌شود هر دو ایده را همزمان پذیرفت.

*پس در نهایت، این توافق در ازای تعلیق برنامه هسته ای ایران، تخفیف تحریم‌ها را نوید می‌داد. اما مذاکرات چقدر سخت بود؟

 بسیار سخت. هر بخش از زمان‌بندی تولید بمب، تا سطوح غنی‌سازی، شفافیت، و شبکه پیچیده تحریم‌ها  بسیار پیچیده بود. توافق، واقعاً سخت به دست آمد و   ما بازرسی‌های بی‌سابقه‌ای را بر برنامه  هسته  ای ایران گذاشتیم. برخی انتقادات صادقانه بودند، مثل اینکه چه می‌شود پس از ۱۰ یا ۱۵ سال؟ پاسخ این بود: یا روابط بهتر می‌شود یا مذاکرات بعدی صورت می‌گیرد. مثل سایر توافق‌های تسلیحاتی که همیشه ادامه  ‌دارند.

 چون ایران با برداشته شدن تحریم‌ها پول بیشتری پیدا می‌کرد و می‌توانست آن را صرف حمایت از گروه‌هایی مثل حماس و حوثی‌ها کند. اسرائیل از نرمال‌سازی روابط ایران با اروپا هم می‌ترسید. نتانیاهو سال‌ها خطر بمب را بزرگ کرده بود و وقتی اوباما این خطر را مهار کرد، اسرائیل گفت :حالا بقیه تهدیدها چه؟

 

* وقتی ترامپ توافق را پاره کرد، چه احساسی داشتید؟

قابل پیش‌بینی بود. او این کار را وعده داده بود. ولی فکر می‌کردیم شاید بخواهد توافق خودش را بسازد. اما همان الگوی اولیه پابرجا می‌ماند: کاهش برنامه هسته‌ای در ازای رفع تحریم. در نهایت، هیچ چیز جای آن توافق را نگرفت و ایران از ۲۰۱۸ به بعد دوباره برنامه‌اش را گسترش داد.

* در دولت بایدن چه شد؟

 ما خیلی کند شروع کردیم. حرف از «توافق قوی‌تر و بلندمدت‌تر» زدیم، که در واقع شعار جمهوری‌خواهان بود. هم ایران و هم آمریکا فکر می‌کردند طرف مقابل بیشتر به توافق نیاز دارد. ولی هر دو اشتباه کردند. ایرانی‌ها تضمین می‌خواستند که این بار توافق پاره نمی‌شود. ما نمی‌توانستیم چنین تضمینی بدهیم. شاید باید همان ابتدا توافقی می‌شد تا لااقل تحریم‌ها کاهش یابد، حتی اگر در آینده دوباره پاره می‌شد.

* گزینه نظامی چقدر میتواند این برنامه را به عقب براند؟

من واقعاً فکر می‌کنم گزینه‌ نظامی، به دلایل متعدد، انتخاب اشتباهی بود. این گزینه مشکل را به‌طور کامل حل نمی‌کند و منجر به انواعی از عدم‌قطعیت‌ها و پیامدهای پیش‌بینی‌ناپذیر می‌شود که نه فقط در روزها و هفته‌های آینده، بلکه ماه‌ها و سال‌های آینده هم با آن‌ها روبه‌رو خواهیم بود. بنابراین، به‌نظر من این انتخاب درستی نبود. البته نمی‌گویم که ایران به‌زودی به بمب دست پیدا خواهد کرد. همان‌طور که دونالد ترامپ هم گفت، احتمالاً این موضوع اولویت اول ذهنی آن‌ها نیست. اما همان‌طور که شما هم گفتید، ما بذرِ ذهنیتی را کاشته‌ایم که در آن ایران ممکن است با خود بگوید: «شاید روزی مجبور شویم به‌سمت بمب برویم، چون هیچ‌ چیز دیگری جواب نداد.»

برداشت من از ذهنیت اسرائیل این‌گونه است: اتفاق ۷ اکتبر یک زنگ بیدارباش بود. آن‌ها می‌گویند: «ما دیگر نمی‌توانیم هیچ تهدیدی در مرزهایمان را تحمل کنیم. باید حماس را نابود کنیم.» کاری که هنوز انجام نشده؛ حتی مقامات اطلاعاتی و سیاسی اسرائیل هم این را می‌پذیرند. این من را یاد یادداشتی از دونالد رامسفلد می‌اندازد که احتمالاً در ۱۱ سپتامبر یا یک روز بعد از آن نوشت. یادداشتی معروف که در آن می‌گوید: «همه چیز را پاک‌سازی کن؛ چه مربوط، چه نامربوط» و این تبدیل شد به بذر جنگ عراق. حالا هم منطق مشابهی را می‌بینیم. آن‌ها موفقیت‌های اطلاعاتی قابل‌توجهی علیه حزب‌الله داشته‌اند؛  رژیم اسد که خصومت‌آمیز بود و مورد حمایت ایران است، از بین رفته است.  ایران، از نگاه آن‌ها، در ضعیف‌ترین وضعیت خود قرار دارد.

کاملاً درست است. دوستم، مت دوس (Matt Duss)، که احتمالاً او را می‌شناسی، اصطلاح جالبی دارد: درباره‌ غزه، اسرائیل سال‌هاست که راهبردی را دنبال می‌کند که خودش آن را «چمن‌زنی» می‌نامد. یعنی هربار که فکر می‌کردند حماس دوباره سر بلند کرده، چمن را می‌زدند؛ یعنی حمله می‌کردند تا سرکوب شود. ولی دیدیم ۷ اکتبر چه شد. حالا، همان‌طور که مت می‌گوید، ما با راهبردی منطقه‌ای از نوع «چمن‌زنی» مواجه‌ایم. یعنی هر جا که حتی تصور تهدیدی وجود داشته باشد، چون اسرائیل برتری کامل هوایی و زمینی دارد، فوراً آن را  پیشگیرانه، پیش‌دستانه، و برخلاف آنچه قوانین بین‌المللی مجاز می‌دانند  هدف قرار می‌دهد. اما این روزها قوانین بین‌المللی دغدغه‌ اصلی آن‌ها نیست.

منبع: جماران

آخرین اخبار سیاست را از طریق این لینک پیگیری کنید.