نقش عربستان در مذاکره ایران و آمریکا
دونالد ترامپ با تصمیمی غافلگیرکننده در عربستان، از لغو تحریمهای سوریه و آمادگی برای توافق هستهای با ایران خبر داد؛ تغییری که برخلاف گذشتهاش، با حمایت عربستان همراه است. در مقابل، بنیامین نتانیاهو همچنان اصلیترین مخالف است، اما دیگر از پشتیبانی منطقهای سابق برخوردار نیست. درون دولت ترامپ نیز شکافی جدی میان واقعگرایان و نئوکانها شکل گرفته که سرنوشت توافق را به نبردی داخلی و منطقهای گره زده است.

به گزارش شبکه شرق ؛ دونالد ترامپ، رئیسجمهوری که تصمیمگیریهای ناگهانی و بیمشورت را به امضای شخصی خود تبدیل کرده، بارها واشنگتن را درگیر موجی از سردرگمی، انتقاد و عقبنشینیهای عجولانه کرده است. اما همین هفته، او بار دیگر ثابت کرد که همین سبک پرهیاهویش گاهی میتواند ساختارهای فرسوده را از جا بکند و قواعد کهنه را دگرگون سازد.
آیا عربستان میتواند پل میان تهران و واشنگتن شود؟
در عربستان سعودی، دونالد ترامپ بار دیگر همه را غافلگیر کرد؛ او با احمد الشرع، رهبر جدید سوریه که زمانی یک چهره جهادی شناخته میشد دیدار کرد و بیهیچ پیشزمینهای از لغو کامل تحریمهای آمریکا علیه دمشق خبر داد. همزمان، بارها تأکید کرد که دولتش آماده مذاکره برای توافقی هستهای جدید با ایران است. اگر این مسیر به نتیجه برسد، ترامپ میتواند خود را معمار موجی بیسابقه از صلح و ثبات در خاورمیانه معرفی کند.
با این حال، چرخش ناگهانی دونالد ترامپ بهسوی توافق با ایران، بیشتر به یک طنز تلخ میماند تا تصمیمی مبتنی بر منطق دیپلماتیک. نباید فراموش کرد که همین ترامپ، معمار خروج جنجالی آمریکا از توافق اولیه هستهای بود؛ توافقی که طبق ارزیابی بسیاری از نهادهای اطلاعاتی آمریکا، ایران به آن پایبند مانده بود. اکنون نیز ماجرا همان الگوی آشنای ترامپی را دنبال میکند: نخست بحرانی را خود میسازد، سپس جهت را تغییر میدهد و در نهایت، با آبوتاب اعلام میکند که اوضاع را به طرز معجزهآسایی بهبود بخشیده است.
با این حال، فارغ از گذشته پرتنش، اکنون معادلاتی تازه در حال شکلگیری است که شاید بستر را برای توافقی حتی بهتر از برجام فراهم کند. دو تحول کلیدی در این میان نقش تعیینکننده دارند: نخست، موقعیت ایران؛ و دوم، صعود چشمگیر عربستان سعودی در معادلات منطقهای.
فرید زکریا در تحلیل خود، نشانههای تغییر موقعیت ایران را در مجموعهای از عوامل میبیند: بحران اقتصادی، حملات اسرائیل به حزبالله و فروپاشی نظام بشار اسد، متحد راهبردی تهران در سوریه.
در نقطه مقابل، عربستان سعودی با چرخشی حسابشده در سیاست خارجی خود، قدرتی تازه یافته است: از رسیدن به نوعی آتشبس با حوثیها گرفته تا ترمیم روابط با قطر و تقویت پیوندها با کشورهایی مانند لبنان و عراق.
محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، اکنون به درکی راهبردی رسیده است: تحقق رؤیای بلندپروازانهاش برای مدرنسازی عربستان بدون ثبات منطقهای ممکن نیست. این درک تازه، سیاست خارجی ریاض را متحول کرده و راه را برای نزدیکی بیسابقه با تهران هموار ساخته است. مقامهای سعودی و ایرانی حالا در قالب دیدارهای منظم در حال گفتوگو هستند؛ تحولی که تا چندی پیش غیرقابل تصور بود. از همه مهمتر، ریاض اکنون بهصراحت از مذاکرات برای دستیابی به توافق هستهای جدید با ایران حمایت میکند.
نتانیاهو علیه واقعگرایان؛ تقابل روایتها در آستانه توافق با ایران
با این حال، سد راه اصلی برای رسیدن به توافق، همان مانع دیرینه است: بنیامین نتانیاهو. اما این بار، سرسختی نخستوزیر اسرائیل دیگر از حمایت پیشین در جهان عرب برخوردار نیست نه در عربستان سعودی و نه در سایر شیخنشینهای خلیج فارس. چرا؟ شاید به این دلیل که ایران امروز، دیگر آن هراس سابق را برنمیانگیزد؛ شاید هم بهخاطر جنگ خونین و بیپایان نتانیاهو در غزه که حمایت از هر چیزی به نام او را برای دولتهای عربی دشوار کرده؛ و شاید از این رو که این کشورها دریافتهاند راه واقعی مهار اشاعه هستهای، از مسیر گفتوگو با تهران میگذرد. در این میان، ایدهای نو نیز بر سر زبانها افتاده: تشکیل یک کنسرسیوم منطقهای برای غنیسازی اورانیوم؛ طرحی که نهتنها میتواند اعتمادسازی کند، بلکه راه را برای تحقق رؤیای سعودیها در توسعه یک برنامه هستهای غیرنظامی نیز هموار میسازد.
با اینهمه، مسیر ترامپ بهسوی توافق با ایران خالی از موانع نیست و یکی از جدیترین آنها، شکاف عمیق در درون دولت خودش است. این شکاف، نزاعی است میان دو جناح اصلی: واقعگرایان از یک سو و نئوکانهای ضدایرانی از سوی دیگر. در اردوگاه واقعگرایان، شخص ترامپ و استیو ویتکاف مذاکرهکننده ارشد او قرار دارند که بهدنبال توافقی عملگرایانه با تهران هستند. اما در مقابل، چهرههایی چون مارکو روبیو، سناتور جمهوریخواه سرشناس صف کشیدهاند؛ نماینده طیفی که نفوذ قابلتوجهی در کنگره دارد و هرگونه نرمش در برابر ایران را خیانت به امنیت ملی میداند. این دوگانگی در درون دولت، خود را در لحن متزلزل و ناپایدار ترامپ در روزهای اخیر نشان داده است.
با این حال، در میان همه صداهای مخالف، بنیامین نتانیاهو همچنان پررنگترین و سرسختترین چهره ضدایرانی باقی مانده است؛ کسی که بیوقفه هشدار میدهد تنها راه جلوگیری از دستیابی ایران به بمب هستهای، اقدام نظامی است. اما باید به حافظه تاریخی رجوع کرد: نتانیاهو بیش از یک دهه است که همین هشدار را تکرار میکند؛ مدعی است ایران فقط «چند ماه» تا ساخت بمب فاصله دارد. او حتی در کتابی که در سال ۱۹۹۵ منتشر کرد، ایران را کشوری در مسیر «غیرقابل توقف» بهسوی تسلیحات هستهای توصیف کرده بود. در گفتمان همیشگیاش، ایران نه یک بازیگر سیاسی که یک «فرقه آخرالزمانی و موعودگرا» است و بهزعم او، مذاکره با چنین نظامی اساساً بینتیجه و بیمعناست.
اکنون ترامپ در جایگاهی بیسابقه قرار دارد؛ جایگاهی که به او این امکان را میدهد تا از خطوط قرمز بنیامین نتانیاهو عبور کند، مناسک فرسوده واشنگتن را به کناری نهد و فرصت نادری را که در برابرش گشوده شده، به نفع صلح و ثبات منطقهای بهچنگ آورد.